موج های تاریخی

دوست دارم یه کتاب بنویسم به نام «تاریخ موج». منظورم از موج، نه موج دریا بلکه یک سلسله رویدادهایی هست که در تاریخ اتفاق افتاده ولی سرمنشأش دقیقاً مشخص نیست؛ یعنی طبق یک برنامه از پیش تعیین شده اتفاق نیفتاده بلکه مثل یک موج اومده و رفته. مثلاً انقلابات و خیزش ها رو میشه موج نامید! حتی برخی متفکرین که عمدتاً مارکسیست بودند اعتقاد داشتند انقلاب خودش اتفاق می‌افته و ربط چندانی به کنش‌های ما نداره و انقلابیون فقط بازیگران این صحنه هستند؛ کسانی که روی موج سوار میشن. موج‌ها نشونه‌هایی دارند؛ مثلاً وقتی یک اتفاق می‌افته بلافاصله بعد از اون در تمام شهرهای کشور مشابه اون تکرار میشه. به عنوان مثال سال ۱۳۹۸ یک موج بزرگ به راه افتاد که حکومت رو درمانده و مجبور به کشتار ۱۵۰۰ نفر کرد.

درسته که همه عوامل اعم از عوامل سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی در به وجود اومدن یک موج نقش دارند ولی خود موج چیه؟ چه جوری به وجود میاد؟ این همدلی و همراهی و میل شدید به مشارکت و کشش رفتن به خیابون برای یک هدف مشترک چیزی فراتر از این عوامل نیاز داره. مثل یک جور غریزه یا شهوته که متعلق به بدن ما نیست. پس متعلق به کدوم بدنه؟ تاریخ. باز رسیدیم به حرف هگل که تاریخ یک مکانیسم زنده است و حرکتی داره و غایتی داره و اگه ما در سمت درست تاریخ قرار بگیریم، ما هم به همون سمت و سو خواهیم رفت. و به قول مولانا:

ما همه شیران ولی شیر علم

حمله مان از باد باشد دم به دم

خیزش مهسا یک موج بود؛ یک موج بزرگ. اتفاقی مثل مهسا شاید بارها پیش از اون رخ داده باشه ولی این مهسا بود که درخشید. چرا؟ ما از اون بی‌ اطلاع هستیم ولی می دونیم این یکی فرق داشت. این یک سرآغاز بود. از لحظه بعد از مرگ مهسا همه چیز عجیب و غریب بود. نبود؟ می شد یک التهاب بزرگ رو توی رگ های جامعه احساس کرد. روی مزار مهسا نوشته شد: اسم تو رمز می‌شود و دیدیم که شد و جوری شد که همه رو به حیرت واداشت. بیشترین کلیدواژه ای که بشریت تا به حال از اون استفاده کرده همین اسم رمز بود. خیزش زن-زندگی-آزادی آغاز شد و شخصیت هایی در کل جهان درباره اش حرف زدند که بعضاً به رویا شبیه بود. بزرگترین دانشمندان، فیلسوفان، ادیبان و... درباره ما گفتند و نوشتند. کسی که خیال می‌کنه همه اینها برنامه‌ریزی سرویس‌های جاسوسی بود باید به عقلش شک کرد چون به عمق ماجرا پی نبرده و فقط از پشت عینک تئوری توطئه به ماجرا نگاه می‌کنه. او به روابط و عوامل پنهانی و متافیزیکی ایمان نداره. او حتی به خودش هم ایمان نداره! او فقط حرف از ایمان می‌زنه ولی در عمل کاملاً پیرو نفسانیات مادی خودش هست؛ منظور از نفسانیات مادی فقط میل به پول و قدرت نیست بلکه خود دین و مذهب این شخص، تبدیل به نفسانیاتش شدند. او یک بار موج رو تجربه کرده و بهش لقب یوم الله داده ولی خودکامگی باعث شده امواج دیگه رو نبینه چون پشتش به موج بوده و سمت خلاف تاریخ ایستاده.

از این منظر مخالف فراخوان دادن هستم. فراخوان دادن خاصیت موجی رو تبدیل می کنه به خاصیت ذره ای. (در مباحث مربوط به فیزیک کوانتوم آزمایشی وجود داره به نام آزمایش دو شکاف که اثر مشاهده گر باعث میشه خاصیت ذرات تغییر کنه) شاید مثال عجیبی زده باشم ولی اگه اصل خاصیت موجی بودن خیزش هایی نظیر خیزش مهسا رو باور داشته باشیم نباید فکر کنیم با فراخوان دادن و با تحریک زورکی میشه ایجادش کرد. البته این نکته رو هم نباید فراموش کرد که ما نباید در دام جبرگرایی بیفتیم. ما وقتی واقعاً ما باشد اکت و فعلش همون خواست تاریخ است.

هر انقلابی یوم الله است

انقلاب به قدری پدیده شگفت انگیزی است که در توصیف آن کتاب ها نوشته شده و هر کسی از ظن خود به بررسی عوامل، پیامدها و به طور کلی مکانیسم آن پرداخته. یکی از نقش عوامل داخلی (سیاسی، اجتماعی و...) گفته و دیگری از نقش عوامل خارجی نظیر دخالت بیگانگان و... اما همیشه این وسط انگار یک چیزی کم است. همه این عوامل را کنار هم بگذارید باز هم انقلاب، عجیب است و در معادله تاریخ نمی گنجد. گویا در تاریخ نیز نیاز به یک ماده تاریک داریم. (توضیح: قبلاً عقیده بر این بود که سیاهچاله مرکزی یک کهکشان، عامل ثبات و مانع فروپاشی کهکشان است اما بعد کاشف به عمل آمد که این سیاهچاله ها مقدار کافی برای کشش و دور هم نگه داشتن آن مجموعه عظیم را ندارند. اینجا بود که تئوری ماده تاریک مطرح شد. این ماده که ناپیداست، مثل چسب، تمام منظومه های یک کهکشان را دور هم نگه می دارد و مانع فروپاشی یا پراکندگی کهکشان می گردد.) درباره انقلاب نیز همینگونه است؛ یعنی ماده تاریکی وجود دارد که مردم را دور هم جمع و ثابت قدم نگه می دارد. این ماده نیز ناپیداست. ذهن محدود ما به دنبال آن سیاهچاله می رود و نام آن را عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... می گذارد اما همه اینها نمی توانند توجیه گر یک انقلاب باشند. ماده تاریک در این معادله، ماده تاریخ است. خود تاریخ به گفته هگل موجودی است هدفدار. او حرکت می کند و ما انسان ها را به حرکت در می آورد. انقلاب اوج این حرکت است و به همین سبب در الهیات به آن یوم الله می گویند. آن اتفاقی است که باید بیفتد و شما نمی توانید آن را کنترل کنید. تاریخ به سمت آزادی پیش می رود و شما نمی توانید جلوی آن را بگیرید. و چقدر نظام ها به یوم الله بی ایمان هستند. حتی نظامی که بنیانگذارش گفته بود بترسید از روزی که یکی از این یوم الله ها بیاید و فاتحه همه شما را بخواند، حتی این نظام هم به یوم الله ایمان ندارد زیرا فکر می کند یوم الله یک مفهوم مذهبی و خاص مذهبیون است. این خیالی باطل است و به گواه تاریخ، آتئیست ها هم می‌توانند یوم الله داشته باشند. یک جرقه نیاز است، تا بساط یک حکومت جمع شود. گاه یک ستم به عنوان آخرین ستم از هزاران ستم و یا یک مرگ به عنوان آخرین مرگ از هزاران مرگ، این رستاخیز، این زایمان تاریخی، این یوم الله، این پارادایم شیفت، این جراحی و یا هر اسم دیگری که روی آن می گذارید به بهترین شکل تاریخ را وارد دوره جدید خود می کند. شک نکنید...