• از کجا بدانیم وجود و حقیقتی هست؟
  • هرکی میگوید وجود و حقیقتی نیست، آنقدر با چوب بزنید که بداند وجود هست یا نه!
  • اگر بزنیم که تنها به این پی می برد که درد و رنج هست.
  • وجود، رنج است.
  • خودت وقتی رنج می کشی چه کار می کنی؟
  • قدحی از شراب می آشامم، زمانی که به خواب می روم در عالم رویا شبهات من حل می گردد و از جانب عقل فعال، رفع مشکلات من می شود.
  • خوش به حالت حداقل عقل فعال هم بالینت است. راستی چرا ازدواج نکردی؟
  • من به خاطر برآورده کردن برخی نیازها، تن به چیزی که نمی دانم چیست نمی دهم.
  • می توانی از آنهایی که می دانند بپرسی.
  • اکثراً پشیمان اند.
  • شاید خیلی زود ازدواج کرده اند.
  • نه؛ با تصور غلطی ازدواج کرده اند. ازدواج امریست که باید بی هدف باشد. هدف خرابش می کند. انسان تا جایی که می تواند باید برود و موفقیت کسب کند. بعد به جایی می رسد که احساس می کند باید ازدواج کند، بدون اینکه خواسته ای داشته باشد.
  • راستش من این روزها خیلی پکرم. احساس می کنم وجود و حقیقتی نیست.
  • باید نوعی بیماری روحی داشته باشی. من قبلاً روی این بیماری ها کار کرده ام. حتی شخصی که ادعا می کرد گاو است را نجات دادم.
  • خجالت نکش و چند مورد از وجوهِ شباهت من به گاو را بگو.
  • نگران نباش گاو بودن جرم نیست، بیماری است.
  • اگر من گاو باشم تو هم با این زبانت باید گل گاو زبان باشی.
  • پس باید برای درمان خودم، خودم را دم کنم!