کارت های تاریخی قیام های قرن دوم هجری

تاریخ و دیالوگ, [09/05/1395 02:03 ب.ظ]
کارت تاریخی شماره 9
🏴 جنگ زاب
🔹سال: 132ه.ق
🔹بین: خراسانیان 🔻 امویان
🔹رهبران: ابراهیم امام و ابوالعباس سفاح 🔻 مروان بن محمد (حمار)
🔹فرماندهان: ابومسلم خراسانی 🔻 مروان
✅ پیروز: خراسانیان
ادامه 👇

تاریخ و دیالوگ, [09/05/1395 02:17 ب.ظ]
🔶 دلیل جنگ:
🔹ظلم و نژادپرستی امویان علیه ایرانیان
🔹انتقام قادسیه و خون های اهل بیت
🔶 نکته ها:
🔹مردم خراسان به آن اندازه از قدرت و خودآگاهی رسیده بودند که به نقش تعیین کننده خود در حوادث خراسان پی بردند بنابراین زمانی که داعیان بنی عباس با شعار تساوی طلبی و عدالت خواهی به میدان آمدند ایرانیان با آگاهی و از روی اختیار به ابومسلم سردار عباسی پیوستند.
🔹ابومسلم بر تمام خراسان مسلط شد و سپس به سرعت تمامی نواحی مرکزی ایران را فتح کرد.
🔶 نتایج:
🔹مروان از خلافت خلع شد، به مصر گریخت و در آنجا کشته شد. با این وجود بازماندگان امویان به اسپانیا (اندلس) رفته و در آنجا دولت تشکیل دادند.
🔹خلافت به ابوالعباس سفاح منتقل شد و خلافت عباسی آغاز گردید که نیم هزاره دوام داشت.
🔹مرکز خلافت از دمشق به شهر تازه ساز بغداد در شمال مداین منتقل شد.
🔹5 سال بعد خلیفه جدید (منصور عباسی) ابومسلم را به عراق دعوت کرد و او را به قتل رساند.
🔶 مکان:
🔹کنار رودخانه زاب بزرگ (کردستان عراق فعلی)

@jangVsolh


تاریخ و دیالوگ, [11/05/1395 01:47 ب.ظ]
کارت تاریخی شماره 10
🏴 قیام سنباد
🔹سال: 138ه.ق
🔹رهبران: سنباد🔻 منصور عباسی
🔹فرماندهان: سنباد🔻 جهور بن مرار عجلی
✅ پیروز: اعراب
ادامه 👇

تاریخ و دیالوگ, [11/05/1395 01:48 ب.ظ]
🔶دلیل قیام:
🔹انتقام خون ابومسلم خراسانی و پایه ریزی یک جنبش ملی ضد عرب
🔶 نکته ها:
🔹سنباد از یاران مجوس ابومسلم بود و در خلوت به هر کدام از طرفدارانش وعده ای می داد. مثلاً به گبران می گفت قصد دارد کعبه را ویران کند و آفتاب را جایگزین کند. و یا با این دعوی که ابومسلم و مهدی و مزدک با هم ظهور خواهند کرد، رافضیان و خرم دینان زیادی دور خود جمع کرد.
🔹در نیشابور علیه خلیفه عباسی اعلام قیام کرد و سپس قومس، ری و قم را فتح نمود.
🔹بیشتر یاران سنباد از کوهستان بودند (قهستان: خراسان جنوبی)
🔶 نتایج:
🔹نهضت بیش از هفتاد روز دوام نیاورد و در جنگ نهایی سنباد شکست خورد و بعد از فرار، بین طبرستان و قومس به قتل رسید.
🔹اولین هشدارِ خونین جهت آگاه شدن خلیفه از تبعات قتل ابومسلم بود.
🔹سازمان دینی مخفیانه ای به نام بومسلمیه تشکیل شد.
🔶 مکان:
🔹بین همدان و ری (نزدیک ساوه امروزی)

@jangVsolh


تاریخ و دیالوگ, [12/05/1395 08:58 ب.ظ]
کارت تاریخی شماره 11
🏴 قیام استادسیس
🔹سال: 150 ه.ق
🔹رهبران: استادسیس🔻 منصور عباسی
🔹فرماندهان: استادسیس🔻 خازم بن خزیمه
✅ پیروز: اعراب
ادامه 👇

تاریخ و دیالوگ, [12/05/1395 09:03 ب.ظ]
🔶 دلیل قیام:
🔹استادسیس از مخالفان ولیعهدی مهدی عباسی بود. مهدی در آن زمان ولایت خراسان داشت
🔹کار بر ایرانیان سخت شده بود و آنها از هر فرصتی برای ضربه زدن به اعراب استفاده می کردند تا مرهمی باشد بر آلام آنها
🔶 نکته ها:
🔹نفوذ استادسیس در خراسان زیاد بود چراکه احتمالاً از کارگزاران بادغیس بوده است.
🔹خروج او اغلب با همراهی مردم هرات، بادغیس و سیستان که سرزمین موعودهای مزدیسنان بود انجام شد.
🔹برخلاف سنباد که به سمت نواحی مرکزی ایران رفت او به سمت مرو رفت و آنجا را فتح کرد.
🔶 نتایج:
🔹استادسیس شکست خورد و به یک کوه پناه برد و احتمالاً دستگیر و کشته شد.
🔹با اغراق چهارده هزار نفر از اسرا گردن زده شدند.
🔹از تبعات این قیام شورش مردم طالقان و دماوند و بخارا و طبرستان بود که سرکوب شد.
🚩 مکان:
🔹خراسان؛ احتمالاً نزدیک مرو

@jangVsolh


تاریخ و دیالوگ, [15/05/1395 12:02 ق.ظ]
کارت تاریخی شماره 12
🏴 قیام مقنع
🔹سال: 160 ه.ق
🔹رهبران: مقنع🔻 مهدی عباسی
🔹فرماندهان: مقنع🔻 جبرئیل بن یحیی / معاذ بن مسلم / مسیب بن ظهیر
✅ پیروز: اعراب
ادامه 👇

تاریخ و دیالوگ, [15/05/1395 12:05 ق.ظ]
🔶 دلایل قیام:
🔹مقنع نمی خواست وجه ضد عربی جنبش ابومسلم فراموش شود.
🔹مقنع می خواست به عدم مساوات در اموال و غارتگری اقلیت پایان دهد.
🔶 نکته ها:
🔹مقنع از نوابغ مرو بود و در روزگار ابومسلم یکی از سرهنگان او محسوب می شد.
🔹علم طلسمات و شعبده می دانست و به واسطه آن ادعای پیامبری داشت و معجزه اش ماه نخشب بود. همچنین ادعا داشت روح ابومسلم در او حلول کرده است و او خداست.
🔹از مردم سغد و بخارا و نخشب و کش آیین او را پذیرفتند و بر ضد مهدی در خراسان قیام کردند و 4 سال خلیفه را به ستوه آوردند. رنگ سمبلیک قیام، سفید بود و به قیام کنندگان سفیدجامگان می گفتند. اکثر آنها تمایلات مزدکی داشتند.
🔶 نتیجه:
🔹نبرد در سه مرحله انجام شد. در مرحله اول قلعه نرشخ محاصره شد ولی با مقاومت مردم، اعراب کاری از پیش نبردند.
🔹در مرحله دوم جنگی بین بخارا و مرو رخ داد که ناکامی باز با اعراب بود.
🔹در مرحله سوم نبرد در نزدیک کش روی داد. جایی که قلعه کوهستانی مقنع نیز آنجا بود. ابتدا اعراب شکست خوردند ولی با اضافه شدن نیروهای عرب، مدافعین قلعه به قتل رسیدند و مقنع خود را در تنور انداخت تا از هم متلاشی شود تا پیکرش به دست دشمن نیفتد.
🚩 مکان:
🔹ماوراءالنهر

@jangVsolh


تاریخ و دیالوگ, [16/05/1395 09:39 ب.ظ]
کارت تاریخی شماره 13
🏴 قیام بابک خرم دین
🔹سال: 193ه.ق
🔹مدعیان: بابک خرم دین 🔻 مأمون عباسی / معتصم عباسی
✖️سرکوبگر قیام: افشین
ادامه 👇

تاریخ و دیالوگ, [16/05/1395 09:48 ب.ظ]
🔶 دلایل قیام
🔹در منطقه آذربایجان خصوصاً بعد از مرگ هارون، اعراب نفوذ کمتری داشتند بنابراین بابک آنجا را کانون مبارزات ضد عرب کرد و به کمک ابومسلمیان و هواداران مقنع و احتمالاً با چراغ سبز بیزانس و خزرها اردبیل را تصرف کرد.
🔶 نکته ها:
🔹فرماندهانِ مأمون چندین بار به آذربایجان لشکر کشیدند ولی هیچکدام به موفقیت نرسیدند.
🔹در زمان معتصم، بابک تا اصفهان و لرستان پیش رفت و خطر بابک برای خلیفه جدی تلقی شد.
🔹از سال 220 بابک چند شکست را متحمل شد و از تئوفیل امپراتور روم شرقی کمک خواست.
🔹 امرای محلی آذربایجان وقتی جدیت خلیفه را دیدند از بابک روی برتافتند.
🔶 نتیجه:
🔹افشین (مأمور ایرانی خلیفه) قلعه بذ (البذین: قلعه بابک) را گرفت و بابک به ارمنستان فرار کرد ولی با خیانت یکی از امرای آن ناحیه به چنگ افشین افتاد.
🔹بابک در سال 223 به سامرا منتقل شد و به دستور خلیفه به طرز فجیعی کشته شد.
🔹بعدها هنگامی که خودِ افشین را به دستور خلیفه به محاکمه کشاندند و مازیار را با او روبرو ساختند مازیار مدعی شد که افشین به او پیغام فرستاده بود که بابک خود را از روی حماقت به کشتن داد و هر چه من کوشیدم تا او را از مرگ نجات دهم ممکن نشد.
🔶 مکان:
🔹آذربایجان: دژ بذ

@jangVsolh


تاریخ و دیالوگ, [18/05/1395 07:04 ب.ظ]
کارت تاریخی شماره 14
🏴 جنبش مازیار
🔹سال: 224 ه.ق
🔹رهبران: مازیار🔻 مأمون عباسی / معتصم عباسی
✖️فرماندهان: سرخستان 🔻 حسن بن حسین / حسن بن مصعب
ادامه 👇

تاریخ و دیالوگ, [18/05/1395 07:35 ب.ظ]
🔶دلیل:
🔹نهضت بابک باعث تحریک ملی گراهایی نظیر مازیار شد.
🔹اجداد مازیار از زمان ساسانیان در مازندران و طبرستان حکومت مستقل داشتند. مازیار به دنبال احیای آن حکومت بود.
🔶نکات:
🔹مازیار در زمان مأمون به دست مأمون مسلمان شد و به حکومت قسمتی از طبرستان نایل گشت. قبول اسلام توسط مازیار تنها یک خدعه سیاسی بود.
🔹پس از مرگ مأمون و خلافت معتصم، عبدالله طاهر والی خراسان با مازیار بر سر خراج طبرستان که طبق دستور خلیفه باید به خراسان ارسال می شد اختلاف پیدا کرد.
🔹مازیار به زودی خود را از زیر فرمان خلیفه رهانید و به همراه برادرش کوهیار به آمل لشکر کشید و آنجا را فتح کرد.
🔹مازیار با بابک و افشین مکاتبه داشت اما نه تنها هیچگاه بین آنها همکاری صورت نگرفت بلکه آنها چه عمداً و چه سهواً، عملاً علیه یکدیگر اقدام کردند.
🔹بعد از قتل بابک، مازیار که خود را هدف بعدی می دید دیوار دفاعی شهر تمیشه(45 کیلومتری بهشهر) را تعمیر کرد و سپاه خود را در آن منطقه متمرکز کرد.
🔶نتایج:
🔹حسن بن مصعب توانست از دیوارها به داخل نفوذ کند و شهر را متصرف شود.
🔹مازیار به توصیه کوهیار به هرمزآباد(8 فرسنگی بین آمل و ساری) رفت.
🔹حسن بن حسن به هرمزآباد لشکر کشید و مازیار را دستگیر و روانه بغداد کرد.
🔹به دستور معتصم به بدن مازیار 450 تازیانه زدند و او زیر شلاق جان سپرد و بدنش را در نزدیکی جسد بابک بر دار کردند.
🔹رقیبان افشین که طاهریان در رأس آنها بودند اتهامات حاکی از ارتباط او با بابک و مازیار را مطرح کردند. افشین بازداشت شد و در زندان از دنیا رفت.
🔶 مکان:
🔹طبرستان: مازندران کنونی

@jangVsolh

ادامه کارت های تاریخی در کانال تلگرام: @jangVsolh

محمدپارسا و سقاخانه

عمو رضا شب قبل از سفر به مشهد، برای محمدپارسا از حرم امام رضا(ع) گفت. در بین صحبت‌هایش به سقاخانه اسماعیل طلایی اشاره کرد و از آب آسمانی‌اش گفت. محمدپارسا به‌قدری هیجان زده شد که آن شب خواب عجیبی دید! در آسمان یک شیر آب بزرگ قرار داشت و از دهانة آن، درون کاسه بزرگی که وسط صحن بود آب می‌ریخت! مردم از آن می‌نوشیدند و صلوات می‌فرستادند. از خواب بیدار شد... صدای چیلیک چیلوک آب از داخل حمام می‌آمد. در حالت خواب و بیداری خودش را به آنجا رساند و شیر را بست. به اتاقش برگشت و خیلی زود به خواب فرو رفت. دوباره خواب دید... ادامه همان خواب قبلی بود؛ این بار عجیب‌تر و واضح‏تر!

صبح زود سرحال‌تر از همیشه از خواب بیدار شد. چهل روز می‌شد که پدر و مادرش دیگر پیشش نبودند و در این مدت خیلی دلتنگ شده بود. عمو رضا گفته بود «رفته‌اند مهمانی خدا». گاه و بی گاه گریه می‌کرد و سراغ‏شان را می‌گرفت. آن روز اما خبری از غم و غصه نبود. شاید به خاطر خواب شب گذشته بود و شاید شور و شوق اولین سفر تابستانی‌اش. درب خانه باز شد و عمو رضا با یک شیشه شیر و یک نان سنگک تازه وارد شد.

محمدپارسا: «سلام عمو رضا؛ کجا رفته بودی؟»

عمو رضا: «صبح بخیر عمو، رفته بودم خرید.»

طوطی: «رفته بودم خرید؛ رفته بودم خرید.»

عمو رضا: «تو دیگه چی میگی؟»

طوطی: «تو دیگه چی میگی؟ تو دیگه چی میگی؟»

محمدپارسا خندید و به سمت میز صبحانه رفت. عمو رضا شیرجوش را از روی اجاق برداشت و مقداری شیر داغ توی لیوان محمدپارسا ریخت. بعد از صبحانه، پسرک لباس پوشید و سریع خود را حاضر کرد. سپس برای آخرین بار پنجرة نشیمن را باز کرد تا برای گربه‌ای که به تازگی با او دوست شده بود غذا بگذارد.

محمدپارسا: «سلام پیشی جان»

گربه: «میو...»

محمدپارسا گربه را نوازش کرد و حیوان بعد از اینکه حسابی خودش را لوس کرد مشغول خوردن غذا شد.

طوطی: «از گربه می‌ترسم؛ از گربه می‌ترسم.»

محمدپارسا: «ترس نداره که، ببین چقدر نازه.»

گربه نگاه معصومانه‌ای به طوطی انداخت.

طوطی: «نازه، نازه.»

محمدپارسا: «ما داریم میریم مسافرت. این چند روز شما دو تا رو نمی‌بینم ولی به همسایه سپردیم بهتون سر بزنند.»

عمو رضا (از دور): «به طوطی بگو به همسایه بگه گلدونا رو آب بده.»

طوطی: «گلدونا رو آب بده، گلدونا رو آب بده.»

محمدپارسا که تازه یاد گرفته بود بند کفش‌هایش را ببندد روی پادری نشست و بعد از اینکه کمی با بندها کلنجار رفت با افتخار ایستاد و یکی در میان و هوهوکنان با پنجه های پایش نرمش کرد. عمو رضا خودش را رساند و هر دو آماده حرکت شدند. ناگهان صدای قطره‌های آب توجه عمو رضا را به خود جلب کرد.

محمدپارسا: «پس چرا واستادی عمو رضا؟»

عمو رضا: «می‌شنوی محمدپارسا؟ صدای آب میاد. تو شیر آبو باز گذاشتی؟»

محمدپارسا: «یادم نیست عمو رضا. حالا مگه چی شده؟ بیا زودتر بریم.»

عمو رضا: «همین قطره‌ها می دونی اگه جمع بشن چقدر میشه؟»

محمدپارسا: «فکر نکنم تا وقتی ما برگردیم بیشتر از یک لیوان جمع بشه. بیا زودتر بریم تا دیر نشده.»

عمو رضا: «عجله نکن عمو. بیا برای یه بارم که شده امتحان کنیم.»

طوطی: «امتحان کنیم، امتحان کنیم.»

محمدپارسا دست به سینه ایستاد و با دلخوری به عمو رضا که در حال رفتن به داخل خانه بود نگاه کرد.

عمو رضا دریچه خروجی وان را گذاشت و گفت:

«اینطوری آب ذخیره میشه برای گلدونا.»

محمدپارسا (با لبخندی شیطنت آمیز): «فکر می‌کنی پر میشه؟»

عمو رضا: «نمی دونم، وقتی برگشتیم معلوم میشه.»

محمدپارسا: «اما من فکر می‌کنم به اندازه یه کاسه پر میشه نه یه وان.»

***

روز بعد محمدپارسا و عمو رضا به مشهد رسیدند و به زیارت حرم امام رضا(ع) رفتند. با ورودشان به صحنِ عتیق، نقارخانه شروع به نواختن کرد. محمدپارسا که اولین بار بود که در آن فضا قرار می‌گرفت، حیرت کرد. عمو رضا وقتی دید محمدپارسا به سقاخانه خیره شده گفت:

«محمدپارسا جان قرار شد وقتی رسیدیم اینجا ادامه خوابتو برام تعریف کنی.»

محمدپارسا که هنوز در حال و هوای خودش به سر می‌برد سری به نشانه تأیید تکان داد.

در حرم، مهمانی بزرگی به پا بود. محمدپارسا از دور پدر و مادرش را دید و با ذوق و شوق زیاد به سمت آنها دوید. در بین راه بند کفشش زیر پایش گیر کرد. نزدیک بود زمین بخورد که ناگهان مردی او را بین زمین و آسمان گرفت! در حالی که خودش را جمع و جور می‌کرد از آن مرد تشکر کرد؛ اما وقتی نگاهش به نگاه او گره خورد، محو چهره نورانی و چشمان پرجاذبه‌اش شد. سلام کرد. مرد دستی به سرش کشید و گفت: «علیکم السلام محمدپارسای عزیزم. برو پدر و مادرت منتظرت هستند.» سپس آن مرد به نماز ایستاد.

بهترین لحظه زندگی‌اش بود. در آغوش پدر و مادرش قرار گرفت و تمام وجودش سرشار از عشق شد. پدرش گفت: «محمدپارسا سقاخانه را ببین... از آب لبریز شده. حالا وقت آن است که بروی شهر را آبپاشی کنی.» محمدپارسا نگاهی به بالا انداخت. شیر آب خیلی بلند بود. مادرش در حالی که لبخند می‌زد او را متوجه زیر پایش کرد. ناگهان فرشی که محمدپارسا روی آن ایستاده بود شروع به حرکت کرد و او را بالا برد. خیلی خوشحال شد. آرام آرام به شیر آب رسید. نمی‌دانست چطور باید شهر را آبپاشی کند. دستش را روی دهانه شیر سفت نگه داشت و آب به طرفین پاشید. آنقدر خوب این کار را انجام داد که تمام شهر آبپاشی شد. هوای مشهد هیچ وقت تا این اندازه خنک و پاکیزه نشده بود.

باران شروع به باریدن کرد. نمی شد تشخیص داد عمو رضا در باران گریه می کند چون صورتش کاملاً خیس شده بود.

***

دو روز بعد آنها به خانه برگشتند. هر دو اول از همه به سمت وان آب رفتند. محمدپارسا در کمال تعجب دید وان آب پر شده و چیزی نمانده تا لبریز شود. عمو رضا دستش را روی شانه محمدپارسا گذاشت و گفت:

«قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.»

محمدپارسا: «وانگهی دریا شود یعنی وان تبدیل به دریا میشه؟»

عمو رضا خندید و شیر آب را محکم کرد. سپس از محمدپارسا خواست ظرف آبخوری طوطی و گربه را به همراه ظرف آبپاش بیاورد. عمو رضا و محمدپارسا به اتفاق هم با همان آب ذخیره شده در وان، آبخوری طوطی و گربه را پر کردند و با آبپاش، گل‌ها را آب دادند. حتی توانستند موزاییک‌های جلوی درب خانه را بشویند. محمدپارسا فکر می‌کرد هنوز کاری مانده که انجام نداده. به سمت شیر آب وسط حیاط رفت و آب را به سمت آسمان باز کرد. عمو رضا سریع خودش را رساند و شیر را بست.

عمو رضا: «با آبی که ذخیره کردیم تونستیم چند تا کار مفید انجام بدیم. پس از این به بعد سعی کن آبو هدر ندی.»

محمدپارسا: «اما عمو... پس شهرو چطور آبپاشی کنیم؟»

عمو رضا: «برای اینکه شیر آسمونو باز کنی، باید شیر زمینو ببندی.»

در همین هنگام برقی در آسمان ظاهر شد. هر دو به آسمان زل زدند. ابرهای سیاه به سرعت از روی سرشان می‌گذشتند. صدای رعد، عمو رضا را شگفت‏زده کرد. باران گرفت. گربه که از آب فراری بود این بار دوان دوان زیر باران آمد و طوطی از پشت پنجره یوهو یوهو کرد. پسرک در حالی که دستانش را باز کرده و سرش را به سمت آسمان گرفته بود می‌چرخید و می‌خندید.

پایان

دزدی گرگی های آستان قدس رضوی

چندی پیش از یکی از کارکنان عالی رتبه مرکز پژوهش های آستان قدس شنیدم که درباره برخی حق خوری های درون سازمانی گلایه داشت و می گفت می گویند مشهد معنوی ترین شهر ایران است و آستان قدس معنوی ترین جای مشهد است ولی زرشک. بعد از همین ملاقات بود که متوجه شدم آستان قدس رضوی در ارائه اسناد مربوط به آب شهر سرخس خیلی حساس است. دکتر پاپلی یزدی سال گذشته کتابی چاپ کرده به نام «سرخس در تکاپوی توسعه پایدار» که با خواندنش متوجه می شوید که آستان قدس چه جنایاتی فقط در سرخس کرده است. در یک جمله نظام ارباب و رعیتی مدرنی ایجاد کرده اند که قاجار جلویش زانو می زند. یعنی چیزی آنطرف تر از ارتجاع که تبعات اجتماعی آن ظهور نسل جدید مرتجعینی نظیر علم الهدی است. نکته عجیب برای من این بود که این کتاب چطور مجوز نشر دریافت کرده. البته دور از ذهن نیست که این مجوز در اواخر دولت روحانی اخذ شده و از این طریق خواسته اند ضربه ای هم به رئیسی وارد کنند. در هر صورت خواندن این کتاب برای علاقمندان این حوزه می تواند خیلی جذاب باشد زیرا هم داستان دارد و هم صراحت! خصوصاً بخش هایی که به مبارزات حق طلبانه طبقه روستایی مربوط می شود. پاپلی در جایی به شخصی به نام فداحسین دلارامی اشاره می کند و می نویسد:

مبارزات حق طلبانه و قانونی محمدعلی مقدری و دوستانش از جمله فداحسین دلارامی در تاریخ مبارزه کشاورزان برای احقاق حق خود و مالکیت زمین از طریق مسالمت آمیز در کشور مثال زدنی خواهد شد. من مطمئن هستم روزی این مبارزات که با روش قانونی انجام شده و منجر به گرفتن احکام علیه آستان قدس شده و عدم توانایی دادگستری در اجرای احکام دادگاه ها به صورت یک مثال درسی در سر کلاس های دروس حقوق و دروس توسعه روستایی و توسعه عمومی سراسر دنیا ذکر خواهد شد. چگونه ما در کلاس های مان از مبارزات قیام زنگیان در خوزستان و یا قیام کشاورزان مکزیک و برزیل و سروهای عهد تزارهای روسیه یاد می کنیم. مبارزات آرام و قانونی مردم سرخس و همه کسانی که به خاطر این مبارزات به زندان رفته اند روزی سر از کتب درسی تاریخ در خواهد آورد. عملاً این مبارزات، مبارزه دو دیدگاه سرمایه داری ضد حقوق مردم و طبیعت با مبارزه حق طلبانه مردم برای توسعه پایدار منطقه خود است.


یکی دیگر از جنایات آستان قدس که ارتباطی با کتاب مذکور ندارد:

آستان قدس زمین های اطراف کشف رود را به کشاورزان اجاره می دهد. کشف رود امروز یک رود معمولی نیست بلکه رودخانه فاضلاب های مشهد است. کشاورز از این فاضلاب ها برای آبیاری زمین های خود استفاده می کند و آستان قدس هم در جریان هست که زمین بدون آب اجاره داده و بنابراین دارد با فاضلاب کشت می‏شود ولی ساکت می ماند. به بیان دیگر این گرگ بی شرم یعنی آستان قدس در بروز کشت‏های آلوده که منشأ سرطان و از بین رفتن سلامتی مردم هست نقش دارد.

فیلمی با حال و هوای این روزها

فیلم Dear Comrades 2020 (رفقای عزیز) درباره نحوه برخورد حکومت شوروی با تظاهرات مردم معترض است. در این فیلم یک مادر به نمایندگی از حکومت و دخترش به نمایندگی از معترضین حضور دارند و تعارض بین این دو نفر داستان فیلم را تشکیل می دهد. مخاطب ایرانی که این روزها سرکوب می شود، به زندان می افتد و به دار آویخته می شود خیلی می تواند با فیلم ارتباط برقرار کند زیرا شباهت های بسیاری بین حکومت کمونیستی با حکومت اسلامی وجود دارد. اما آن چیزی که جلب توجه می کند این است که فیلم نشان می دهد حتی یک کمونیست متعصب که خودش عضو برجسته در مقر محلی حزب است در مقایسه با یک مسلمان انقلابی در ایران بسیار باوجدان تر است. قدیمی ترها به یاد دارند اوایل انقلاب یک مادر انقلابی، فرزند خودش را لو داد تا او را اعدام کنند. خمینی مادر محمود طریق الاسلام را «مادر نمونه ایران» لقب داد و گفت:

«کاری که تو کردی در اسلام نمونه شدی، مسلمین دیگر هم باید از تو یاد بگیرند.»

و این زن در جواب گفت:

«امیدوارم که انشاء الله همه بتوانند چنین کاری بکنند و از دادگاه های انقلاب اسلامی می خواهم تا قاطعانه با ضد انقلابیون رفتار کنند و آن ها را از روی زمین پاک سازند.از پدران و مادران میخواهم اگر فرزندانشان منحرف هستند حتی الامکان آن ها را ارشاد و راهنمایی کنند و اگر واقعا ضد انقلاب هستند آن ها را به دادگاه ها معرفی کنند تا دادگاه ها آن ها را محاکمه و به سزای اعمالشان برسانند.»

هر دو مادر هستند ولی یکی طوری شستشوی مغزی شده که حتی مهر مادری را مقابل تفکر جهادی، استشهادی، انقلابی و... فدا می کند. ولی در فیلم رفقای عزیز با اینکه مادر، فرزند خودش را کتک می زند و انتقاد او را بر نمی تابد ولی به درون تظاهرکنندگان می رود تا او را از خطر مرگ نجات دهد. کا گ ب به معترضین شلیک می کند و مادر در میان خون و آتش با اضطراب به دنبال دختر جوانش می گردد. وقتی او را پیدا نمی کند به پزشکی قانونی می رود و حتی به قبرستان ها سر می زند و وقتی کامل ناامید می شود به درگاه خدا سجده می کند و...

اما در این سو و در این جغرافیای وحشت همه چیز فدای دین و آخوند دینی می شود و... دیگر چه می توان گفت؟ اگر می گویند اینها روی کمونیسم را هم سفید کرده اند به این دلیل است که تقدس و بت سازی در اینجا آدم ها را دیوانه می کند و هیچکس نمی داند این سرسپردگی افسارگسیخته از چه چیز ناشی می شود؟ اینکه روح خودت را فدای یک شخص یا یک واقعه تاریخی می کنیم شاید در سنت ما نهادینه شده است.

به هر حال فیلم یک سکانس ماندگار دیگر هم دارد و آن جایی است که مقام کمونیست از ارتش می خواهد تظاهرکنندگان را به رگبار ببندد ولی مقام ارتشی خود را فدایی ملت می داند و از این کار سر باز می زند. مقایسه کنید با ارتشی های خودفروخته اسلامی...

نمونه ای از نحوه عملکرد ارتش سایبری

اگر کانال های خبری وابسته به نظام را در شبکه های مجازی نظیر تلگرام دنبال کنید و در این کانال ها، بازخورد کاربران (اعم از لایک و دیسلایک و کامنت و...) را مشاهده نمایید متوجه خواهید شد برخی از پست ها بیشتر از حد معمول بازخورد دارند. به عنوان مثال در کانال تلگرام «اخبار مشهد» همیشه اکثر بازخوردها نسبت به عملکرد نظام و شخص علم الهدی منفی است و شما را متقاعد می کند اکثریت مردم مشهد از شرایط ناراضی هستند اما گاهی پیش می آید که یک پست از خامنه ای باعث می شود معادلات به صورت مشکوک (یا تابلو) عوض شود. اگر نمودار بازخوردهای آن پست را در ذهن خود ترسیم کنید متوجه می شوید اوایلی که پست گذاشته می شود شرایط عادی است و همه در حال دیسلایک کردن هستند ولی در یک بازه زمانی مشخص، ناگهان تعداد لایک ها افزایش می یابد. این کار برای حفظ آبروی نظام و توسط ارتش سایبری انجام می شود و نحوه عملکرد آن به این صورت است که این ارتش مجازی در یک گروه چندصد نفره عضو می شوند و به محض اینکه یک پست حیثیتی داخل یک کانال خبری درج می شود، لینک آن داخل گروه منتشر و حمله آغاز می شود. ادمین های کانال نیز که خود مزدور هستند همزمان با این حمله، شروع به پاک کردن کامنت های مخالف می کنند. گاهی این کار توسط ربات و به صورت اتوماتیک انجام می شود (مثلاً شما اگر واژه "آخوند" را تایپ کنید کامنت شما به صورت خودکار پاک می شود چون معمولاً معترضین از این واژه استفاده می کنند) ولی در روزهای حساس مثل خیزش های مردمی و یا روزهای خودشان نظیر 22 بهمن نه با ربات که با نیروی انسانی زیاد می آیند. ساعت 9 شب 22 بهمن همزمان با مراسم مضحک الله اکبر روی پشت بام ها، یکسری مزدور سایبری هم در شبکه های اجتماعی شروع به الله اکبر می کنند. در همین کانال اخبار مشهد در 22 بهمن چند پست مرتبط با انقلاب 57 کار شد که به شدت مورد حمله قرار گرفت ولی ظرف کمتر از 5 دقیقه سایبری ها مثل مور و ملخ ریختند و تعداد لایک ها را از دیسلایک ها جلو انداختند و همزمان به سانسور کامنت ها پرداختند. همه چیز اینها مصنوعی است. همیشه خواسته اند با زیروروکشی صدای مردم را خاموش کنند و روی حقیقت سرپوش بگذارند. بابت هر لایک هم، کلی پول از بیت المال دریافت کنند. (بیچاره مردم) فکر نکنید آنها از اینکه این پول ها را می گیرند ذره ای عذاب وجدان به سراغ شان می آید. خیر زیرا اولاً کسی که به حرامخوارگی عادت کرد، کم کم وجدان خود را از دست خواهد داد و ثانیاً اینها برای کار خود هزار عذر شرعی درست می کنند. از قدیم گفته اند به ملا پول بده تا آنچه می خواهی را از شرع برای تو بیرون بیاورد. معمولاً کسانی که وجدان خود را از دست می دهند به ماله کشی و فرافکنی روی می آورند. آنها مخالفان را متهم می‌کنند به هشتک زنی با دلار. کافر همه را به دین خود پندارد. ته این ماجرا هدر رفتن مال مردم به نام امنیت مجازی و به کام مفت خواران است.

مزیت این کار برای آنها این است که وقتی می خواهند به مقامات بالاتر گزارش دهند آمار دستکاری شده خودشان را ارائه می دهند تا مقامات را مطمئن کنند در آن شهر اکثریت مردم با نظام هستند و در یک جامعه آماری مجازی، بیشترین بازخورد مثبت را داشته اند. البته مقامات بالا هم دو دسته اند: 1-کسانی که می دانند وضعیت چیست ولی ترجیح می دهند دروغ های خود را باور کنند. درباره اینها از قدیم گفته اند کسی که خوابیده را می شود بیدار کرد ولی کسی که خودش را به خواب زده را هرگز. 2-کسانی که دنبال آمار واقعی هستند ولی به مرجع نادرستی اعتماد کرده اند و بنابراین گمراه شده اند.

درباره شروین

حدود یک سال هست که شروین را می شناسم. از طریق کانال سخنرانی ها با او آشنا شدم. یادم نیست اول بار کدام مناظره بود. بعد از شنیدنش با خودم گفتم عجب این یارو چه باحال بود! آنجا من اصلا اسم شروین وکیلی را به خاطر نسپردم اما صدای او در حافظه ام ماند. بار دوم که فایلی از او دوباره از طریق کانال سخنرانی ها گوش دادم تصمیم گرفتم اسمش را نیز به یاد بسپارم. در تالار محققان کتابخانه آستان قدس مشهد روی کاناپه ای آبی رنگ لمیده و تمام حواسم را به او می دادم. کم کم طوری شد که در همه گردهمایی های مورد علاقه من شروین هم حضور داشت. کنجکاوی من کار را به جستجوی اینترنتی کشاند. همان زمان با یکی از بچه های با استعداد علوم سیاسی به نام محمد ایمانی از طریق چت بحثی کردم درباره تفاوت نظام شاهنشاهی با امپراتوری. به شروین ارجاع دادم. طرف هم مثل من رفته بود ببیند این وکیلی کیست. میگفت این جوان چطور توانسته این همه کتاب بنویسد؟ این اولین مساله ای هست که درباره شروین به ذهن خطور میکند. این همه استعداد از کجا آمده؟ با کانال های تلگرام شروین ارتباط برقرار کردم و وقتی فهمیدم او دستی هم بر هنر دارد این شگفتی افزون شد. یکی از علل علاقه من به او این است که تمام مسائلی که دغدغه شروین هست متقابلا در من هم انعکاس دارند. مثلا من خودم به صورت انتزاعی خیلی درگیر عصب شناسی میل و لذت بودم تا اینکه کتاب شروین را دیدم. من چند داستان کوتاه نوشته ام که یکی از آنها تا حدی شبیه فرشگرد شروین است. این شباهت ها هم برایم عجیب است هم لذت بخش، چراکه میتوانم الگو بگیرم و از طرفی انرژی دریافت کنم. یادم هست سر تحلیل سرگیجه هیچکاک بارها خنده های انفجاری او را بازپخش کردم و انرژی گرفتم.

این نوشته از بین خاطرات 23 فروردین 1399 بود

یادم هست در یک پیام تلگرامی به محمد ایمانی پیشنهاد دادم با شروین وکیلی مناظره کند. آن زمان جدی نگرفت ولی امسال بالاخره این دو در کلاب هاوس مناظره کردند که کمی هم پرچالش بود و به نظر می‌رسد هر دو سوگیری هایی داشتند. منتها هنوز شروین را بیشتر از هر متفکری دوست دارم نه به این دلیل که او ملی و یا صاحب سبک است بلکه بیشتر به این خاطر که او مثل بچه هاست: خلاق، بلندپرواز، افتاده(و در عین حال خودشیفته)، پرانرژی، رها، خیال پرداز و...

آدرس آرامگاه و محل دفن کشته شدگان راه آزادی جنبش انقلابی مهسا

بر اساس حروف الفبای نام خانوادگی

ابوالفضل آدینه زاده
فاروج، روستای نجف‌آباد


پدرام آذرنوش

کهگلویه، آرامستان روستای دره لبک


امیر جواد اسعدزاده
مشهد: بلوک 18 ردیف : 1 شماره : 122 (بین قطعه ۶۸ و ۶۷)


مهسا امینی

آرامستان آیچی سقز


غزاله چلابی

آمل، امامزاده قاسم


جواد حیدری

قزوین، تاکستان، آرامستان رحمت آباد بزرگ دشتایی


روزبه خادمیان

کرج، بهشت سکینه، قطعه 29، ردیف 25


نرگس خرمی فرد

مشهد، بهشت رضا، بلوک۶۲ ردیف ۲


بهار خورشیدی

اسلامشهر، آرامستان صالحیه، قطعه 5، شماره 869


عرفان خزایی

شهریار، وحیدیه، امامزاده قاسم، پشت شهرداری، ردیف آخر


جواد رضایی

لاهیجان، آرامستان آقا سید محمد، قطعه 19، ردیف 3


حمید رضا روحی
تهران، بهشت زهرا، قطعه ۲۱۱، ردیف ۵۱، شماره ۶


مجیدرضا رهنورد
مشهد، بهشت رضا بلوک ۶۶ قطعه ۳ مزار ۸


علی روزبهانی

بهشت زهرا، قطعه 222، ردیف 81، شماره 45


محمدجواد زاهدی

ساری، روستای ولشکا، انتهای گلزار شهدا


میلاد زارع

بابل، روستای حمزه‌کلا شیش‌پل


مهران سماک

بندر انزلی، آخر خط شهدای شمالی، گلزار شهدای بندر انزلی، قطعه 9


علی سیدی

بهشت زهرا، قطعه 327، ردیف 85 شماره 37


محسن شکاری

تهران، بهشت زهرا، قطعه 92، ردیف 35


احمد شکراللهی

اصفهان، امامزاده شاه خیادان


مهرشاد شهیدی

اراک، آرامستان اراک، قطعه 4


امیرمهدی فرخی پور

تهران، بهشت زهرا، قطعه 301، ردیف 128، شماره 62


مریم قربانی پور

شهر کرد، آرامستان بهشت رحمت، قطعه 4، ردیف 9


مجید کاظمی

اصفهان، حبیب آباد، آرامستان بهشت زینب


رحیم کلیج

قائمشهر، ساروکلا، آرامگاه استاد خوشرو


محمدمهدی کرمی

اشتهارد کرج، بهشت علی، ردیف 84، شماره 165


حنانه کیا (عروس ایران)

نوشهر، مزار محله‌ی کرکرودسر


فرزین لطفی

رضوانشهر، روستای دارسرا، آرامستان سید شریف الدین


سید جواد موسوی

خوراسگان، خیابان جی شرقی، خیابان شریعتی، خیابان معراج، امامزاده کلثوم


میلاد معروفی

بوکان، روستای کوسه


علی مظفری

قوچان، مزار جدید، ردیف 3، قطعه 3


هستی نارویی

زاهدان، آرامگاه مرکزی زاهدان


مائده (ماهک) هاشمی

فارس، آرامستان کنگان


امیررضا همت آزاد

تهران، بهشت زهرا، قطعه 328، ردیف 248، شماره 58


لطفاً آدرس دیگر اشخاص در هر شهری را در کامنت ها بنویسید تا فهرست کامل شود

یاد و نام قهرمانان انقلاب ملی ایران جاودان...