آیا روشنفکری دینی آبغوره فلزی است؟

به مناسبت دهمین سال تأسیس دین آنلاین، نشستی تحت عنوان تأملی در نواندیشی و روشنفکری دینی در ایران معاصر انجام شد. در راستای سخنان سروش و ملکیان در این نشست، چیزهایی به ذهنم رسید. به نظر من روشنفکری دینی مثل آبغوره فلزی نیست زیرا قرار نیست روشنفکری و دین با هم ترکیب شوند. قرار است هدف، روشنفکری باشد و وسیله، دین! در واقع هدف همان روشنفکری هست ولی برای اینکه جمعیت زیادی را همراه خودش کند از دین بهره می برد. در واقع روشنفکری مثل شهری هست که باید به آن رسید و دین یکی از جاده‌های منتهی به این شهر است. حالا شما وقتی به این شهر رسیدید می‌توانید دیگر هیچگاه پای خود را در آن جاده نگذارید و از آن پس ساکن روان باشید. همانطور که اشاره شد می‌توان از راه های دیگری هم وارد آن شهر شد ولی با توجه به اینکه جامعه مذهبی است، روشنفکری دینی روی این راه بیشتر سرمایه‌گذاری کرده است تا از طریق اصلاح باورها، راه را برای رسیدن به هدف، برای اکثریت هموار سازد. به این معنا، یک آتئیست هم می تواند روشنفکر دینی باشد. نکته مهم این هست که روشنفکران دینی باید مراقب باشند که مردم به واسطه برخی اظهار نظرهای آنها به جاده خاکی نزنند. البته اگر آن جاده خاکی به آن شهر منتهی شود و میانبر باشد، مبارک است. خود من از آن جمله هستم که سر برخی مواضع وسط بازانه و یا تفرقه افکنانه روشنفکری دینی بعد از خیزش مهسا، مسیر میانبر را پیدا کردم.

درباره اکبر

این اکبر جباری یکی از اعصاب خرد کننده ترین و لج درآر ترین آدم های این دنیاست که به نظرم از این منظر اسمش باید در گینس ثبت بشه. این آدم یا در حال تخریب دیگرانه یا در حال فضل فروشی. به همه فحش میده ولی اگه کسی به خودش انتقادی بکنه بر نمی تابه و بلاک می کنه. من خودم قربانی پیج اینستاگرام ایشون هستم. الان اگه اینجا بود یک ژست هرمنوتیکی می گرفت و می گفت با توجه به زمینه، این متن، از روی کینه شخصی نوشته شده. چیزی که درباره دکتر سروش هم مطرح کرده. همیشه یک خاطره از دیدار او با فردید بیان می کنه و بعد سریع اینو ربط میده به حقد و کینه شخصی سروش نسبت به فردید. بماند که حتی در اون خاطره اگه دقت کنید اصلاً طرف مظلوم سروش هست و طرف منفور فردید... و فردید با رفتارش خودشو کوچیک کرده نه طرف مقابلشو (که حالا به خاطرش بخواد کینه به دل بگیره)

این جبار، به مورخین توهین می کنه، به روشنفکرها توهین می کنه، به اصلاح طلب ها و... به احمد زیدآبادی میگه تو نمی فهمی سیاست چیه و از سیاست کنار برو! به دکتر سروش میگه برو به روانکاو خودتو نشون بده. به مورخین میگه شما به چه دردی می خورید؟ به اصلاح طلبی که در زمان خودش گامی رو به جلو بود (هرچند الان دیگه نیست) میگه مبتذل. برای کسی که پدیدارشناسی تدریس می کنه این چیزا عجیب نیست؟ آقا این آدم چهار تا حکمت یونانی یاد گرفته فکر می کنه خداست.(غزالی کجایی؟ ) روی آدم ها برچسب می زنه اما خودشو دازاینکاو می دونه. معلوم نیست کی بهش اجازه داده از این واژه برای توصیف خودش استفاده کنه؟ کسی که ذهن قضاوت گر داره و تازه همون قضاوتاش هم پر از ایراده چطور به خودش چنین جسارتی میده؟ یعنی خود هایدگر روی خودش چنین اسمی نذاشت ولی اکبر مثل اون کلاغیه که می خواست طاوس باشه. آقای دکتر، دازاینکاو درمان می‌کنه، بلاک نمی‌کنه. وقتی هنوز بلاکم نکرده بود از کامنت ها متوجه شدم یک زن که قصد خودکشی داشت به اکبر رجوع کرده بود و وقتی به نتیجه ای نرسیده بودند اکبر به اون زن گفته بود برو خودکشی کن!

حلقه نزدیکانش هم مثل خودش هستند؛ عجیب، خودشیفته، غیر قابل اطمینان و ناشناخته. ناشناخته از این جهت که تهش نمی دونی اینا چی میگن. نوروساینتیست اند یا روان درمان گر؟ دنیا رو چه جوری می بینند؟ آیا پراید ابژه جنسی است؟ میترا حجار خوشکل ترین زن دنیاست؟ حتی بیشتر از اون خانمه که می گفت هر کی دوست نداره بذاره بره؟ آخه من نمی فهمم دوستان! یادمه در همون اینستاگرام وقتی انتقادی مطرح کردم همین حلقه دوستانش به من اتهاماتی زدند که برای خودم هم جالب بود... مثلاً واقعا من نمی دونستم سرقت علمی می‌کنم یا با سارقان ادبی همپیاله ام. من فقط احساس میکنم جایی که کسی مظلوم واقع میشه باید ازش دفاع کنم. این بنده خدا هم دلش به همین جماعت دور و برش خوشه. عکسشونو گذاشته توی پیجش 4 تا هندوانه هم داده زیر بغلشون که دل اونا هم خوش باشه. از بین اون همه کلمات قلنبه و سلمبه چیزی در نمی آد چون اگه قرار بود در بیاد الان باید دکتر اکبر جباری بین خیل عظیمی از جوانان کشور طرفدار داشت. آقا ما فردید رو هم نمی شناسیم چه برسه به اکبر جباری. ما حتی نمی دونیم موضع اکبر جباری نسبت به اعتراضات ایران و این ظلمی که به مردم روا میشه چیه؟ باز لااقل سروش، موضعش واضحه و حداقل 4 تا درسگفتار مولاناشناسی داره که روح آدم رو تازه می کنه. اکبر به کنار. چه کسی در ایران فردید را می شناسد؟ و چرا نمی شناسد؟ مگر از شریعتی کمتر بود؟

اکبر همش می خواد بگه شما نمی فهمید و من می فهمم. یه بار در کلاب هاوس بحثی راه انداخت درباره مقاله ای که در دست تدوین داشت. یه پزشک اومد بهش ایراد گرفت ولی اکبر زیر بار نمی رفت. یادمه اونجا اکبر گفته بود کسی بدون نیاز جنسی نیست ولی پزشک گفت هستند کسانی که بدون نیاز جنسی اند. اکبر که کمی عصبانی شده بود پاسخی داد و پزشک به او گفت دارد مغالطه می کند. اکبر برافروخت و گفت این چیزها در حیطه کار من است نه شما.(یعنی مغالطه) آقا تو که به سروش میگی معلم کلاس اول، چرا خودت اینطوری گاف میدی؟

یکی از شاهکارهای اکبر جباری نزدیکیش به محمود احمدی نژاد (معجزه قرن) هست. البته الان دیگه نیست ولی خیلی زننده است که یه روز از یکی حمایت کنی و روز بعد بهش بگی پارانویا داره. بر چه اساس؟ چه جوری تشخیص دادی؟ چرا همون موقع که هاله نور دید نگفتی؟ اصلا از کجا معلوم خودت پارانویا نداشته باشی؟ یادت رفته توی زندان، عطر دوستت رو استشمام کرده بودی؟ (بازم نه رد می کنی نه تأیید؟) گفتم زندان خوب شد دو روز زندان رفت زندان وگرنه خیلی بد بود یکی به مصطفی تاجزاده و احمد زیدآبادی حمله کنه ولی خودش دو روز طعم زندان رو نچشیده باشه. البته من ارادتی هم به اصلاح طلبان ندارم ولی حداقل یه هزینه هایی دادند که نمیشه نادیده گرفت.

البته برای اینکه متهم به سیاه نمایی نشم باید اعتراف کنم هنوزم که هنوزه اکبر جباری رو از طریق کانال تلگرامش دنبال می کنم چون بعضی نظراتش برام جالبه. به نظرم حقش ضایع شده و باید کرسی استادی دانشگاه رو بهش می دادند. البته اینو با توجه به وضع کنونی دانشگاه ها دارم میگم وگرنه کرسی استادی فقط مختص بهترین هاست. دنبال کردن او یک دلیل دیگه هم داره که روحیه کودکانه اوست؛ این خصلت رو هم خیلی دوست دارم. یک جور سادگی و صفا تو وجودش هست که در یک ایگوی ضخیم از سواد محاصره شده. اون بچه رو آزاد کن جبار...

در ضمن ببخشید دازاینتونو کاویدم...


آخرین ویرایش: پیام اکبر جباری در روز درگذشت جواد طباطبایی نشون میده او دارای محاسن بزرگی هم هست.

موش ها از شیرها نمی ترسند

مولانا نه تنها در باب ستایش، هر معشوقی رو بر نمی تابه... در باب ترس هم همینطوره. مثلاً در باب ترسیدن میگه موش ها از شیرها نمی ترسند ولی از گربه ها می ترسند. اصلاً موش به درجه ای نرسیده که از شیر بترسه و اصلاً شیر رو نمی شناسه که بخواد واکنشی در برابر او نشون بده. لذا هم ترس قاعده داره هم عشق قاعده داره و هرکدومش در نتیجه تکاملی است که پیدا می کنید.

آدم اگه نتونه زیبایی های این دنیا رو درک کنه یه چیری کم داره. لذا در عبادت به مرتبه ستایش نمی رسه. 


#دکتر_سروش  

مولانا در یک پاراگراف

مولانا یک مکتب جدید رو پایه گذری کرد. مثنوی رو قرآن فارسی می دونن. قرآن نیاز به یه مکمل داشت که مثنوی این کارو کرد. قرآن یک خشیت نامه خشکه ولی مثنوی یک عشقنامه است. فلسفه مولوی فلسفه وجده. یعنی فقدان عشق و شادی رو حرام میدونه. اشعارش ساده است چون برعکس حافظ که شعراشو ویرایش می کرده مولوی فقط می گفته و میذاشته کنار. شعراش در لحظه بیان می شده که این می تونه یک امتیاز بزرگ باشه. همه اینا با دیدار شمس به وقوع پیوست وگرنه تا قبلش مولوی دقیقاً شخصی بود مثل غزالی. فرهیخته اما بی عشق. و...

دکتر سروش

شکریست با شکایت؟

حافظ میگه:
زان یار دلنوازم، شکریست با شکایت
...

نکته:
عاشق راستین
شکایت نمی کنه که هیچ
شکر هم نمی کنه

شاکر بودن یعنی ما ایستادیم و داوری می کنیم و نعمتی هست و منعِمی هست و منعَمی هست
در صورتی که در رابطه عاشقانه نه شکر می ماند نه شکایت
چیز دیگریست
#Speachless

حافظ وقتی اون شعرو گفته توی اون مرتبه نبوده.
#دکتر_سروش

جنس وحی

این رو یادتون باشه:

خداوند فقط خلق می کنه، هیچ کار دیگه ای نمی کنه، یعنی هر کاری که می کنه از جنس خلقته نه از جنس اعتبار کردن و چیزی را به جای چیزی نشاندن. در عالم واقع این چیزا رخ نمیده. فقط توی ذهن، اون هم ذهن بشری چیزی رو به جای چیزی می نشونند. بیرون از ذهن هر چیزی همان است که هست. بنابراین خداوند حتی وقتی وحی هم می فرسته از جنس خلق هست نه یک امر اعتباری.

#دکتر_سروش
 

پ.ن: امری که قابلیت غصب داشته باشد اعتباری است!

نی به زبان ساده

دکتر قمشه ای میگه بعضی چیزا مشکل نیست ولی بعضیا هی اصرار دارند مشکلش کنند
مثلاً درباره معنی نیستان، حاجی سبزواری اینو میگه:
حقایقِ ماهیات که از حیثیت اندراج و اندماج در غیبِ هو هویت ذات مسما به شئون عالیه اند در آن مرتبت از حضرت اسماء عالیه از هم ممتاز نیستند لا اسماً و لا رسماً و مراد از دوری و مهجوری، غلبه احکام ما به الامتیاز است بر احکام ما به الاشتراک...
متوجه شدید حالا نیستان چیه؟ 
چی شد؟ مُردی؟ 
حاجی جان راحتش کن. بگو تو مگه نمی بینی خاک تبدیل شده به گلابی؟ اون خاک از عدم نیومده که. وجود داشته. صورتِ گلابی هم که از عدم نیومده. پس بدون یه جایی بوده قبلنا. اونجا رو بهش میگن نیستان 
حالا حرف نیستان شد یه نکته جالب شنیدم. فکر کنم دکتر سروش می گفت:
هر چقدر بیشتر بخوای درباره نی حرف بزنی شناختت نسبت بهش کمتر میشه. برعکس اگه کمتر درباره اش تئوری بدی ولی نی رو در دست بگیری و مدتی باهاش باشی می فهمی چیه! اون اولی ممکنه بگه نی تشکیل شده از بینهایت تا دایره که به هم چسبیدند و فلان و فلان. دومی ولی میگه نی چیزیه که میشه توش دمید و باهاش از درختان میوه چید و بهمان 
و این بار از قول ژان پل سارتر: دنیای توضیحات و دلایل، دنیای وجود نیست 

تیغ اوکام هم دیگه نیاز به توضیح نداره! 

پسرعموی رئیسی و دکتر سروش

چند سال پیش توی یکی از کتابخانه های مشهد با پسرعموی رئیسی دیدار داشتم و بدون اینکه بشناسمش درباره تاریخ و علما و این چیزا صحبت کردیم. کمی هم درباره خودش گفت. می گفت با دکتر سروش همدوره بودم. سروش رو یکی از عوامل بدبختی جوانان می دونست و اعتقاد داشت سروش به جای حرف زدن باید می موند و بدون ابراز عقاید تندش به مملکت خدمت می کرد و یا حداقل پاسخگوی کارهایی که کرده می بود. ما هم غافل از اینکه این بابا کیه چشم تو چشمش نه گذاشتيم و نه برداشتيم اد گفتیم علما عامل اصلی انحطاط ما در تاریخ هستند.  البته مثل یک جنتلمن پاسخ داد اگه نقد داری بنویس ولی قضاوتت نباید جهتدار با رنگ و بوی سیاسی باشه 

مریم میرزاخانی متصل بود!

دکتر سروش:
من از یک جهت هم به مریم میرزاخانی غبطه میخورم! غبطه من چیست؟
من مطمئنم که مریم یکی از تجربه های ناب و نادر این عالم را با خویشتن داشته است و آن عبارتست از مواجهه پرجمال حقیقت! من اندکی این را درک میکنم و حس میکنم کسانی که اهل کشف اند، اهل شهوداند و اهل دریافت های وجدانی اند، به خوبی می دانند که وقتی که احساس می کنند یک حقیقتی به آنها چهره میگشاید، حالا چه پس از زحمت های بسیار و چه ناگهان در اثر عنایت ویژه ای که نصیب آنها میشود، به دنبال چیزی میگردند و ناگهان آن چیز، چهره خندان خود را به آنها نشان میدهد، بهجتی نصیب آنها می شود که قدر ده تا عمر است، قدر ده تا عمر است، واقعاً. کشف هایی که مریم در ریاضیات کرده بود، بنده از آنها سر درنمی آورم، ما ریاضی مان در حدّ جمع و تفریقی است که بلدیم! امّا خوب آن درکهای عالی و متعالی نصیب او شده بود، و آن حقیقتهایی که پیدا کرده بود، و به قول خودش در این جنگل تاریکی که دویده بود، ولی در پایان جنگل ناگهان نور آفتاب ازپشت درختها ظاهر شده بود، چنانکه گفتم شادی ای نصیب او کرده بود،لبخندی بر لب او نهاده بود، بهجتی در دل اوافکنده بود که به صد عمرمی ارزد.

علامت سوال در اشعار قدیمی وجود داشت ولی پنهان بود

این بیت رو باید اینجوری خوند
بشنو این نی چون شکایت می کند؟ {نه عزیز من شکایت نمی کند بلکه} از جدایی ها حکایت می کند

مولوی برعکس حافظ اهل شکایت نبوده

در ضمن قدیما علامت سوال وجود نداشت 
مثالاً باید برای این مصرع حافظ علامت سوال گذاشت:

نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش‌؟
که این مساله بی‌چون و چرا می‌بینم

یعنی جواب اون علامت سوال اینه که "نه عزیز من چون و چرا نداره، قطعاً این دنیا کجی توش هست"

سروش میگه حافظ نه عارف است نه صوفی
اینکه حافظ در چه چارچوبی می گنجه نامعلومه

دکتر سروش با اندکی تغییر

 

خدا در مصیبت های بشر کجاست؟

یک یهودی وقتی صدای فریاد همکیشان خودشو از اتاق های گاز نازی می شنوه میگه خدا اگه می شنید کاری می کرد. حالا وقتی چشم آدم به این دختربچه سوری میفته که هنوز نمی دونه پدر و مادرش کشته شدند و به دوربین لبخند می زنه، بازم همون پرسش تکرار میشه. راستی خدا کجاست؟ عطاملک جوینی در مواجهه با این سوال طی هجوم مغولان گفت "باد بی نیازی خداوند است که می وزد". دکتر عبدالکریم سروش میگه: خدا در همین نگاه ما هست به این عکس. در همین اشک های ماست برای این بچه.(همیشه فکر می کنیم خدا در جزئیاته اما گویا خدا در جزعیات هم هست. جزع یعنی زاری(از کتاب "فیل در تاریکی" قلی خیاط)) شاید با دیدن این عکس بگید کاش حداقل یکی از والدینش زنده می موند ولی مگه خدا همراه این بچه نیست و خداوند از پدر و مادر بر آدم مهربان تر نیست؟ مگه خدا رو در چشمان این بچه نمی بینید؟

فهم این نکته بینش زیادی می خواد و از عهده هر کسی خارج هست. 

نظر سروش درباره اقبال پیرامون عرفان

از مهمترین اکتشافات اقبال لاهوری اینه که معنی پرستش رو عوض می کنه. اقبال اعتقاد داره پرستش ذلت در برابر خدا نیست بلکه پرستش خود عزته. منتهای درجه اش اینه که شما خدا می شید. عرفا در این لحظه توی جبر خدا غرق میشن و هیچی ازشون نمی مونه. ولی اقبال با پر رنگ کردن نقش انسان سوال می کنه حالا شما وقتی خدا شدید می خواید چی کار کنید؟ جواب اینه که عنصر اختیار در شما گسترش پیدا می کنه. اختیار چیزیه که ما توی زندگی اغلب ازش استفاده نمی کنیم ولی وقتی خدا میشید در اوج اختیار هستید.
علاوه بر اختیار، خلاقیت هم هست که به ماکسیمم خودش می رسه.
پس در نتیجه هر چه انسان بیشتر از اختیار و خلاقیتش استفاده کنه خدایی تر میشه.


دکتر عبدالکریم سروش با اندکی تغییر در جمله بندی ها