پرسش از چت جی پی تی درباره وجود خدا

ساعت 11:11 دقیقه است.

سعی کردم از طریق سایت، با chatgpt صحبت کنم ولی فیلتر بود. (فیلتر جهانی)

از طریق تلگرام سرچ کردم یک ربات رو معرفی کرد به نام ChatGPT DALL-E Bot

نمی دونم این ربات همون چت جی پی تی معروف هست یا نه ولی من سوالمو ازش پرسیدم:

آیا خدا وجود داره؟

پاسخ قطعی به این سوال دشوار است. در نهایت این به هر فردی بستگی دارد که در مورد وجود خدا چه اعتقادی دارد.

اعتقاد خودت چیست؟

اعتقاد من در مورد وجود خدا این است که خداوند به عنوان موجودی قادر مطلق، دانا و دوستدار وجود دارد که جهان و هر چیزی را در آن آفریده است. من معتقدم که خدا به طور فعال در زندگی ما دخالت دارد و عمیقاً به ما اهمیت می دهد.

این پاسخ در ساعت 11:11 و در حالی که من دیروز درباره خدا به دوستی گفته بودم او نسبت به ما بی تفاوت است، چه معنایی می تواند داشته باشد؟

غربت پایان سال

شاید تا حالا آرزو کرده باشید برید یه جای دور که کسی دستش به شما نرسه. مثلا یه جزیره دورافتاده که هیچ سکنه ای نداره. این احساس زمانی به سراغ آدم میاد که نیاز به بازسازی روانی عمیق داره. شاید برای من یک سفر تاریخی کفایت کنه. سفر همیشه تنظیم کننده افکار است. امسال (1401) سال خاصی بود. با عناوین زیادی می توان از آن یاد کرد ولی آخر سال برای من برزخ بود و به قول معروف برزخ جایی بین بهشت و جهنم نیست بلکه جایی در قعر جهنم است. در کشور ما پدیده های سیاسی-اجتماعی، با امورات شخصی تقارن دارند. وقتی پیروز می میرد، یک چیزی هم در ما می میرد. وقتی بچه ها مسموم می شوند، یک کسی هم فضای زندگی ما را مسموم می کند. وقتی زندانبان ها تجاوز می کنند، برخی نیز به حریم شخصی ما تجاوز می کنند. انگار ما سایه ای از وضع موجود کشور هستیم. اینجا همیشه کسانی هستند که خود را وارد رابطه های ما کنند؛ چه می‌خواهد یک حزب خاص سیاسی باشد و چه یکی از اعضای فامیل و یا دوست نزدیک. بدون در نظر گرفتن قدمت این رابطه ها آن را سست می کنند چه می خواهد رابطه ما با یک بخش از جهان باشد؛ چه رابطه ما با یک بخش از خانواده. کسانی که از بیرون می آیند ولی از درون می خورند؛ مثل موریانه که درخت را از درون متلاشی می‌کند. اینجور آدمها وقتی صحبت از تحقیر شما باشد سریع خود را می‌رسانند. اینجاست که نقش والدین به عنوان حامی شما برجسته می‌شود ولی وای از روزی که این حمایت در پیچ و تاب روزمرگی ها، جهالت ها و یا تبعیض ها گم شود. آنوقت می شوی مثل کاراکتر ابی در فیلم کندو. او در جایی می‌گفت خیلی ها منو زدند... (این دیالوگ یک آدم کتک خورده از زمین و زمان، ولی سرشار از انگیزه برای ادامه راه است)

ترمینال بی سرانجامی

بیست سال از اولین باری که از ترمینال مشهد سوار اتوبوس شدم میگذره. اون زمان سال اول دانشگاهم بود. خیلی وقت بود دیگه سوار نشده بودم. امروز که دوباره در اون جو قرار گرفتم احساس کردم بعد از 20 سال، هنوز سر جای اولم هستم؛ بدون هیچ دستاوردی و بی هیچ شور زندگی. بیست سال هیچ، پوچ، مرگ تدریجی... این است زندگی در جمهوری اسلامی. نکته جالب توجه این بود که ترمینال نو شده ولی آدمای ترمینال از قبل بدتر شدند. همون داستان همیشگی جهان سوم که مدرن شدن ابزارها دلیل بر مدرن شدن افکار نیست. هنوز گرگ های ترمینال جولان میدن تا از شما بهره کشی کنند و شما یک آدم از دست رفته هستید که دیگه نایی برای ایستادگی نداره.