دلنوشته لاتاری
با توجه به اینکه احتمال قبولی در لاتاری ۱ به ۲۰۰ یا یک به ۳۰۰ هست باید سالهای سال شرکت کنم تا شاید برنده بشم ولی خب کوتاه نمیام... روشهای دیگه ای هم برای مهاجرت هست ولی راستش دیگه در توانم نیست. تجربه میگه که اردیبهشت برای کسانی بهشت میشه که اصلاً انتظارشو ندارند (اردیبهشت زمان اعلام نتایج لاتاریه) ولی اینم در توانم نیست؛ در توانم نیست انتظارشو نکشم و فقط به پلن های B زندگیم فکر کنم. نه؛ این رویا باید در من رشد کنه. داشتم فکر میکردم کاش ساز و کاری وجود داشت که توش قرعه کشی نبود! توش شانس نبود! کاش دستگاهی وجود داشت که نشون میداد کی واقعاً نیازش به مهاجرت بیشتره؟ کی میخواد دوباره متولد بشه؟ و... این شخص می تونست به آمریکا راه پیدا کنه نه کسی که فقط اومده شانسشو امتحان کنه، نه کسی که هیچ کمبودی نداره و برای خوشی یا پولدارتر شدن این کارو میکنه و نه کسی که به روشهای دیگه میتونه بره. ولی خب متاسفانه هیچ چیز توی این دنیا عادلانه نیست. اصلاً شاید اگر مبنا شانس هم نبود باز هم من برنده نمیشدم و شاید آدمهای مستحق تری وجود داشته باشند! نمیدونم... فقط میدونم اینجا خیلی برام تنگ شده؛ خیلی زیاد. تا حدی که اگه یه روز برم آمریکا مثل این میمونه که از یک کابوس طولانی بیدار شدم در حالی که شدیداً ترسیدم و عرق می ریزم.
Let your hook always be cast. in the pool where you least expect it, there will be a fish.
بگذارید قلابتان همواره انداخته شود. در استخری که انتظارش را ندارید ماهی خواهد بود.
من هیچوقت زندگی نکردم و همش در پی چیزهایی دویدم (از این شاخه به اون شاخه). آمریکا رو انتخاب کردم برای خود زندگی (توی یه آشیانه امن) من از آمریکا پیشرفت نمیخوام! من از آمریکا آوازه نمی خوام! اونجا نمیخوام نگران گذر زمان باشم بلکه برعکس، میخوام زمان رو فدای زندگی کنم. حتی اگه زندگی برام هیچ دستاوردی نداشته باشه می خوام این بار لحظه هامو زندگی کنم. نه به معنای خوش گذرونی بلکه به معنای خوش باشی. به بیان دیگه نمی خوام نگران گذر سریع زمان باشم، نمی خوام در تشویش حقوق، بیمه، بیکاری، آینده، پیری و مرگ روزگار باقی مونده رو بگذرونم. می خوام بدون توقع و بدون ایگو سر کنم. می خوام تحصیلات مو فراموش کنم، جایگاه مو فراموش کنم، توقعاتمو به صفر برسونم و از صفر شروع کنم. میخوام وقتایی که طغیان میکنم هم از درون آرام باشم. شاید بگید خب تو ایران این کارو بکن! نمیشه عزیزم... مسیح باید اول از روی صلیب بیاد پایین تا بعد بتونه به رستاخیز برسه. (در مثل مناقشه نیست)
Don’t worry about dying, Worry about not living.
نگران مردن نباش، نگران زندگی نکردن باش
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...