آیا ستاره ها زنده اند؟
- کواکب، اشیاء را تخیل می کنند و تخیل آنها سبب حدوث اشیاء می شود و گاهی تخیل آنها سبب ایجاد تخیلاتی در نفوس ما می شود و ما را به انجام کارهایی وا می دارد.[i]
- او (تعالی شأنه) اشیا را موجود می سازد چون آنها را تعقل می کند.[ii]
- هر بدن تا حدوث می یابد نفسی هم با آن حادث می گردد.[iii]
- نفوس پس از مرگ می روند به یکی از افلاک تعلق می گیرند. (افلاطون) افلاطون اعتقاد داره هر روحی یک ستاره همراه داره که بعد از مرگش به اون ستاره بر می گرده
از خواندن 4 گزاره بالا چه نتیجه ای می گیرید؟
جمله اول متعلق به فارابی است و جملات بعد متعلق به ملاصدرا. با توجه به فاصله زمانی بین این دو، این گزاره ها نشون میده چه ایده هایی در ایران قرون میانه حاکم بوده. اولاً بین انسان و افلاک رابطه ای هست و این رابطه دوسویه است. ثانیاً جهان دارای طبقات است و هر طبقه بر طبقه پایین تر خودش مسلطه. این طبقات تنها به طبقات پوست پیازی در نجوم کلاسیک اشاره نداره بلکه به شعور اشاره داره. مثلاً انسان نسبت به مورچه در طبقه بالاتری قرار داره چون شعور انسان بالاتره. ولی گاهی اختلاف این شعور به قدری بالاست که صاحب شعور بالاتر، می تونه تنها با تخیل کردن، باعث خلق چیزی در طبقه پایین تر خودش بشه. چیزی که خلق میشه جنسش از جنس طبقه خودش هست (مثلاً ماده) ولی اثری از طبقه بالاتر هم در اون باقی می مونه به همین دلیل هر بدنی که متولد میشه، نفس یا روح هم به اون تعلق می گیره و همین نفس یا روح باعث میشه ما به تکاپو بیفتیم تا به طبقه بالاتر (خونه اصلی خودمون) رجعت کنیم. خونه ما کجاست؟ طبقه بالاتر، شعور بالاتر، عقول بالاتر و... هر چیزی که شما اسمشو بذارید. فقط می دونیم بالاتره. برای همین از واژه افلاک، برای توصیفش استفاده می کنیم. البته به نظر می رسه افلاک، فقط وجه سمبلیک نداشته بلکه واقعاً قدیم فکر می کردند بین ما و ستاره های آسمون این رابطه وجود داره. عزیزالدین نسفی در کتاب انسان الکامل از قول ایرانیان باستان نقل می کنه که افلاک و انجم، ما رو تربیت می کنند. زیبا نیست؟
آیا روزی خواهیم گفت: آه ما خود ستارگان و کهکشان ها هستیم. اکنون خودم را می بینم که شب ها بر زمین می تابم. درگذشته، در تاریکی، هرگاه سرمان را بالا می بردیم خودمان را می دیدیم و حواس مان نبود. من می دانستم اسمم زهره است ولی نمی دانستم همان سیاره زهره هستم. یادم هست از کسی شنیدم که می گفت اسم آدم ها از آسمان می آید!
نیچه خطاب به معشوقش سالومه می گوید: ما از کدامین ستاره فرو افتادیم که اینجا همدیگر را ملاقات کنیم؟
[i] فارابی، ابونصر محمد، تعلیقات، ترجمه فتحعلی اکبری، آبادان، پرسش، 1390، ص 102.
[ii] مبدء و معاد، ص 37.
[iii] مبدء و معاد، ص 124.