هدف من از معلم تاریخ شدن

هدف من از تدریس این نیست که بیام و فقط تاریخ رو بگم و برم. بلکه هدف اصلیم علاقمند کردن بچه ها به تاریخه. اگه بتونم علاقمند کنم، خود بچه ها میرن دنبال خوندن کتاب های مختلف تاریخی. ولی خب این نیاز به قدرت تأثیرگذاری زیادی داره که من در حال حاضر ندارم برای همین یک روش تدریس خودم اختراع کردم که حداقل بچه‌ها رو تا حدی با درس همراه کنم. توی این روش من اول کلیات درس رو با استفاده از ابزارهای بصری مثل نقشه، فیلم، کره، پاورپوینت و... ارائه میدم. بعد یک یا چند پرسش طرح می کنم و از بچه ها می خوام جواب فرضی خودشون رو بنویسند. بعد طی جلسه، صحبت های خودم رو درباره اون بحث کامل می کنم و از دانش آموز می خوام زیر جواب فرضی، جواب جدیدی که از صحبت های تکمیلی من می گیرند یادداشت کنند. در پایان ازشون می خوام زیر برگه بنویسند فرضیه اولیه شون اثبات شد یا رد شد؟ (این مفهوم فرضیه تا آخرین مقطع تحصیلی همراه بچه ها خواهد بود (تا مقطع دکتری) و اگه از همین حالا باهاش آشنا بشن فردا توی دانشگاه و هنگام ارائه مقاله و پایان نامه راحت اند. بعد ازشون می خوام به عنوان تکلیف در منزل، با استفاده از اینترنت، کتاب، جزوه و... جواب منو کامل و یا نقد کنند. این نقد کردن خیلی مهمه چون فرضیات جدیدی به وجود میاره. این روش اگه درست اجرا بشه اصلا نیاز به امتحان گرفتن هم نیست و میشه معیار رو همون برگه های بچه ها در نظر گرفت.
برای جذاب شدن بحث، سعی می کنم تاریخ را بیارم توی کلاس. یعنی بگم فرض کنید این کلاس، یه جامعه است که این شرایط رو داره (شرایط تاریخی یک سلسله، یک قوم، یک حکومت محلی، یک شهر تاریخی و...) حالا افکار مختلفی که در این جامعه تاریخی (کلاس) وجود داره بسط میدم و سعی می کنم این افکار، در قالب گفتگو بین دانش آموزان، روشن و شفاف بشن.
مثلاً برای تاریخ فتوحات اعراب در ایران:
فرض کنید این مدرسه، ایران ساسانی هست. اختلافاتی در رده مدیریتی مدرسه بروز پیدا کرده. بچه های مدرسه تحت فشار هستند. ناگهان یه عده ای به زور وارد مدرسه میشن و میگن از این به بعد کنترل مدرسه دست ماست. یکی از این افراد وارد کلاس ما میشه و میگه نترسید ما کاریتون نداریم؛ حتی اگه ما رو قبول کنید پول هم از شما نمی گیریم. بچه های کلاس وارد بحث میشن؛ یکی میگه عیبی نداره، همین که از شر مدیریت قبلی راحت شدیم کافیه. یکی دیگه میگه: اگه بخوایم مثل قبل زندگی کنیم باید پول (جزیه) بدیم و این از عهده ما خارجه. یکی دیگه میگه من اینها رو نمی شناسم و نمی تونم بهشون اعتماد کنم، بنابراین باید بیرونشون کنیم. این بحث بالا می گیره و کلاس 4 دسته میشن:

  1. کسانی که مدیران جدید رو قبول می کنند و حاضر به همکاری میشن.
  2. کسانی که مدیران جدید رو قبول می کنند ولی حاضر به همکاری نمیشن و در عوض بهشون پول میدن.
  3. کسانی که مدیران جدید رو قبول می کنند و در ظاهر حاضر به همکاری میشن ولی در باطن بهشون ضربه می زنند.
  4. کسانی که مدیران جدید رو قبول نمی کنند و آماده جنگ میشن.
  5. کسانی که مدیران جدید رو قبول نمی کنند و مدرسه شون رو عوض می کنند.

هر کدوم از این 4 دسته برای کار خودشون توجیهاتی دارند. حالا باید به بچه ها گفت وقتی اعراب به ایران حمله کردند چنین وضعیتی به وجود اومد. شما اگه بودید چی کار می کردید؟ بعد برای بچه ها شرح می دهید این 4 دسته در تاریخ چه سرنوشتی داشتند و مدرسه به چه روزی افتاد؟

آزمون معلمی یا شکنجه اطلاعاتی؟

برای آزمون معلمی مجبور شدم کتاب مرتضی آوینی رو بگیرم. تا توی فهرستش دیدم نظریه داروین رو خرافی معرفی کرده کتاب رو پس دادم. خوندنش مثل شکنجه است. باز حداقل مطهری یک آب شسته تره چون وقتی می خواد از خرافه حرف بزنه میگه در عصر حاضر دم زدن از استقلال خونی و نژادی خرافه ای بیش نیست. اینو میشه پذیرفت ولی خب به طور کلی کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران تلاش یک آخونده برای جلوگیری از غرق شدنِ یک کشتی به گل نشسته. خامنه ای رو که اصلاً نگرفتم چون ناخونده مشخصه آقا یک تنه پوزه همه اینا رو به خاک مالیده. ولی خودمونیم این وصیت نامه امام دست آقا رو هم از پشت بسته

بعداً درباه مغالطات مطهری بیشتر صحبت می کنم. بعد از کتاب ها میری سراغ جزوه ها. توی جزوه آزمون معلمی نوشته به بچه ها بگید:

آثار و پیامدهای سیاسی و اجتماعی فتح اندلس توسط مسلمانان را تجزیه و تحلیل کنند. (توجه کنید که اندلس توسط امویان فتح شده) بعد اضافه کرده دستاوردها و ویژگیهای شاخص تمدن اسلامی در اندلس را شناسایی، دسته بندی و ارزیابی کنند.

کافیه اینا رو به بچه ها بگیم تا متهم مون کنند به دورویی و تناقض. تا دیروز که امویان فاسد و نژادپرست بودند، حالا که اسپانیا رو فتح کردند شدند مسلمانان واقعی و کسانی که به تمدن اسلامی شخصیت دادند؟

تناقضات در منابع و در جاهای مختلفی دیده میشه. در جزوه «معلم تاریخ» نوشته تا 300 سال بعد از اسلام اکثر اهالی فارس هنوز زرتشتی بودند و ترجیح می دادند جزیه بدند تا اینکه بخوان مسلمون بشن. تأکید این جزوه به پذیرش تدریجی و بلندمدت اسلام از سوی ایرانیان هست در صورتی که وقتی به کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» مراجعه می کنیم نوشته دین زرتشت به قدری در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ایران هیچگاه نمی توانست از صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد.

حالا تست ها رو نگاه کنید:

کدام مورد زیر جزو مصادیق اصل تحول مداوم در ساحت تربیت اعتقادی، اخلاق و عبادی نیست؟

پاسخ: توازن میان مربی محوری و متربی محوری

فقط می خواستم از طراحی سوال بپرسم خودت فهمیدی چی گفتی سید؟ اینطوری می خواین معلم تربیت کنید؟ ما هیچ ما نگاه...

فقط انصافاً یک جزوه خیلی خوب بود که اونم قانون اساسی بود. جزوه ای به دستم رسید که هم قوانین امروز رو داره هم قوانین اول انقلاب. یعنی مثلاً درباره اصل 5 (ولایت فقیه) هم قانون قدیمی هست و هم جدید و میشه فهمید چه تغییری کرده. اینطور بهتون بگم که اکثر قوانینی که عوض شدند یا از حالت شورایی به حالت تک نفره برگشتند یا کاری کردند قدرت دست یک عده خاص بمونه. گرایش به دیکتاتوری به طور خیلی تابلویی مشهوده و میشه فهمید چه جوری ما رو در این 4 دهه بازی دادند.

درباره کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مطهری

ابتدای کتاب نوشته ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته بر عواطف و احساسات قومی و ملی متكی است نه بر عقل و منطق. اینکه مطهری امت اسلامی رو حتی اگه اموی باشه در برابر جهان غرب قرار میده و ازش دفاع می کنه اسمش چیه؟ آقای مطهری میگه ملت پرستی بده و منطقی نیست و بعد در کلام خودش یک نوع امت پرستی دیده میشه.

نوشته در مبارزات قرن بیستم بر ضد استعمار، بیش از آنكه عامل ملیت تأثیر داشته باشد عامل اسلام مؤثر بوده است. از قبیل مبارزات الجزایر، اندونزی...

پس مبارزه دکتر مصدق که به جنبش ملی شدن صنعت نفت منتهی شد چی؟

جمال عبدالناصر که در مصر کانال سوئز رو ملی کرد چی؟

سوکارنو مگه عضو اتحادیه ملی‌گرایان اندونزی نبود؟

مطهری نوشته اگر اسلام نباشد چیز دیگری كه بتواند با اندیشه های استعماری سیاه و سرخ مبارزه كند وجود ندارد. فارغ از اینکه اصلاً این گزاره به لحاظ تاریخی صحیح نیست باید پرسید الان این جمله به چه درد ما می خوره آقای مطهری؟ الان که هیچکس برای اسلام شما تره هم خرد نمی کنه. استعمار سرخ و سیاه؟ بابا 4 تا کتاب جدید معرفی کنید آدم یه چیزی به معلوماتش اضافه بشه. درسته توی خاورمیانه زندگی می کنیم ولی دیگه توی غار که نیستیم. خیر سرمون قراره معلم بشیم.

این آدم به حساب خودش مثلاً فیلسوف هم بوده. پاره کردن نامه پیامبر رو دلیلی دونسته برای فساد دربار ایران. وقتی با اعتقادات خودت بخوای پاسخ بدی همین میشه دیگه گند می زنی. بماند که اصلاً در جریان ارسال نامه توسط پیامبر تردید وجود داره چه برسه به پاره کردنش! اینایی که آقای مطهری درباره تاریخ اسلام، محکم و مسلم فرض کرده، سایه ای از تاریخ هم نیست و مطهری روی سایه ها اسکی رفته. به بیان علمی تر پدیدارشناسانه نیست.

مطهری یک جوری نوشته ایرانیان با دل و جان اسلام رو پذیرفتند که انگار خودشم باورش شده. درستش اینه که ایرانیان نه اونطور که مطهری میگه با جان و دل اسلام آوردند و نه اونطور که طرف مقابل میگن به ضرب شمشیر بوده. این یک جور کنش و واکنش در کشاکش انتقال قدرت بود که در مواردی با خونریزی و در مواردی با تسلیم همراه بود. البته با توجه به روایت هایی که داریم حجم جنایت خیلی زیاد بوده. با توجه به آیه 24 سوره نسا زن های ایرانی زیادی که حتی شوهردار بودند به کنیزی بردند و باهاشون خوابیدند. کسی مثل مطهری که این چیزا رو نمی بینه چون نمی خواد ببینه. میگن کسی که خودشو به خواب زده رو نمیشه بیدار کرد. تازه این فیلسوفشونه؛ ببین عوامشون چی اند اینا.

حالا تو هی بیا بگو با جان و دل بوده! کدوم ایرانی اون زمان می تونست قرآن بخونه که بخواد با جان و دل اسلام بیاره؟ البته اینو باید بگیم که درسته همه نمی تونستند قرآن بخونند ولی همه می تونستند بفهمند که قراره مالیات چقدر تغییر کنه و یا مثلاً قراره طبقات حذف بشن. اون ایرانی که تسلیم می شد به این چیزا فکر می کرد.

بیشتر از این دیگه نتونستم کتابو بخونم چون به نظرم خیلی سطح پایین اومد. به ربع کتاب نرسیده بستم.

خیلی از ما شاید توی آزمونش قبول بشیم ولی قطعاً توی مصاحبه رد میشیم چون مثل شما دروغگوهای خوبی نیستیم

بزرگترین زن تاریخ

زنان به دلیل محدودیت هایی که در طول تاریخ داشتند کمتر فرصت شکوفایی اجتماعی پیدا کرده اند اما آنها همچنان بزرگ اند و بزرگ پرور. پیدا کردن یکی از بین همه بسیار دشوار است و از طرفی ما همه را نمی شناسیم که بخواهیم انتخاب کنیم. شاید اصلاً انتخاب کردن هم کار درستی نباشد اما به هر دلیلی اگر بخواهیم از بین همین کسانی که شناخته ایم کسی را انتخاب کنیم به نظرم این شخص کسی نیست جز خدیجه همسر پیامبر اسلام. این را به عنوان یک معتقد به دین نمی گویم بلکه نگاهم پدیدار شناسانه است. اما به عنوان یک مشاهده گر و یا یک محقق تاریخ می توانم درباره اش صحبت کنم. خدیجه کسی است که بسیار ثرورتمندتر بود ولی از گرسنگی مُرد. او کسی بود که در سن 40 سالگی به یک بچه 25 ساله به نام محمد اعتماد کرد و همه چیزش را در اختیار او گذاشت. آن هم نه هر 25 ساله ای؛ یک 25 ساله ای که همه به سادگی (ساده لوحی) او را می شناختند!(البته نه ساده لوحی که ندونه امانت داری یعنی چی.) خدیجه مثل یک زن واقعی، پذیرای محض او بود چون در مقام انسان سازی بود. استعداد او استعدادیابی و کار او کارآفرینی بود و همه اینها را با عشق انجام می داد. او فقط همسر محمد نبود بلکه مادر و معلم او نیز بود و کاری کرد که محمد ظرف 15 سال تبدیل به یک پیامبر شود. او چنان اعتماد به نفس و حشمتی به محمد داد که او را تبدیل به یکی از تأثیرگذارترین مردان تاریخ کرد. او محمد را شکوهمند و فرهمند کرد و هیچگاه پشت او را خالی نکرد. محمد کسی بود که قوانین زمانه خودش را نمی پسندید ولی با این عزت نفس و جایگاهی که خدیجه به او هدیه داده بود خودش تبدیل به قانونگذار شد. حالا فرض کنید خدیجه از آن زن هایی بود که تحقیر می‌کنند. مسلماً یک زن چهل ساله ثروتمند چنین ظرفیتی دارد ولی این زن فرق داشت. اگه محمد را تحقیر می‌کرد و شخصیت او را خرد می کرد آیا محمد به آن جایگاه می‌رسید؟ اینجا کاری به میراث محمد نداریم ولی می دانیم که در جامعه آن روز جریانی مترقی به حساب می آمد.