فواره ای در مغز
در مغز فواره ای وجود دارد که باید با دست جلوی آن را گرفت. این کار خیلی مشکل است. این فواره با فشار قوی آب را پمپاژ می کند. این فواره خیال را ابتدا باید کم زور کرد. باید به سرمنشا که همان فلکه باشد دسترسی پیدا کرد و آن را بست. وقتی فشار آب کم شد آنگاه می توان با دست جلوی آن را گرفت. این فواره آمیزه ای از حس، خیال و عقل است که با کمک زمان در وجود ما فوران می کند.
مغز ما به فعالیت مستمر عادت کرده. باید این عادات را تغییر داد. حس به دنبال برانگیختگی و لذت بیشتر است. خیال با ایجاد تصویر می خواهد برای مغز دلبری کند و عقل با کمک علیت تکه های تصاویری که خیال آماده کرده است به هم می چسباند و زمان باعث حرکت این قطعات می شود و این زنجیره باعث می شود تصویر متحرکی پیش روی ما نمایان شود. یا باید این رقص دیوانه وار را متوقف کرد یا به ساز آن رقصید.
رفته رفته که این تمرینات گسترش می یابند به جایی می رسیم که نیاز به مرور آنها در مغز خود نداریم زیرا مرور آنها یعنی اینکه دارید فکر می کنید در صورتی که اصولاً مسئله فکر نکردن است. به جایی می رسید که هیچ صدایی در مغزتان نمی شنوید. اگر صدایی هست از بیرون می آید نه از درون. درون شما سکوت محض حاکم است. سکوتی که صداهای بیرونی را نیز در بر می گیرد. آنها را می خورد و از آن استفاده می کند (ضرورت بحث خلوت در انجمن را اینجا می توان دریافت.) می توانید در جمع باشید ولی خلوت کنید. می توانید پشت میز باشید و خلوت کنید. می توانید با همسر خود صحبت کنید و توأمان خلوت کنید. شما بر هزار مکر غلبه کرده اید.