روایت تاریخ الفی از قحطی تاریخی خراسان

تاریخ الفی قحطی سال 391ه.ق خراسان را این‌گونه توصیف می‌کند:

«در این سال، در تمامى ولایت خراسان خصوصاً در نیشابور آنچنان قحطى و تنگى روى نمود كه جو و گندم، قرب مروارید شاهوار پیدا كرد و كار به جایى رسید كه از سگ و گربه در آن ولایت نشان نماند و مردم شروع در خوردن فرزندان و زیردستان كردند. القصّه، كار به آنجا كشید كه با وجود آنكه تمامى مردم آنچنان زار و ضعیف شده بودند كه قدرت بر ایستادن نداشتند و همه نشسته نماز مى‌كردند، با وجود این حال، هركه از دیگرى به قدرى زور و قوّت او زیاد بود او را مى‌كشت، چنانچه بسیار مردان زنان خود را خوردند و زنان فرزندان خود را.»(تتوی، بی تا، 318)

در برخی دیگر از تواریخ، زمان وقوع این قحطی متفاوت است.

چند خط درباره قحطی 1288 هجری قمری

در پایتخت در شعبان 1277 موقعى كه شاه از شكار بازمى‌گشت، چند هزار نفر از زنان جلو او را گرفتند و مطالبۀ نان كردند.(تاریخ اجتماعی ایران ج2 ص 568) از آن به بعد، دولت 10 سال فرصت داشت تا دست به اقدامات پیشگیرانه بزند ولی نتوانست و شد آنچه نباید می شد.

نظام اقتصادی قاجار آنقدر کارامد نبود که بتواند نان مردم را در خشکسالی و قحطی تأمین نماید. در زمستان سال 1288ه.ق قیمت نان به هر من 5 قران كه 15 برابر قیمت عادى آن بود رسید دولت مجبور شد دست یاری به سمت روس ها دراز کند. در ماه سوم بهار 1289 غلۀ بلوكات گرمسیر تهران رسید و قیمت نان بعد از یكماهى بهمان شش هفت شاهى قبل از سنوات خشكى و قحطى تنزل كرد.[1]

در سال 1288 سیل انبوه مهاجران از ولایات جنوبی و مرکزی به سوی گیلان که وضع خوار و یار در آنجا نسبتاً مطلوب بود به راه افتاد. تا ماه نوامبر همان سال یعنی در فاصله اردیبهشت تا آذر بین 20 تا 30 هزار مهاجر به این ولایت که شمار جمعیت بومی آن رقمی در حدود 100هزار نفر بود سرازیر شده بودند. شماری از این مهاجران نیز به روسیه رفتند.[2]


[1] ‏عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، همان، ج 1، ص 110.

[2] ‏احمد کتابی، قحطی های ایران، همان، ص 50.

درباره قاینی ها

یه رفیق قاینی داشتم بهم این ضرب المثل رو یاد داد: الو بز پلو : یعنی آتیش بهتر از پلو است.
شاید دلیل به وجود اومدن این ضرب المثل آب و هوای کویریِ خراسان جنوبی باشه که شب های سردی رو با خودش به همراه میاره. برای کویری ها آتش شب، بهتر از نان شب هست. خصلت مردم کویر این هست که بدون غذا هم راحت اند و غذا در درجه دوم زندگی قرار داره. اونا حتی در قحطی ها بلدند شکم خودشونو سیر کنند. یه موجودی شبیه ملخ اونجا هست که بهش میگن تژغ. هنوز هم خوردنش مرسومه. این رفیق ما می گفت اینا رو میندازن توی آب نمک و بعد مثل تخمه تفتش میدن. مزه تخمه هم میده
از خاطرات سال 83

پی نوشت: یکی از این قحطی ها، قحطی سال 978ه.ق یا 980ه.ق بود که باعث شد مردم قاین از شدت گرسنگی باور کنند که از آسمان به جای باران گندم باریده است و آن را به مصرف رساندند. قطرات این بارون احتمالاً همون تژغ ها بودند.

منبع تاریخی برای مطالعه:

حاتمی زاده، فرشته. «حوادث و بلایای طبیعی خراسان و پیامدهای آن از هجوم مغول تا پایان عصر قاجار»، کارشناسی ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی، استاد راهنما: عبدالرحیم قنوات، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی (شهید مطهری)، 1394.

برخی واژه های قاینی:

ونِمِدُم: نمی دهم

اَتو: به تو

اَمَ: به من

مَشی: ماشین

مچد: مسجد

مَیُم: می خواهم

اَشغل دو: آشغالدون

کلی لی: کربلایی علی

نو: نون

خا: خیلی خوب باشه

تب: کتک

اِفتو: خورشید

کال: رود

مغس: مگس

اِنَکِ دَدِه: اینجاست

جی جی: مادربزرگ

باکلو: پدربزرگ

غال: لانه

مورشک: مورچه

مورشکو: مورچه ها

از خو کنم: سر و تهش را هم بیاورم

ایزا: اذیت

الو: آتیش

اَه هِی: به به

سِدا: خانه

جَلد: سریع

ناز: درست

نازی: خوبی

چی دل مو میه که اتو زنم: اینقدر دلم می خواهد که تو را بزنم

اگه خدا بسته باشه: اگر خدا خواسته باشد

خودِی: با

اِر: با (مثال: علی ار اصغر برفت: علی با اصغر رفت)

سقده: قربون (مثال: سقده تو شم: قربان تو شوم)

مندری: انگاری

هوار دشته باش: مراقب باش

دلنگو: آویزان