چکیده:
زندگی ملاصدرا از سه دوره خاص تشکیل شده است. ابتدا آموختن، سپس ریاضت کشیدن و بعد آموزش دادن. از عوامل موفقیت ملاصدرا برهه ای بود که اوج گیری فرهنگی و سیاسی زیر سایه حکومت صفوی را شامل می شد در غیر اینصورت معلوم نبود چه سرنوشتی برای او رقم می خورد. داشتن پدری متنفذ، بهره گیری از اساتید بنامی چون میرداماد، شیخ بهائی و میرفندرسکی و زندگی در دوران باشکوه شاه عباس که دوران درخشش فرهنگ بود همه و همه دست به دست هم دادند که ملاصدرا، صدرالمتألهین شود. او بنایی را در فلسفه و حکمت الهی ایجاد کرد که پیش از آن، ابن سینا و سهروردی خشت های آن را چیده بودند. ملاصدرا شاگردانی نظیر فیض کاشانی و لاهیجی تربیت کرد که هر کدام از بزرگان حکمت و فلسفه اند. در این تحقیق بررسی می کنیم چه عواملی باعث شدند ملاصدرا به این حدِ قابل توجه از رشد برسد و چه عواملی باعث جاذبه و دافعه او شدند؟ برای یافتن جواب این سوالات ابتدا باید شخصیت و افکار ملاصدرا را از نظر بگذرانیم و سپس نظر صاحب نظران را درباره او جویا شویم. شاید مخالفت هایی که با ملاصدرا شد ما را به این نتیجه برساند که فقط فلاسفه اند که فلاسفه را قبول دارند و بس. تدوین این تحقیق از روش فیش برداری انجام شده است.
کلید واژه:
ملاصدرا – فلسفه –اشراق - سهروردی - صفویان – شیخ بهائی – میرداماد – میرفندرسکی - شاه عباس
مقدمه
زندگی ملاصدرا به نوعی زندگی تمام فلاسفه مسلمان است. سفر در زندگی این گروه، حرف اول را می زند. این سفر چه خودخواسته باشد چه اجباری، سیر تحول درونی آنها را شکل می دهد. ملاصدرا یک تبعید خودخواسته را در زندگی اش تجربه کرد اما واقعاً حرف او چه بود؟ در منابع دوره صفوی به علت انزوای ملاصدرا کمتر از او نوشته شده است اما یکی از بهترین منابعی که ما را با این مرد بزرگ آشنا می کند نوشته های خودش درباره خودش در مقدمه کتاب اسفار اربعه که مهم ترین اثر اوست می باشد. در تحقیق پیش رو سعی شده از منابع و مآخذ مختلف برای بررسی ابعاد وسیع تری از زندگی ملاصدرا استفاده گردد. بهره گیری از روش فیش برداری نیز به طبقه بندی بهتر مطالب کمک کرده است. هدف، روشن تر شدن برهه ای از تاریخ است که ملاصدرا به آن تعلق دارد و اهمیت این هدف در آن است که ذهن خواننده را برای تحقیقات بیشتر درباره این دوره تحریک می نماید. این تحقیق در شرایطی آماده شد که پیش از این، محقق درباره آثار، احوال و افکار شیخ اشراق سهروردی نیز پژوهش کرده و در مقام قیاس می تواند راهگشا باشد. در فهرست بندیِ مطالب، ابتدا شناخت کامل از شخصیت ملاصدرا، سپس شناخت محیط زندگی اش و در نهایت شناخت آثار و آراء او مطرح شده است.فلسفه این فهرست بندی جلوگیری از گیج شدن مخاطب در طول مطالعه می باشد. فصل نهایی هم که مربوط به نقطه نظر صاحب نظران معاصر می باشد به این منظور تدوین شده که خواننده را به یک نتیجه گیری کلی برساند.
فصل اول: شرح زندگی و روزگار ملاصدرا
معرفی:
محمد بن ابراهیم قوامی صدر شیرازی معروف به ملاصدرا در سال 980 هـ در یک خانواده اشرافی در شیراز چشم به جهان گشود و چون تک فرزند این خانواده متنفذ و ثروتمند بود از بهترین آموزش و تربیت موجود آن روز بهره برد و از همان کودکی استعداد زیادی در کسب معارف نشان داد و علوم مذهبی را فراگرفت.[1]
دوران اول زندگی ملاصدرا دوران کودکی و تحصیل در شیراز و اصفهان بود. مرحله دوم مرحله ریاضت در نزدیک قم در روستای کهک بود و دوره سوم که نتیجه دوره های قبل است دوره تعلیم و تدریس در شیراز بوده است. زندگی او نمودی از حکمت اوست و گویای این است که علم نظری باید با سلوک معنوی همراه باشد.[2]
دوره اول زندگی:
شیراز قبل از صفویه مرکز فلسفه و دیگر رشته های علوم اسلامی بود. در دوران صفویه فروغ علمی این شهر کم رنگ تر شد و جای خود را به اصفهان داد. اصفهان کانون فکری ایران و شاید کل شرق اسلام شد.[3] ملاصدرا تحصیلات مقدماتی اش را در شیراز گذراند. اگر چه شیراز شهری معتبر بود ولی صدرالدین جوان را راضی نکرد و او برای بهره گیری از معارف اساتید بنام اصفهان راهی آن دیار شد.[4] شهر اصفهان در آن زمان پایتخت درخشان فرهنگی و سیاسی صفویان بود و اهمیتش تا به جایی می رسید که ساکنانش آن را نصف جهان می نامیدند.[5] ملاصدرا ابتدا نزد شیخ بهایی به تحصیل پرداخت و چون شیخ او را مستعد دید به میرداماد سپرد. صدرا در اصفهان با دانشمند دیگری به نام میرفندرسکی آشنا شد و از او بهره گرفت.[6] ملاصدرا در اندک مدتی چنان پیشرفت کرد که تعجب همگان را برانگیخت. او خود درباره تحصیلاتش چنین می گوید: « من در دریای ژرف حکمت، صدف هایی علمی یافتم که استوار بر ستون هایی از براهین محکم و پر از جواهرات گرانبها بود. »[7] اخلاق صدرا به گونه ای بود که هر کس با اولین برخورد شیفته او می گشت. خوش مشرب و اجتماعی بود. همواره لباس پاکیزه می پوشید و در اعیاد به دیدار اقوام و دوستان می شتافت و برای آنها هدایایی می فرستاد.[8] ملاصدرا رفت و آمد به دربار را روا نمی شمرد و با طعنه بر فقیهان درباری می گفت این گروه از یاد خدا غافلند. اگر ذره ای از نور معرفت در دل ایشان بود خانه اهل دنیا را قبله خود نمی ساختند و متوجه محراب ابواب سلاطین نمی شدند.[9] ملاصدرا در دوره اول زندگی اش بیشتر سرگرم تحصیل فلسفه بود و کمتر به حاشیه هایی نظیر سیاست می پرداخت. او از خواندن کتب یونانی و حکیمان پیشین سیر نمی شد. خود در این باره می گوید: من نیروی خود را از اوان نوجوانیم در فلسفه الهی صرف نمودم و به اندازه توانم از آن بهره ها بردم و آثار فاضلان و حکیمان را دنبال کردم و رازهای نهفته درون آنها را کشف کردم و از هر بابی مغز آن را اختیار نمودم.[10]
دوره دوم زندگی:
ملاصدرا به دلایلی چند از زندگی در اصفهان سرباز زد و بین هفت تا پانزده سال در روستای کهک از توابع شهرستان قم کنج عزلت گزید و به تهذیب نفس پرداخت.[11] محققان دو دلیل عمده برای این گوشه نشینی عنوان کرده اند:آذار و اذیت مخالفان[12]راضی نبودن از تحصیلات رسمی مرسوم[13]
علاوه بر این به نظر می رسد یک عامل مهم دیگر هم در کوچ شیخ موثر بوده است و آن هم سرخوردگی از اجتماع و احساس یأس و نومیدی از وضعیتی است که علمای قشری در آن عزیزند اما به انسان های بزرگی چون او نه در جامعه و نه در دربار بها داده نمی شود. نوعی قهر با این پیام که فهم و درک علوم جدید فلسفی و حکمی ظرفیت می خواهد که شما فاقد آن هستید. بی حوصلگی ملاصدرا به جایی رسیده بود که دیگر تحمل طرفدارانش را هم نداشت. خود ملاصدرا درد دلش را اینگونه بیان می کند:
« فکر و کار خود را از آمیزش با مردم بازگرفتم و از رفاقت و دوستی با آنان مأیوس و نا امید شدم لذا دشمنی روزگار و فرزندان زمانه برم هموار شد و از انکار و قبول آنان رهایی یافتم و بزرگ شمردن و اهانت نمودن آنان برایم یکسان شد. در این حال به سوی سبب ساز حقیقی روی آوردهو به فطرتم زاری و تضرعی ذاتی به درگاه آسان کننده امور مشکل نمودم. »[14]
اقامت ملاصدرا در کهک، در شکوفایی تجارب شخصی اش تأثیر زیادی گذاشت زیرا در طول این مدت شیخ در درون به چنان توفیقی دست یافت که شناخت نظری بدون آن بی ارزش و بیهوده است.[15] ملاصدرا می گوید: چون بر حال تضرع مدتی دراز باقی ماندم نفسم از جهت مجاهدت بسیار برافروخته گشته و قلبم اشتعالی نورانی یافت. انوار ملکوت الهی بر من تافته و بر اسرار و رازهایی آگاهی یافتم که تاکنون نیافته بودم و هر آنچه تا قبل از این با واسطه برهان می دانستم اکنون همراه با اسرار الهی و حقایق ربانی به شهود و عیان مشاهده نمودم.[16] ملاصدرا در این زمان کار تألیف را شروع کرد و اساس حکمت اشراق را محکم نمود. از جمله روی کتاب اسفار (مهم ترین اثرش) کار کرد.[17]
دوره سوم زندگی:
الله وردیخان حاکم فارس در سال 1009 هـ بحرین را از چنگ پرتغالیان بیرون آورد و در 1023 هـ امامقلی خان فرزندش، بندر جرون را فتح کرد؛ سپس با همکاری عاملان شرکت هند شرقی انگلستان و استفاده از کشتی های آن شرکت، قشم و هرموز را در سال 1031 هـ تسخیر نمود و عاقبت پرتغالیان در سال 1034 هـ با شاه عباس از در صلح درآمدند.[18] الله وردیخان و امامقلی خان به نوعی نماد غرور ملی بودند و به فرهیختگان احترام می گذاشتند و آنان را پاسدار مرزهای فکری ایران می دانستند. نقل است که الله وردیخان پس از احداث مدرسه عالی شیراز درهای آن را به روی ملاصدرا گشود و او را به موطنش باز گرداند.[19] این مدرسه به نیت اینکه ملاصدرا در آن مستقر گردد ساخته شده بود.[20] البته از برخی منابع نقل است که کار احداث این مدرسه توسط امامقلی خان انجام گرفته و او بوده که ملاصدرا را برای مدیریت و تدریس در مدرسه شیراز دعوت کرده است؛[21] و برخی می گویند این درخواست شخص شاه عباس بوده است.[22] به هر ترتیب ملاصدرا این دعوت را پذیرفت و به زادگاهش بازگشت و مدرسه شیراز را که به مدرسه خان شهرت پیدا کرده بود کانون اصلی آموزش علوم عقلی در ایران کرد.[23] تعالیم ملاصدرا در شیراز به قدری اهمیت داشت که ما می توانیم بر اساس آنها از مکتب شیراز در مقایسه با مکتب اصفهان سخن بگوییم.[24]
ملاصدرا در طول عمرش هفت سفر حج به جا آورد که اغلب آنها را با پای پیاده طی کرد و در هفتمین سفر بیمار گشت و در سال 1050 در بصره دار فانی را وداع گفت و همانجا به خاک سپرده شد. برخی منابع وفات او را سال 1045 و محل دفن وی را نجف اشرف و در بارگاه امام علی می دانند.[25] او تا زمان مرگش فعالانه به تدریس و تألیف پرداخت.[26]
فصل دوم: شخصیت های اثرگذار زندگی ملاصدرا و نقش آنها در درخشش او
1-معاصرین
1-1 ) پدر ( ابراهیم قوامی صدر)
محمد تنها پسر ابراهیم شیرازی بود. ابراهیم مدتی منصب امارت داشت و از شخصیت های متنفذ سیاسی و اجتماعی شهر شیراز به شمار می رفت؛[27] و مدتی وزیر ملکه مهد علیا بود که در آن زمان صاحب اختیار اصلی کشور بود.[28] وی که فرزند پسر نداشت با نذر و نیاز فراوان از خدا طلب فرزند پسر می کرد تا اینکه محمد به دنیا آمد و نزد خانواده اش بسیار محبوب شد.[29] محمد مقدمات علوم را زیر نظر پدر در شیراز نزد ملا احمد و عبدالرزاق ابرقویی گذراند.[30] با توجه به اینکه ابراهیم خودش از فرهیختگان به شمار می رفت علاوه بر حمایت مادی از لحاظ معنوی هم پشت فرزندش بود و همه امکانات را در اختیارش گذاشت تا محمد، صدرالمتألهینِ تاریخ شود.
ملاصدرا که اغلب از سوی برخی علمای قشری که تأویل عرفانی او را از تعالیم ایمانی بر نمی تافتند بارها مورد آذار قرار گرفت اما تنها به سبب نفوذ خاندان پر قدرتش توانست کار تعلیم و تدریس خود را ادامه دهد.[31] اگر نفوذ ابراهیم در دربار نبود ممکن بود ملاصدرا دچار همان سرنوشتی شود که قرن ششم موسس مکتب اشراقی، شهاب الدین یحیی سهروردی به آن دچار شده بود.[32]
2-1 ) شیخ بهائی
استادان اصلی ملاصدرا سه شخصیت مهم بودند که نامشان در تاریخ اندیشه ایران از دیگران متمایز است. نخستین آنها بهاءالدین عاملی (معروف به شیخ بهائی) بود که فقه و تفسیر و حدیث و علم رجال را به ملاصدرای جوان آموخت.[33] شیخ بهائی اصالتاً لبنانی بود اما در زبان فارسی به قدری خبره بود که جزء بهترین شاعران زبان فارسی شد تا جایی که نقالان در قهوه خانه ها اشعار او را می خواندند.[34] در قزوین تحصیل کرد و در هرات استاد علوم ریاضی شد. در علوم مختلفی نظیر طب و معماری نیز سرآمد بود. در تصوف هم دستی داشت و اثری به نام کشکول در این زمینه نوشت. در شیمی شهرت داشت اما در حکمت به پای میرداماد و ملاصدرا نرسید. از کارهای شگفت او می توان به پلان مسجد شاه و باغ فین کاشان اشاره کرد. او حمامی ساخت که فقط با یک شمع گرم می شد. از کارهای ریاضی او اندازه گیری آب زاینده رود برای توزیع به اطراف بود که با محاسباتی پیچیده انجام گرفت.[35] منارجنبان اصفهان را نیز منسوب به او می دانند.[36] شیخ بهائی مدتی در اصفهان رتبه شیخ الاسلامی داشت و مرگش در اصفهان به سال 1031 هـ اتفاق افتاد و جنازه اش را در خراسان کنار آرامگاه امام هشتم شیعیان دفن کردند.[37]
3-1 ) میرداماد
میرداماد ملقب به سید الحکما و سیدالفلاسفه و از بانیان مکتب اصفهان بود و به طبقه بندی علوم فلسفی پرداخت.[38] او از اساتیدی بود که تأثیر عظیمی در علوم فلسفی و نظری بر ملاصدرا داشت.[39] نام اصلی او میر محمد باقر استرآبادی بود که بیشتر عمر خود را در اصفهان گذراند و نزد شاه عباس احترام خاصی داشت.[40] میرداماد بین شاگردانش به عنوان معلم ثالث شناخته شده بود که در مقایسه با ارسطو (معلم اول) و فارابی (معلم ثانی) بیانگر مقام والای او در فلسفه بود.[41] با تلخص اشراق اشعار زیبایی می سرود اما نوشته های فلسفی اش به قدری دشوار بود که در بین عوام داستانهایی با مضمون طنز از وی نقل می شد. مردم می گفتند شب اول قبر که نکیر و منکر به سراغ او می روند چنان با اصطلاحات قلنبه و سلنبه جواب می دهد که فرشتگان برای فهم آن دست به دامان خدا می شوند ولی خدا نیز از زبان عجیب و غریب او سر در نیاورده و از آنجا که فردی باتقوا و دیندار بوده اجازه ورود به بهشت پیدا می کند.[42]
سه دلیل مانع رشد مکتب میرداماد شد:پیچیدگی بیش از حد تعالیمشادعاهای عجیب و غریبش در این که بیش از همه مردم می فهمدبرآمدن ملاصدرا[43]
البته حکایتی وجود دارد که شاید توجیه گر مورد اول باشد. نقل است که ملاصدرا استادش میرداماد را در خواب دید و از او پرسید با اینکه مکتب من از شما جدا نیست چرا مردم مرا تکفیر کردند اما شما را نه؟ میرداماد در جواب گفت: چون من مطالب حکمت را طوری نوشتم که علما از فهم آن عاجزند و غیر از اهل حکمت کسی را توان فهم آن نیست اما تو مطالب حکمت را مبتذل کردی به نحوی که هر ملامکتبی هم کتاب های تو را ببیند مطالب آن را می فهمد و هر منحرفی از آن برداشت ناصحیح می کند. برای همین تو تکفیر شدی و من نه.[44]
اما در توضیح مورد سوم باید گفت: ملاصدرا در تلاش برای ترکیب استدلال ابوعلی سینا و شهود سهروردی در چهارچوب شیعی از میرداماد جلوتر رفت.[45]
4-1 ) میرفندرسکی
میر ابوالقاسم فندرسکی معروف به میرفندرسکی از مهمترین افراد در محافل مذهبی و دربار صفوی بود. بارها به هند سفر کرد و بارها از طرف جوگی های هند و متفکران مسلمان مورد تکریم قرار گرفت. او در تقابل با اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه مسلمان دارای گرایشات ملی گرایانه بود.[46] وی پس از بازگشت از هندوستان در دارالسلطنه اصفهان اقامت گزید و در فنون حکمت مانند طبیعی و الهی و طب و ریاضی گوی سبقت از همگان ربود.[47] وی در کار ترجمه آثار سانسکریت به فارسی در دوره طلایی مناسبات ایران و هند که در عصر اکبرشاه انجام گرفت دست داشت.[48] او انسانی افتاده بود. ماجرای میرفندرسکی معروف است که شاه عباس با کنایه به او می گوید: شنیده ایم که برخی از علما با اوباش معاشرت می کنند و بازیهای ناشایسته آنان را به نظاره می نشینند. میر در جواب، خود را یکی از همان اوباش معرفی می کند و می گوید: هیچ عالمی با ما سر و کار نداشته است.[49] میرفندرسکی به اندازه شیخ بهائی و میرداماد بر ملاصدرا اثر نگذاشت اما از اساتیدی بود که پیداست ملاصدرا از او الهامات بسیار گرفته است.
5-1 ) شاهان صفوی
بر پایه تحولی که در نتیجه رسمی شدن شیعه صورت گرفت تجددی در علم و هنر و فلسفه در دوره صفوی روی داد و برخی جلوه های نوآوری در شعر توسط صائب و در فلسفه توسط ملاصدرا و در علوم طبیعی و ریاضی توسط میرفندرسکی و شیخ بهائی دیده می شود.[50] در زمان حیات ملاصدرا از بدو تولد تا لحظه مرگ 5 پادشاه صفوی بر ایران حکومت کردند. تهماسب اول، اسماعیل دوم، محمدخدابنده، عباس یکم و صفی یکم.
حکومت صفویه از اعتبار و نفوذ اجتماعی صوفیه بهره برداری نمود تا قدرت خود را فراگیر کند.[51] اما در زمان تهماسب اول یعنی تا 4 سالگیِ ملاصدرا، زندگی خانقاهی، تحت فشار و سیاست صفویه از میان رفت و صوفیان مورد آذار قرار گرفتند تا جایی که حتی نگهداری مثنوی مولوی در خانه همراه با خطر دائمی بود و شاه تهماسب اول پیروان سلسله مولویه را از ایران بیرون راند.[52]
در دوران یک ساله شاه اسماعیل دوم وضعیت هنر بهتر شد و خصوصاً موسیقی دان ها که به واسطه بی مهریها در کشور پراکنده شده بودند دوباره به دربار بازگشتند.[53] متعاقباً با ورود محمد خدابنده به عرصه سیاست وضعیت علمی بهتر شد و مدرسه سازی رونق گرفت. مدرسه های ساخته شده توسط او بیشتر حکم فرهنگ سرا را داشتند و در این فرهنگ سراها معمولاً حدود 10 مدرس، 20 معید، 100 طالب علم و 20 صوفی و 12 حافظ قرآن و 8 موذن و 4 معلم کار می کردند.[54] علاوه بر این محمد خدابنده مدرسه سیاری به همراه خود در اردو داشت که مدرسه سیار سلطانی نامیده می شد و در آن علمای بزرگ تدریس می کردند. صندوق هایی از کتاب نیز همراه این مدرسه سیار سلطانی حمل می شد تا هرگاه مدرسان و محصلان را به کتاب حاجت افتد بدانها رجوع کنند.[55] سلطنت محمد خدابنده تا 16 سالگی ملاصدرا ادامه یافت. اما با روی کار آمدن مهم ترین شخصیت صفویه یعنی شاه عباس، وضعیت به کلی تغییر کرد. شاه عباس پادشاهی دانش دوست و داناپرور بود به همین منظور دانشمندان زیادی به نام او کتاب تألیف کردند.[56] او در کودکی زیاد تحصیل علم نکرد اما چون هوش بالایی داشت بر اثر مصاحبت با بزرگان عرصه فرهنگ به نویسندگی، شاعری، نقاشی و موسیقی علاقه فراوان نشان داد.[57] او به علما و دانشمندان علاقه داشت و آنها را همیشه در دربار کنار خود نگه می داشت. از جمله فضلای عهد شاه عباس ملاصدرا، میرداماد، میرفندرسکی و شیخ بهایی بودند که هر یک از بزرگان دانش ایران هستند.[58] شاه عباس در 45 سال فرمانروایی اش فرهنگ ایران را تعالی داد و ایران را به راه رونق برد و شکوفا کرد چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فرهنگی.[59] عمده فعالیت های موثر ملاصدرا مربوط به عصر شاه عباس اول و شاه صفی است.[60]
از شخصیت های اثرگذار دوره شاه عباس، الله وردی خان و پسرش امام قلی خان بودند که هر دو در پیشبرد علم دست داشتند. این پدر و پسر حدود 39 سال در مملکت فارس تخم مروت کاشته، حاصل نیک نامی را برداشتند.[61] به آبادانی منطقه فرمانروایی خویش پرداختند و در شهرها مدرسه ها ساختند.[62] مدرسه خان به همت این پدر و پسر ساخته شد و ملاصدرا را به دعوت همینان ریاست مدرسه خان شیراز را بر عهده گرفت و بعد از سالیان سال گوشه گیری دوباره به عرصه اجتماع بازگشت.
صفی یکم در دوران سوم زندگی ملاصدرا ظهور کرد. بعد از او شاه عباس دوم که قسمتی از خصایل نیا را به ارث بوده بود درباره اهل ادب و دانش توجه نمود.[63] با اینکه در زمان شاه عباس دوم دیگر ملاصدرا زنده نبود و دوره درخشش فرهنگ و حتی قدرت سیاسی صفویه رو به زوال بود اما دانش دوستی از طرف دربار باعث آزادی عمل شاگردان ملاصدرا شده بود و راه او ادامه می یافت. گویی قدرت صفویه به هنر و دانش و فرهنگ بسته بود لذا دوران اوج قدرت صفویه را دورانی می بینیم که دانشمندان در آن عرض اندام می کنند. بعد از شاه عباس دوم شاهد اضمحلال کامل صفویه هستیم. دورانی که دیگر اعتبار فرهنگی سابق را نداشت. شاردن می گوید: بارها دربار ایران به من پیشنهاد کردند که چند چاپخانه به ایران بیاورم و یکی را در اصفهان نصب کنم و به کار بیندازم. اگر شاه عباس دوم زنده و پادشاه بود این کار به آسانی جنبه تحقق می یافت و به سرعت عملی می شد اما پسرش به دانشمندان اهمیت نمی دهد و نزدیکانش همت و مردانگی ندارند که برای این کار هزینه کنند.[64]
2-حکمای پیشین
1-2) ابن عربی
حکمت ابن عربی از لحاظ فکری اثری عمیق بر ملاصدرا گذاشته بود. ملاصدرا ابن عربی را معلم کامل و انسانی الهی و از پیشوایان کشف و شهود دانسته و سخنان او را چون نص، واجب العمل می داند.[65] نوآوری ملاصدرا در مباحث فلسفی را می توان مدیون ابن عربی دانست چرا که حکمت متعالیه ملاصدرا که از حکمت مشائیه و اشراقیه متمایز است از برخی آراء ابن عربی اقتباس شده و نخستین بار ملاصدرا آن را به فلسفه پیوند داده است.[66]
2-2 ) ابن سینا
ملاصدرا معتقد است حقایق اصلی جز با مکاشفه حاصل نخواهد شد؛ با اینکه ملاصدرا، ابن سینا و دیگر فیلسوفان مشایی را از فهم حقایق الهی ناتوان دانسته و آنها را در این حوزه مقلد خوانده است[67] اما نباید فراموش کرد ابن سینا همیشه مرجع فیلسوفان، حتی اشراقیون بوده و برخی معتقدند آتش فلسفه اشراق را او بر افروخت و سهروردی شعله ور ساخت و حال ملاصدرا وظیفه پاسداری از این اتش را بر عهده داشت.
3-2 ) سهروردی
عقاید سهروردی توسط دو فیلسوف صفوی از نو زنده شد. یکی میرداماد که تخلص بامعنای اشراق را برگزید و دیگری ملاصدرا.[68] صدرا از آثار سهروردی شناختی عمیق داشت و به این نتیجه رسید که اگر به فلسفه اشراق پر و بال دهد می تواند کاری که سهروردی مهلت انجام دادنش را نداشت به سرانجام برساند و اثر او را تکمیل نماید.[69] سهروردی خود را پیرو فلسفه پهلوی و حکمای خسروانی می شمرد و از یادگارهایی که از علمای زرتشتی و مانوی سینه به سینه نقل شده بود استفاده کرد تا فلسفه اش را تبیین نماید.[70] بنابراین می توان ریشه فلسفه اشراق را دین زرتشت دانست. حتی وقتی ملاصدرا رنگ شیعی به آن می دهد نمی تواند نمودهای ایرانی را از آن بگیرد. البته نباید فراموش کرد که نزدیکی زیادی بین تفکر اشراقی و تفکر شیعی وجود دارد و به نظر می رسد همین عامل باعث شد سر سهروردی توسط علمای سنی ایوبی بالای دار برود. سهروردی علاوه بر تعقل استدلالی، اهمیت کشف و شهود و ریاضت را در تفکر اسلامی یادآور شده است.[71] بنابراین فرق چندانی میان او و ملاصدرا نیست و این را می توان از قائل بودن هر دو به اصالت وجود درک کرد.[72] در مقایسه این دو می توان از آزادی عمل بیشتر سهروردی نسبت به ملاصدرا یاد کرد. بر خلاف ملاصدرا که در کش و قوس مذهب شیعه دست و پا می زد سهروردی به دنبال نور بود. ملاصدرا نمی توانست مثل سهروردی یک شخصیت فرامذهبی باشد و از برخی حجاب ها خود را برهاند. اما این دلیل بر بی اعتباری احادیث نیست چه بسا ملا از همین احادیث در تبیین حکمت متعالیه استفاده ها برده است. با این حال باز در زمان ملاصدرا این علمای شیعه بودند که به مخالفت با تعالیم اشراقی پرداختند و ملاصدرا را مورد حجوم و آذار قرار دادند و این ثابت می کند فلسفه و دین از بعضی جهات آشتی ناپذیرند.
فصل سوم: آثار و تعالیم ملاصدرا و معرفی شاگردان او
تعالیم فلسفی و حکمی
از مهم ترین تعالیم ملاصدرا می توان به موارد زیر اشاره کرد:تقدم وجود بر ماهیتحرکت جوهریاتحاد عاقل و معقولنظریه خیالفلسفه معاد[73]وحدت وجوداثبات توحیداثبات مُثُل افلاطونی[74]
و...
عمده اختلاف فلاسفه ایرانی روی موضوع وجود و ماهیت است. در تاریخ فلسفه و به ویژه فلسفه اسلامی بحث های گسترده ای پیرامون ماهیت مطرح شده و سوال هایی طرح گردیده است. سوالاتی همچون اینکه: آیا ماهیت تنها فرض ذهنی ماست یا واقعاً وجود دارد؟ بین ماهیت و وجود کدام یک واقعی و حقیقی هستند؟[75] برخی اعتقاد به اصالت وجود دارند و برخی به اصالت ماهیت معتقدند. در تعریف موجود داریم:
موجود = وجود + ماهیت ( موجود = هستی + چیستی )
همانطور که از تعریف موجود پیداست موجودات مرکبند و از دو قسم وجود و ماهیت تشکیل شده اند. حکما حدی برای وجود قائل نیستند اما ماهیت را محدود می دانند.[76] ماهیت چیزهای قابل شناخت موجودات است در صورتی که وجود جز با شهود قابل درک نیست.[77] تفاوت بین اصالت وجود و اصالت ماهیت را می توان در تعریفی که هر کدام از انسان می دهند درک کرد.
اصالت وجود می گوید : موجود انسان است ( یعنی هستی انسان بر چیستی آن تقدم دارد. )اصالت ماهیت می گوید : انسان موجود است ( یعنی چیستی انسان بر هستی آن تقدم دارد. )کسانی نظیر ملاصدرا که به اصالت وجود معتقدند می گویند برای شناخت ماهیت هر چیزی باید از نحوه و چگونگی وجود او مطلع شد.[78] اما پیروان مکتب مشایی و در صدر آن بوعلی سینا به اصالت ماهیت معتقدند و مراد از اصالت ماهیت این است که آنچه ذاتاً و بدون واسطه از واقعیت عینی حکایت می کند ماهیت است نه وجود.[79] مثال ساده ای وجود دارد که با یک سوال مطرح می شود و آن اینکه وقتی چشمانمان را باز می کنیم چه می بینیم؟ اشراقیون در جواب می گویند وجود، مشائیون در جواب می گویند ماهیت. دلیل اینکه سهروردی روی نور تأکید دارد نیز همین است.
حال بحث داغ تری به نام وحدت وجود مطرح می شود. اگر انسان از ماهیت بکاهد و به وجود بیفزاید آنگاه همه چیز را وجود می بیند و این همان مفهوم وحدت وجود است که ملاصدرا روی آن تأکید دارد. اگر ماهیت را از موجودات بگیریم آنچه می ماند مشترکاً برای همه وجود است. مثال ساده از این قضیه، مثال باغی میان جنگل است. فرض کنید جنگل تا بی نهایت ادامه دارد و نماد وجود است در این صورت باغ را می توان به همان ماهیت تشبیه کرد. اگر حصارهای باغ برداشته شوند باغ نه تنها نابود نمی شود بلکه تبدیل به جنگل می گردد و بی نهایت می شود. شاید اینگونه بتوان داستان گاوپرستی هندوها، بت پرستی اعراب، و اناالحق گفتن منصور حلاج را توجیه کرد.
هانری کربن( از فیلسوفان معاصر ) کشف این مسائل را از استعدادهای ویژه روح ایرانی می داند و زرین کوب میل فطری در روح ایرانی را به طرف عرفان دانسته و لئونارد لویزن می نویسد اسلام در اوضاع و شرایط ایرانی وار خود به مرحله ای رسید که اساساً با حال و هوایی عرفانی در ذهن ها نقش بست.[80] عرفان ایرانی، فلسفه را نیز تحت الشعاع قرار داد. ملاصدرا وجود را بر ماهیت مقدم شمرد و فکر تخلیه روحی و جدا شدن از ماده که سهروردی پیش از وی مبشر آن بود را تداوم بخشید.[81] در این بینش هدف از انسان وصال به مراتب بالاتر اعلای هستی است در حالیکه وجود در نظر سارتر و امثال او وجودی است که پایانش عدم است.[82]
هر قدر وجود شدیدتر باشد حضور در برابر جهان های دیگر بیشتر می شود.[83] این همان دیدگاه صدرالمتألهین است که بین درجه وجود و حضور رابطه برقرار می کند.[84] ابن سینا وجود هر شیء را کاملاً متفاوت با وجود شیء دیگر می داند اما ملاصدرا عقیده دارد فقط یک وجود است که حاوی درجات و تشکیک می باشد. در مقابل اینها عرفا قرار دارند که به وحدت خاصه اعتقاد دارند و به نظر آنها نمی توان گفت چیز دیگری هم وجود دارد و همه چیزها تجلی وجود واحد است و این چیزها وجود خاص خود را ندارند و حتی فاقد مراحل و مراتب وجود واحد هستند.[85]
ملاصدرا موافق قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیا» است و خداوند را بسیط واقعی دانسته و اینگونه کثرت را به وحدت تبدیل می کند.[86] حکمت متعالیه اندیشه اصالت ماهیت را کنار گذاشت و به جای آن بینشی نو ایجاد نمود. از نظر ملاصدرا چون وجود اشیاء اصیل است و ماهیت آنها اعتباری در نتیجه هر تغییر و دگرگونی باید در متن واقعیت یعنی در وجود اشیاء ایجاد گردد.[87] دیدگاه ملاصدرا از آیات قرآن نیز قابل استنباط است. تأمل در آیات دوازدهم تا چهاردهم سوره مومنون نشان می دهد که نفس به مدد جسم موجود می شود نه مقارن با آن.[88] ملاصدرا علاوه بر قرآن از احادیث هم الهام گرفته و عقیده دارد وحی، نور است؛ فلسفه، چشم است؛ و آموزشِ امام، عاملی که حجاب را از پیش چشمان بر می دارد. چشم فلسفی در پرتوی روشنایی وحی و آموزش امام می تواند بببیند.[89] اینها و مسائل دیگر در کتاب مشهور صدرالمتألهین به نام اسفار اربعه که مهم ترین تألیف در حکمت و پایه عقاید حکمی حکمای بعد شد مطرح گردیده است.[90]
تعالیم سیاسی
فیلسوفان مسلمان و خصوصاً بنیانگذار فلسفه اسلامی یعنی فارابی، بیشتر سعی خود را به ترسیم جامعه مطلوب مصروف داشته و آن را مدینه فاضله نامیده اند.[91] فارابی تا جایی پیش رفت که برخی معتقدند مقام فیلسوف را از پیامبران بالاتر می داند[92] و نقش فیلسوف را در رسیدن به مدینه فاضله اساسی می شمارد. سهروردی برای اولین بار به طرح حکومت حکیم متآله یا انسان کامل پرداخت و دریافتی عرفانی از اندیشه سیاسی عرضه داشت. حکمت اشراق، سیاست را دچار تحول کرد. تا قبل از آن فیلسوفان مشایی به حکومت فیلسوف-شاه معتقد بودند اما اشراق، عارف-شاه را مطرح کرد. در تاریخ فلسفه سیاسی اسلامی، سهروردی به مفهوم شاه آرمانی در اندیشه خسروانی، بار و معنایی عرفانی بخشید و به این صورت فلسفه سیاسی نو آیینی پدید آورد که در آن سیاست ایرانشهری و عرفان اسلامی در کنار هم قرار می گیرند.[93] اگر چه ملاصدرا در تفکر سیاسی خویش متآثر از مکاتب فلسفی و فکری پیشین است اما تفکرات سیاسی وی رنگ و لعابی شیعی به خود گرفته است.[94] او مصداق عارف-شاه را امام معصوم که حجت خدا بر زمین و خلیفه الله است می داند و از مفهوم امامت برداشتی کاملاً سیاسی به دست می دهد.[95] اما به نظر می رسد او در مورد دوران غیبت محافظه کارانه موضع گرفته و با توجه به اینکه برخی پیروانش به پذیرش حاکمان موجود زمانه خود رو آورده اند، شاید بتوان ادعا کردخود او نیز از مدافعان سلطنت صفوی بوده است و یا اگر نبوده برای نظریه عارف-شاه زمان غیبت تلاشی نکرده است که این دلیلی جز تقیه نمی تواند داشته باشد. نباید فراموش کرد دوران زندگی او دوران اوج صفویان است و وجود اشخاصی مثل میرداماد و شیخ بهائی در دربار گویای این است که نیازی به سلطنت آرمانی احساس نمی شده و این اشخاص به عنوان نیروی محرکه ای، شاه را برای رساندن کشور به مدینه ای فاضله یاری می کردند.[96] میرداماد نزد شاه عباس اول محبوب بوده و شاه در بعضی از مسائل مهم با وی مشورت می کرده است. از جمله درباره وجوب و لزوم جنگ با عثمانی. میرداماد در جریان روی کار آمدن شاه صفی هم نقش اول را دارا بوده است.[97] شیخ بهائی نیز بسیار مورد توجه شاه عباس بوده و رساله ای درباره مسائل اجتماعی به نام رساله فی طبقات الرجال نوشته است.[98]
روحانیون در عصر انحطاط فکری ایرانیان نیرومند شدند و در مقابل جنبش فکری که از دوره ملاصدرا پیدا شده بود پایداری کردند. برای همین مردانی چون شیخ بهائی مناسبات خوبی با اشخاصی چون مجلسی و فیض الله تفرشی نداشتند.[99] صفویه هم تا زمانی که از این حکیمان اصیل بهره می گرفت به پیش می رفت ولی از هنگامی که علمای قشری به پادشاهان مشاوره دادند صفویه رو به سقوط نهاد وهمین مطلب تا اواخر قاجاریه نیز ادامه داشت. در این میان نقش ملاصدرا خارق العاده است تا جایی که میرداماد به او لقب «صدرالعرفاء المتألهین» می دهد.[100] تا روزی که این دسته به پادشاهان صفوی مشاوره می دادند ایران رو به تعالی داشت؛نمونه اش خواجه نصیرالدین که در گذشته روش دخالت مثبت در سیاست را انتخاب کرده بود.[101] اما ملاصدرا هیچ وقت علاقه ای به دربار نشان نداد و شاید خود را به نوعی یک تبعیدی ستم دیده می دید. خودش درین باره می گوید: « از سخن پردازیهای دراز و آرزوهای بلند و جدل و نزاع برای طلب مقام و جاه و همی و ریاستِ خیالی خودداری کردم در حالی که عملم اندک و اجل در پیش و رستاخیز نزدیک بود. »[102] با این حال او عقیده داشت حکیم الهی و عارف ربانی سرور عالم است. نظر او این است که در دوره نبوت، نبی؛ در دوره امامت، امام؛ و در عصر غیبت، حکیم الهی در رأس نظام سیاسی است.[103]
واکنش ها به تعالیم
دوره صفوی را باید از درخشان ترین دوره های پیشرفت عرفان، فلسفه و حکت در ایران دانست که باعث وحدت سیاسی ایران و ایجاد انقلابی فرهنگی شد و در این میان بزرگترین گام را ملاصدرا برداشت.[104] بعد از شاه عباس، صفویان ضعیف شدند. ضعف سیاسی روی علوم هم اثرگذار بود و فضای علمی کشور را نزول داد. شاه سلطان حسین به عنوان عالی ترین مقام سیاسی به موهوماتی پناه برد که حاصل تلقی ناصحیح از مفهوم عارف-شاه شیعی بود و همین عامل سقوط شد. حکمت متعالیه ملاصدرا در جامعه هم رنگ و بویی نداشت. دشواری و پیچیدگی های اینگونه تعالیم راه را برای نفوذ به توده و دربار سد کرده بود. فقهای ظاهربین نیز مزید علت شد بودند. عمق، زیاد ولی ظرفیت ناچیز بود. البته این عمق در محافل علمی درک می شد ولی ظرفیت سازی اجتماعی نامناسب بود. با این حال پس از مرگ ملاصدرا شاگردانش نگذاشتند تعالیم وی به همراه جسمش دفن شود. نفوذ او به همه جا کشیده شده و فضای فکری ایران را به صورت گسترده ای فرا گرفت.[105] تعالیم او به صورت عالی ترین وجه تلفیق فلسفه در اسلام ایرانی درآمد که باعث شد جریان های گوناگونی نظیر وجه اشراقی فلسفه بوعلی با حکمت اشراق سهروردی و عرفان نظری ابن عربی همگی در قالب اصول تشیع اثنی عشری با هم تلفیق شوند.[106]
برعکسِ دوران بعد از مرگ، ملاصدرا در زمان حیاتش احترامی نداشت و حتی از جانب فرزندش ابراهیم نیز مورد بی مهری قرار گرفت و پسر علیه عقاید پدر قیام کرد. صاحب لوءلوءالبحرین می گوید: یکی از علما بعد از ستایش فرزند صدرا گفت که او به راستی مصداق "یخرج الحی من المیت" است و اینگونه پدید آمدن چنین پسری با این مقامات از چنان پدری بی دین و ملحد را مصداق تولد زنده از مرده دانست و این یکی از بزرگترین توهین ها به ملاصدرا بود.[107]
ملاصدرا در اسفار خود را به سبب بی وفایی زمانه با امام اول شیعیان همدرد می داند و می گوید: « دیدم صبر کردن به خردمندی نزدیک تر است لذا پایداری ورزیدم در حالی که خار در چشم و استخوان راه گلویم را گرفته بود. » این فرازی از خطبه شقشقیه است که امام علی درباره نامردمی های روزگار خویش فرموده و صدرالمتألهین آن را در بیان خویش آورده است.[108]
انتقادی که در حال حاضر بر ملاصدرا می رود این است که او و سهروردی را پیرو غزالی و مبلغ ایدآلیسم دانسته اند و تعالیم آنها را در جهت انحطاط فکری ایران می دانند.[109] در اینباره می گویند: سیر تکاملی علم با مرگ ابن سینا و ظهور حجت الاسلام غزالی و امام فخر رازی راه افول سپرد و خردستیزی جای خردورزی را در ایران گرفت.[110] راوندی می گوید با حمله مغول و تیمور به ایران به یکباره بساط عقل و استدلال برچیده شد و جز خواجه نصیرالدین طوسی شخصیت مهمی ظهور نکرد.[111]
معرفی آثار
همیشه به محمدِ صدر جوان پیشنهاد می شد به تألیف کتاب بپردازد اما او به دنبال موقعیتی مناسب بود که بتواند از عهده این مسئولیت سنگین برآید تا بالأخره موعد مقرر فرا رسید.
«مدت مقرر بسر آمد و اراده الهی به تقدیم آن تعلق گرفت و زمانش فرا رسید، لذا در زمانی که مقدر فرموده بود به منصه ظهور آمده و به دست آنکس که برایش آسان فرموده بود آشکارش ساخت، در این هنگام بیرون آوردنش را از قوه به فعل و تکمیل و ظاهر ساختنش را از مقام پنهان به وجود و تحصیل، صلاح دیده و از پی آن اندیشه ام را در آن به کار گرفتم و پراکنده ام را به جمع فراهم آوردم و از خداوند عاجزانه درخواست آن نمودم که پشتم را محکم نموده و سنگینی را به کرمش از دوشم بردارد.»[112]
ملاصدرا بیش از 40 کتاب و رساله در علوم منقول و معقول نوشته است که بیشتر به زبان عربی است.[113] اسفار اربعه مهم ترین اثر ملاصدرا است که در آن از چهار سفر عقلی که سلوک و عرفان در سیر معارج به آن نیازمندند سخن به میان آورده است.[114]سفر از خلق به خلقسفر در حق به کمک حقسفر از حق به سوی خلقسفر در خلق با حق[115]
دیگر آثار صدرا بعد از اسفار عبارتند از:
عنوان کتاب
موضوع
مبدأ و معاد
خداشناسی
المشاعر
وجود
شرح الهیات شفاء بوعلی
شرح سخنان ابو علی سینا
رساله خلق الاعمال
جبر تفویض
کسر الاصنام الجاهلیه
رد جماعت صوفیان
شرح اصول کافی
تفسیر حقایق معنوی
مفاتیح الغیب
توصیف قرآن
حکمت العرشیه
شرحی بر حکمت اشراق سهروردی
از دیگر آثار او می توان به کتاب های زیر اشاره کرد:
شرح هدایه الاثیریه دیوان شعر رساله ای در اتحاد عاقل و معقول
رساله ای در حدوث عالم دیباچه عرش القدیس اکسیرالعارفین فی معرفه طریق الحق و الیقین
متشابه القرآن المسائل المقدسه المظاهر الهیه فی اسرار العلوم الکمالیه
رسائل الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه[116]
همانطور که ادبیات عرفانی با سنایی آغاز شد، با عطار ادامه یافت و با مولوی کامل شد به همین صورت کار فلسفه اشراقی با ابن سینا شروع شد، با سهروردی ادامه یافت و با ملاصدرا کامل شد. ( با اینکه ابن سینا مشائی بود اما سهروردی اعتقاد داشت کارش را از جایی شروع کرده که ابن سینا تمام کرده ) بنابراین ملاصدرا در حکمت نظری بنیانگذار سومین مکتب اصلی فلسفه اسلامی است.[117] او می کوشد به صراط مستقیمی که پیش از وی سهروردی مبشر آن بود دست یابد.[118] با این تفاوت که ملاصدرا از نهج البلاغه و روایات ائمه شیعه برای خود منبع و الهامی برای نظریاتش ساخته بود.[119] ملاصدرا دیوان شعر هم دارد و با اینکه این اشعار به لحاظ زیبایی کلام و کیفیت به پای اشعار استادانش میرداماد و شیخ بهایی و یا شاگردانش فیض کاشانی و لاهیجی نمی رسد[120] اما گواه این است که ملاصدرا دوست داشت تعالیمش را به زبان های مختلف و برای انسان های متفاوت بیان کند و گاهی اوقات از قالب خشک فلسفی بیرون بجهد. در آثار مختلف ملاصدرا گله و شکایت از کسانی که عرصه را بر او تنگ کردند منعکس است.[121]
شاگردان ملاصدرا
مهم ترین شاگردان ملاصدرا یکی ملا عبدالرزاق لاهیجی و دیگری ملا محسن فیض کاشانی بودند.
ملا محسن فیض کاشانی: در عهد شاه عباس صفوی می زیسته و در فقه، حدیث، تفسیر، حکمت، علوم عقلی و نقلی متبحر بوده است. او برای تحصیل به شیراز مسافرت کرد و علوم عقلی را از ملاصدرا آموخت.[122] وی از معارف سنتی اسلامی بیزاری می جست. 120 اثر از او شناخته شده است.[123] وی توانست با نگارش "الوافی و الصافی" جایگاه خود را به عنوان یک اندیشمند اخباری و معتقد به حدیث حفظ کند.[124] شاه عباس در برنامه ای فیض را جهت تفویض منصب شیخ الاسلامی به اصفهان دعوت نمود اما او نپذیرفت و عذر خواست و ترجیح داد در کاشان به تدریس و تألیف و عبادت اشتغال داشته باشد.[125]
ملا عبدالرزاق لاهیجی: از علماء معروف عصر صفوی و از شاگردان ملاصدرا بود. اثر مهم او گوهر مراد به فارسی نوشته شده است.[126] لاهیجی نیز همانند فیض کاشانی، داماد ملاصدرا بود. وی ناچاراً برای سازگاری با مذاق علما که شدیداً به تنفیذ از صفویان و عرفا می پرداختند تعالیمش را با نوعی کسوت کلامی پوشاند.[127]
حکایت شاگردان ملاصدرا به همین دو نفر ختم نمی شود. در روزهای حکومت شاه جهان در هند ( مصادف با صفی یکم ) یک شخصیت عجیب و غریب با اصل و منشأ یهودی ظاهر شده است. او یک یهودی ایرانی است که نزد ملاصدرا شاگردی می کرده؛ سپس به هند سفر کرده و در آنجا عاشق پسربچه ای هندو شده است. او در اثر شوک درویشی، دوره گرد شده و کاملاً لخت و عریان رفت و آمد می کرده است. رباعیات او مملو از مالیخولیای تاریک است و او خود را به حلاج عارف وابسته احساس می کرده و در نهایت هم مانند سرمشق خویش اعدام می گردد.[128]
فصل چهارم: نظر صاحب نظران
علمای معاصر
آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی:
«فلاسفه با فندگان آراء و نظریات فاسد و موهومات بیهوده، و قاطعان طریق انبیاء مرسلین وخلفای مرضیین ایشانند، خداوند تعالی ما را از مضلات فتن حفظ نماید.»
آیت الله حاج شیخ مرتضی رضوی (متفکر بزرگ معاصر)
«ملاصدرا هیچ نیازی به قرآن و اهل بیت(ع) در تبیین حکمت متعالیه که دین اوست نداشت و اگر آن چند آیه و حدیث را از متن اسفار بردارید هیچ لطمه ای به حکمت متعالیه نمی خورد.»
علامه حلی:
«از جمله کسانی که جهاد با آنها واجب است فلاسفه اند.»[129]
هانری کربن
برخی از دانشمندان و فلاسفه معاصر ایران ملاصدرا را بزرگترین فیلسوف شرق و غرب در گذشته و حال می دانند و اروپائیان نیز او را در حکمت الهی بزرگترین دانشمند جهان به حساب می آورند.[130] از جمله شیفتگان ملاصدرا هانری کربن بود. او در جوانی برای یافتن جواب سوالات فراوانی که ذهنش را مشغول کرده بود راهی آلمان شد تا با هایدگر، فیلسوف معاصر ملاقات کند اما در بین راه پس از کشف سهروردی و ملاصدرا به گفته خودش دیگر وی را حاجتی به سفر به آن سوی این مرزها نیست.[131] کربن معتقد بود که فلسفه غرب از دکارت و کانت آغاز شد و وقتی به هایدگر رسید به حیرت منتهی شد به همین منظور می گویند چیزی که کربن را به طرف فلسفه شرق کشانید سرخوردگی اش از فلسفه غرب بود.[132] به گفته هانری کربن ملاصدرا مجبور بود با دو دسته افراد جاهل مقابله کند. از سویی باید با لاادری گری مقدس مآبانه فقهای متشرع روبرو می شد و از سوی دیگر مجبور بود در برابر خردستیزی برخی صوفیان که به تحقیر دانش می پرداختند سرسختانه ایستادگی کند.[133]
انیشتن
علامه مجلسی درباره معراج جسمانی پیامبر اسلام نقل می کند که: هنگام جدا شدن از زمین پای پیامبر به کوزه آبی برخورد کرد و آن را واژگون کرد. پس از بازگشت از معراج، پیامبر مشاهده کرد که پس از آن همه مدت هنوز آبِ آن ظرف در حال ریختن است. انیشتن این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه نسبیت زمان دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می نویسد. او در این رساله نظریه معاد جسمانی که توسط ملاصدرا ثابت شده بود از طریق فیزیک اثبات می کند. اما وحدت وجود را خرافه ای از خرافات ملاصدرا می داند و این نظریه را به شدت مورد حمله قرار می دهد. او می گوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است و امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته باشد.[134]
منابع و مآخذ
[1] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 355.
[2] - شریف، میان محمد: تاریخ فلسفه در اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 476.
[3] - فصیحی، محمدحسین: «مروری بر زندگی و آثار ملاصدرا»، آفاق مهر، سال 8، شماره 44، بانک اطلاعات کشور / مگیران،http://www.magiran.com/ppdf/5548/p0554800440921-HE7KD8.pdf
[4] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 355.
[5] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 231.
[6] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج10، ص 384.
[7] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: ترجمه اسفار صدرالمتألهین شیرازی، تهران، مولی، 1378، ص 7.
[8] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 16.
[9] - جعفریان، رسول: صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379، ص 124.
[10] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: ترجمه اسفار صدرالمتألهین شیرازی، تهران، مولی، 1378، ص 6.
[11] - لک زایی، نجف: «جایگاه سیاست در حکمت متعالیه»، مجله علوم سیاسی، پاییز 1378، شماره 6، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=207736، ص 218.
[12] - فصیحی، محمدحسین: «مروری بر زندگی و آثار ملاصدرا»، آفاق مهر، سال 8، شماره 44، بانک اطلاعات کشور / مگیران،http://www.magiran.com/ppdf/5548/p0554800440921-HE7KD8.pdf، ص 93.
[13] - لک زایی، نجف: همان.
[14] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: ترجمه اسفار صدرالمتألهین شیرازی، تهران، مولی، 1378، صص 11-10.
[15] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 233.
[16] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: همان.
[17] - حسینی فسایی، حاج میرزا حسن: فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسایی، چ3، تهران، امیرکبیر، 1382، ج2، ص 1144.
[18] - صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، چ8، تهران، فردوس، 1378، ج5 بخش 1، ص 22.
[19] - واله قزوینی اصفهانی، محمد یوسف: ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم / حدیقه ششم و هفتم از روضه هشتم خلد برین، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380، ص 366.
[20] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 234.
[21] - لک زایی، نجف: «جایگاه سیاست در حکمت متعالیه»، مجله علوم سیاسی، پاییز 1378، شماره 6، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=207736، ص 219.
[22] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 355.
[23] - لک زایی، نجف: همان.
[24] - شایگان، داریوش: همان.
[25] - فصیحی، محمدحسین: «مروری بر زندگی و آثار ملاصدرا»، آفاق مهر، سال 8، شماره 44، بانک اطلاعات کشور / مگیران،http://www.magiran.com/ppdf/5548/p0554800440921-HE7KD8.pdf، ص 93.
[26] - سیوری، راجر: ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، ممتاز، 1372، ص 217.
[27] - لک زایی، نجف: «جایگاه سیاست در حکمت متعالیه»، مجله علوم سیاسی، پاییز 1378، شماره 6، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=207736
[28] - سیوری، راجر: ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، ممتاز، 1372، ص 217.
[29] - فصیحی، محمدحسین: «مروری بر زندگی و آثار ملاصدرا»، آفاق مهر، سال 8، شماره 44، بانک اطلاعات کشور / مگیران،http://www.magiran.com/ppdf/5548/p0554800440921-HE7KD8.pdf، ص 92.
[30] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 7.
[31] - شریف، میان محمد: تاریخ فلسفه در اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 476.
[32] - سیوری، راجر: همان.
[33] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 231.
[34] - تاجبخش، احمد: تاریخ صفویه، چ1، شیراز، نوید، 1378، ص 347.
[35] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 231.
[36] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه ، 1382، ج10، ص 395.
[37] - غفاری کاشانی، قاضی احمد بن محمد: تاریخ نگارستان، مرتضی مدرس گیلانی، تهران، کتابفروشی حافظ، 1414ق، ص 365.
[38] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 347.
[39] - شایگان، داریوش: همان.
[40] - سیوری، راجر: ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، ممتاز، 1372، ص 215.
[41] - شایگان، داریوش: همان.
[42] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 347-350.
[43] - جعفریان، رسول: کاوش های تازه در باب روزگار صفوی، قم، ادیان، 1384، ص 162.
[44] - کامیاب، مریم: «کتابخانه معلم ثالث»، فرهیختگان، شماره 772، بهمن 1390، ص 10.
[45] - سیوری، راجر: ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، ممتاز، 1372، ص 216.
[46] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 354-352.
[47] - واله قزوینی اصفهانی، محمد یوسف: ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم / حدیقه ششم و هفتم از روضه هشتم خلد برین، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380، ص 352.
[48] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، 232.
[49] - افراسیاب پور، علی اکبر: «عرفان در دوره صفوی»، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/5629/p0562900080131-VSKZSL.pdf، ص 35.
[50] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج 3، ص 335.
[51] - افراسیاب پور، علی اکبر: «عرفان در دوره صفوی»، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/5629/p0562900080131-VSKZSL.pdf، ص 16.
[52] - ریپکا، یان: تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه عیسی شهابی، تهران، علمی و فرهنگی، 1381، ص 414.
[53] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج7، ص 201.
[54] - صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، چ8، تهران، فردوس، 1378، ج3، ص 211.
[55] - همان: صص 212-211.
[56] - غفاری کاشانی، قاضی احمد بن محمد: تاریخ نگارستان، مرتضی مدرس گیلانی، تهران، کتابفروشی حافظ، 1414ق، ص 365.
[57] - شاردن: سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، توس، 1372، ج5، ص 1865.
[58] - قدیانی، عباس: فرهنگ جامع تاریخ ایران، چ6، تهران، آرون، 1387، ج2، ص 514.
[59] - کازاما، آکی یو: سفرنامه کازاما، ترجمه هاشم رجب زاده، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380، ص 94.
[60] - لک زایی، نجف: «جایگاه سیاست در حکمت متعالیه»، مجله علوم سیاسی، پاییز 1378، شماره 6، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=207736، صص 220-219.
[61] - حسینی فسایی، حاج میرزا حسن: فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسایی، چ3، تهران، امیرکبیر، 1382، ج1، ص 474.
[62] - شاردن: سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، توس، 1372، ج5، ص 1783.
[63] - صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، چ8، تهران، فردوس، 1378، ج5، ص 502.
[64] - شاردن: سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، توس، 1372، ج3، ص 965.
[65] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 8.
[66] - شریف، میان محمد: تاریخ فلسفه در اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 480.
[67] - بستانی، احمد: مقام ملاصدرا در تاریخ فلسفه سیاسی اسلامی، دانشگاه اسلامی، پاییز 1387، شماره 3، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/1235/p0123500390211-85WA4X.pdf
[68] - سیوری، راجر: ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، ممتاز، 1372، ص 215.
[69] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 235.
[70] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج8، ص 246.
[71] - سیوری، راجر: همان.
[72] - رضایی، حسن: اصالت ماهیت، پایگاه اینترنتی پژوهشکده باقرالعلوم، www.pajoohe.com/fa/index.php?page=definition&UID=34454#_ftn1
[73] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 236.
[74] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 41.
[75] - گمنام: «ماهیت»، شبکه ملی مدارس / رشد، http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA&SSOReturnPage=Check&Rand=0
[76] - سخنرانی دکتر الهی قمشه ای درباره شیخ محمود شبستری.
[77] - رضایی، حسن: اصالت ماهیت، پایگاه اینترنتی پژوهشکده باقرالعلوم، www.pajoohe.com/fa/index.php?page=definition&UID=34454#_ftn1
[78] - گمنام: «مبانی حکمت متعالیه به زبان ساده»، پایگاه اینترنتی فلسفه و کلام اسلامی، http://philosophy.ziaei.ir/1969/12/31/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%ad%da%a9%d9%85%d8%aa-%d9%85%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%af%d9%87
[79] - رضایی، حسن: همان.
[80] - افراسیاب پور، علی اکبر: «عرفان در دوره صفوی»، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/5629/p0562900080131-VSKZSL.pdf، ص 15.
[81] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 235.
[82] - گمنام: «اکزیستانسیالیسم و اصالت وجود»، شبکه ملی مدارس، http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%DA%A9%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85+%D9%88+%D8%A7%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AA+%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF&SSOReturnPage=Check&Rand=0
[83] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 257.
[84] - شجاعی جشوقانی،مالک / بادامچی، نفیسه: «بازگشت از راه استراسبورگ»، ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 50 و 51، بی تا، ص 172.
[85] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 359.
[86] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج10، ص 399.
[87] - نوروزی، فرشاد: «حرکت جوهری به زبان ساده»، انجمن اینترنتی احیاگران فلسفه نو، 1389، http://irmeta.com/meta/index.php/topic,7025.msg20153.html#msg20153
[88] - گمنام: «تقدم وجود جسم بر نفس اصالت روح»، شبکه ملی مدارس / رشد، http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AA%D9%82%D8%AF%D9%85%20%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%20%D8%AC%D8%B3%D9%85%20%D8%A8%D8%B1%20%D9%86%D9%81%D8%B3%20%D8%A7%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AA%20%D8%B1%D9%88%D8%AD&SSOReturnPage=Check&Rand=0
[89] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 232.
[90] - شمیم، علی اصغر: ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، بهزاد، 1387، ص 382.
[91] - علیزاده، بیوک: جامعه مطلوب از دیدگاه حکیمان مسلمان، مجله اندیشه حوزه، پاییز 1384، شماره 54، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=20637، ص 31.
[92] - بستانی، احمد: مقام ملاصدرا در تاریخ فلسفه سیاسی اسلامی، دانشگاه اسلامی، پاییز 1387، شماره 3، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/1235/p0123500390211-85WA4X.pdf
[93] - تلخیص از بستانی، احمد: مقام ملاصدرا در تاریخ فلسفه سیاسی اسلامی، دانشگاه اسلامی، پاییز 1387، شماره 3، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/1235/p0123500390211-85WA4X.pdf
[94] - لک زایی، نجف: «جایگاه سیاست در حکمت متعالیه»، مجله علوم سیاسی، پاییز 1378، شماره 6، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=207736
[95] - بستانی، احمد: مقام ملاصدرا در تاریخ فلسفه سیاسی اسلامی، دانشگاه اسلامی، پاییز 1387، شماره 3، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/1235/p0123500390211-85WA4X.pdf
[96] - جعفریان، رسول: «درآمدی بر مشارکت علما در ساختار دولت صفوی»، مجله حکومت اسلامی، تابستان 1382، شماره 28، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=138536
[97] - جعفریان، رسول: کاوش های تازه در باب روزگار صفوی، قم، ادیان، 1384، ص 133.
[98] - تاجبخش، احمد: تاریخ صفویه، چ1، شیراز، نوید، 1378، ص 347.
[99] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج10، ص 396.
[100] - افراسیاب پور، علی اکبر: «عرفان در دوره صفوی»، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/5629/p0562900080131-VSKZSL.pdf، ص 25.
[101] - همان: ص 14.
[102] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: ترجمه اسفار صدرالمتألهین شیرازی، تهران، مولی، 1378، ص 7.
[103] - لک زایی، نجف: «جایگاه سیاست در حکمت متعالیه»، مجله علوم سیاسی، پاییز 1378، شماره 6، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=207736، ص 230.
[104] - افراسیاب پور، علی اکبر: همان، ص 13.
[105] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص354.
[106] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 264.
[107] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 12.
[108] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: ترجمه اسفار صدرالمتألهین شیرازی، تهران، مولی، 1378، ص 10.
[109] - راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382، ج10، ص 33.
[110] - همان: ص 407.
[111] - همان: ص 33.
[112] - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: ترجمه اسفار صدرالمتألهین شیرازی، تهران، مولی، 1378، ص 11.
[113] - تاجبخش، احمد: تاریخ صفویه، چ1، شیراز، نوید، 1378، ص 243.
[114] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 35.
[115] - فصیحی، محمدحسین: «مروری بر زندگی و آثار ملاصدرا»، آفاق مهر، سال 8، شماره 44، بانک اطلاعات کشور / مگیران،http://www.magiran.com/ppdf/5548/p0554800440921-HE7KD8.pdf، ص 93.
[116] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، صص 40-37.
[117] - شریف، میان محمد: تاریخ فلسفه در اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 480.
[118] - شایگان، داریوش: هانری کُربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1371، ص 232.
[119] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 357.
[120] - همان: ص 356.
[121] - علیزاده، بیوک: جامعه مطلوب از دیدگاه حکیمان مسلمان، مجله اندیشه حوزه، پاییز 1384، شماره 54، پایگاه مجلات تخصصی نور / نورمگز، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=20637
[122] - تاجبخش، احمد: تاریخ صفویه، چ1، شیراز، نوید، 1378، ص 344.
[123] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 365-364.
[124] - جعفریان، رسول: صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379، ج2، ص 538.
[125] - وحید قزوینی، میرزا محمد طاهر: تاریخ جهان آرای عباسی، تصحیح سعید میر محمد صادق، چ1، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383، صص 777-776.
[126] - تاجبخش، احمد: تاریخ صفویه، چ1، شیراز، نوید، 1378، ص 344.
[127] - گمنام: تاریخ ایران (دوره صفویان)/پژوهش در دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380، ص 366-367.
[128] - ماری شیمل، آنه: در قلمروی خانان مغول، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 141.
[129] - گمنام: «نظر علما و مراجع درباره فلسفه و عرفان»، شماره 16 و 17، پایگاه اینترنتی موسسه فرهنگی هنری دارالصادق، http://daralsadegh.com/esteftaat/723--16-17
[130] - نجفی، گودرز: ملاصدرا، صدرالمتألهین، تهران، شرکت توسعه کتابخانه های ایران، 1379، ص 18.
[131] - شجاعی جشوقانی،مالک / بادامچی، نفیسه: «بازگشت از راه استراسبورگ»، ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 50 و 51، بی تا، ص 169.
[132] - شجاعی جشوقانی،مالک / بادامچی، نفیسه: «بازگشت از راه استراسبورگ»، ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 50 و 51، بی تا، ص 170.
[133] - افراسیاب پور، علی اکبر: «عرفان در دوره صفوی»، بانک اطلاعات کشور / مگیران، http://www.magiran.com/ppdf/5629/p0562900080131-VSKZSL.pdf
[134] - گمنام: «وحدت وجود، خرافه ای از خرافات ملاصدرا»، پایگاه اینترنتی تا ظهور، خرداد 1390، http://tazohor.com/?p=4997