چرا ژاپن را دوست دارم؟

اصلاحات ژاپن همزمان با اصلاحات ما شروع شد. زمانی که امیرکبیر در ایران اصلاحات خودش رو شروع کرد همزمان امپراتوری میجی ژاپن، مثل ما در مواجهه با دنیای جدید دست به اصلاحات زد و اونا موفق شدند و ما نشدیم. ما بالقوه همون ژاپن بودیم ولی در موقعیت جغرافیایی بدی قرار داشتیم در صورتی که اونا توی جزیره امن بودند. البته این گزاره ها نسبی هست و میشه عمیق تر به این رویدادهای تاریخی نگاه کرد که اینجا جاش نیست. ما اینجا قراره به یک سری اشتراکات اشاره کنیم که برامون جذاب هست. من ژاپن رو دوست دارم چون تحقق رویاهای خودمونه. مثلا اونا تونستند روس ها رو شکست بدن و ما نتونستیم. این از زاویه تاریخی. 

دلیل دوم این هست که من به شخصه شیفته هنرهای بصری ژاپن هستم خصوصاً سینمای ژاپن با آثار کوروساوا و مانگاهای ژاپنی خصوصاً مانگای برسرک.  کوروساوا رو که احتمالاً همه می شناسند، فیلماش پر از آداب (غالبا سنتی) ژاپنی هست و این سنت ها حفظ شده. مانگا هم همون داستان های کمیک هست که در ژاپنی بهش میگن مانگا و خیلی در ژاپن جدی گرفته شده. این مانگای برسرک یک داستان حماسی بی نظیر هست که ازش فیلم و سریال هم ساخته شده و همین امسال متاسفانه نویسنده این مانگا از دنیا رفت و داستان نیمه کاره موند ولی تا همینجا هم یک اثر فوق العاده به جا گذاشته که من شنیدم باراک اوباما هم این داستان رو دنبال می کنه.  ما ایرانی ها هم که از اساس عاشق حماسه و اسطوره ایم و شاید این علاقه هم ریشه در همین اشتراکات فرهنگی که عرض شد داشته باشه. اینکه من تأکید می کنم به اشتراکات، دلیلش اینه که ما این وسط خودمون رو فراموش نکنیم و دچار خودباختگی نشیم؛ چون ما از این خودباختگی خیلی خسران دیدیم و اتفاقاً یکی از دلایلی که اونا موفق شدند و ما نشدیم همینه. اخیرا دیدم بعضیا اسمای ژاپنی میذارند، خط ژاپنی، عکس سامورایی ها رو استفاده می کنند و... من به شخصه هیچ حماسه ای رو به اندازه شاهنامه خودمون دوست ندارم و بهترین تجربه های حماسی رو با شاهنامه داشتم. هیچ ادبیاتی رو با ادبیات فارسی عوض نمی کنم. هیچکدوم از معابد ژاپن قابل مقایسه با مسجد شیخ لطف الله خودمون نیست، به طور کلی هیچ فرهنگی رو با فرهنگ خودمون قابل مقایسه نمی دونم ولی از طرفی سعی می کنم در دام خودشیفتگی هم نیفتم و باز به طور کلی اگه از بالا نگاه کنیم همه فرهنگ ها یکی هستند و از یک قالب ساختاری میان منتها ژاپنی ها خیلی خاص و نزدیکند به ما. 

عرب ها بد نیستند

ابوهانی یک عرب عربستانی بود که هر سال می اومد مشهد تو حیاط ما شتر می کشت و گوشتشو پخش می کرد. جالب اینجا بود که از گوگوش خوشش می اومد و ویدئوهای قدیمی گوگوش رو داشت. عربستانی ها به شدت وفادار و همیشه خوش بو هستند، مثل یک عرب واقعی. شاید عجیب باشه یک ایرانی از یک عربستانی تعریف کنه ولی نظر شخصیم اینه که باید سعی کنیم نقاط قوت فرهنگ های بیگانه رو پیدا کنیم و از خودمون انتقاد کنیم. این انتقاد دلیل خودباختگی نیست بلکه از سر علاقه و دغدغه است. ما به یک مرضی دچار شدیم به نام کج فهمی. درباره خودمون خودستا هستیم و درباره دیگران بدبین. دلیلش رو میشه در خاطره مشترک جستجو کرد. علت دشمنی ما با ملیت ها اینه که خاطره مشترکی با اونا نداریم غیر از جنگ. برای رفع این دشمنی باید دائم با طرف مقابل مون در تماس باشیم و دیالوگ برقرار کنیم. رفت و آمد کنیم و خاطرات مشترک فرهنگی بسازیم. درضمن باید نسبت به خودمون نقد درون خانوادگی داشته باشیم. بعد از اینه که می تونیم از خودمون و فرهنگ مون تعریف کنیم.

بررسی زمینه های هویت طلبی مردم خراسان در مقابله با امویان

چکیده:

 

پس از هجوم اعراب به ایران، خراسان در شرایط خاصی قرار گرفت و تا مدت ها روی آرامش به خود ندید. دلیلش ترکیب نا متجانس و تجمع ناراضیان حکومتی، قومی‌و عقیدتی در این خطه بود. خراسانیان خواهان استقلال سیاسی بودند و در راستای رسیدن به این مهم، مجاهدت های بسیار نمودند. زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی برای قیام توسط شعوبیه شکل گرفته بود و روز به روز روش های گوناگونی برای مقابله با اعراب، توسط ایرانیان کشف می‌شد. نظریه پردازان ایرانی که از فرهیختگان بودند و گویی همگی در خراسان جمع شده بودند و در آن جا پایگاهی بزرگ تشکیل داده بودند، سالهای سال از لحاظ فکری روی افکار مردم کار می‌کردند. زبان فارسی در خراسان زنده بود و این به اتحاد بیشتر کمک می‌کرد. تشیع به عنوان یک عامل جانبی که با حکومت در تضاد بود مردم را جذب خود کرد و خراسانیان با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) که همچون خودشان ستمدیده بودند همزاد پنداری می‌کردند. تا قبل از این، موقعیت جدی نبردِ رو در رو برای خراسانیان پیش نیامده و فرصت عقده گشایی برای ایشان فراهم نگشته بود.

این پژوهش درصدد پاسخگویی به این سوال اصلی است که چه عواملی باعث شدند خراسانیان آمادگی های فرهنگی و فکری لازم جهت قیام علیه امویان را پیدا کنند؟ این مقاله با روش توصيفي- تحليلي و بر اساس منابع كتابخانه‌اي به مبحث فوق می‌پردازد.

یافته های تحقیق حاکی از آن است که بافت فرهنگی خراسان، کوچ مخالفان اعراب به این خطه و رویش فکری درغالب شعوبیه و تشیع، شرایط فرهنگی لازم برای مخالفت با حکومت اعراب را در خراسان فراهم نمود و منجر به قیام نهایی در جهت کسب هویت ایرانی علیه بنی امیه شد.

 

مقدمه:

تاریخ، حکایت گر صعودها و سقوط های بشری است اما در پسِ آن، رویش و زایش فکر و فرهنگ قرار گرفته. در تحقیق حاضر، سخن از همین تحول هاست با این تفاوت که مکان و زمان مورد بررسی دارای شرایطی منحصر به فرد است. خراسان همواره در طول تاریخ دستخوش اتفاقات مهمی‌بوده است، اما نقش فرهنگ در این میان چیست و فرهنگ چگونه بر سرنوشت این خطه و در ابعاد بزرگتر برکشور ایران تأثیرگذار بوده است؟ محدوده زمانی از شروع فتوحات اعراب تا پیروزی قیام ابومسلم شاید از بهترین بازه های زمانی برای بررسی این پرسش و رسیدن به پاسخ هایی در این زمینه باشد. . نقش ابومسلم در این میان بارز بود. او که مردم خراسان را باور داشت دست به تحریک آنها زد و قیام نهایی رقم خورد. با اینکه او کشتار و قساوت زیادی به خرج داد، اما چون در دل عامه ناجی جلوه کرده بود موفقیتش تضمین شد. به هر حال مهم تر از ابومسلم، فرهنگِ ابومسلم بود که آزادگی و هویت‌طلبی را ترویج می‌کرد. قبلاً طیف عظیمی‌از مخالفان از سراسر کشور به خراسان آمده، اما راه به جایی نبرده بودند. این بار ابومسلم فرصت سازی کرد و خراسانیان نیز فرصت سوزی نکردند. عوامل و شرایط آمادگی خراسان برای قیام بر ضد امویان عمدتاً عوامل فرهنگی بود. شکل گیری حکومت عباسی بر پایه های فرهنگی ایران گواهی بر این مدعاست. مقاله حاضر سعی دارد به بررسی عوامل و شرایط آمادگی فرهنگی خراسان برای قیام بر ضد امویان پرداخته و آن را مورد مداقه قرار دهد. ابتدا علل شکوفایی منحصر به فرد خراسان در سابقه تاریخی این مکان ریشه یابی می‌گردد تا زمینه های اولیه، برای مخاطب از قبل از اسلام تداعی گردند. سپس تأثیر فتح ایران و حکومت نژادپرستانه عربی بر روح و روان خراسانیان بررسی می‌شوند و نقش ابومسلم در تحریک سراسری مردم خراسان و وعده های فرهنگی او به مردم که با استقبال گسترده مواجه شد مورد بحث قرار می‌گیرد. در نهایت به جنبش های فکری و نقش زبان و ادبیات فارسی در اتحاد مردم خراسان پرداخته می‌شود.

 

1- پیشینه فرهنگی خراسان

در زبان فارسی هیچ واژه ای به اندازه واژه فرهنگ مفهوم وسیع و گرانمایه نداشته است. فرهنگ در ایران قدیم بیشتر به معنای کمال نفسانی و هدفش پرورش دادن انسانهای خوب بوده است. روشن ترین نمونه انسانهای با فرهنگ را می‌توان در شخصیت های اسطوره ای نظیر ایرج، کیخسرو، سیاوش و پشوتن یافت. (اسلامی‌ندوشن ،1354 : 73)

مسعودی وقتی هفت ملت بزرگ جهان را نام می‌برد ایرانیان را در اولویت قرار داده و از وحدت کشور و زبان سرزمین های ایران یاد می‌کند.(مسعودی، 1374: 84) این وحدت بیشتر از آنکه سیاسی باشد فرهنگی بوده است. وقتی بحث پیرامون خراسان است در واقع در مورد کل ایران صحبت می‌کنیم، با این تفاوت که عوامل جغرافیایی و حتی ژنتیکی، خصوصیاتی را برای قومی‌بارزتر می‌کند.

کلمه آریا که در سنگ نوشته های هخامنشی دیده می‌شود به معنی آزاد و آزادمرد بوده است؛ اعراب نیز ایرانیان را احرار می‌نامیدند.(حقیقت ،1385: 18) تناسب بین معنی کلمه آریا و خصوصیات اخلاقی مردم خراسان در تاریخ به قدری نمایان می‌گردد که احیاگری استقلال و آزادی ایران در برهه های مختلف تاریخی را می‌توان مدیون خراسان دانست.

از لحاظ فرهنگی شاید بتوان گفت عصر زرین خراسان در زمان فرمانروایی اشکانیان بوده است.(افشارآرا ،1380: 17) سرگذشت پیشدادیان و کیانیان در دوره اشکانیان تدوین شده و با داستانهای پهلوانان باستانی پیوند خورده است و اینگونه تاریخ ملی ایران فراهم آمده است.(مسکوب ،1371: 18) تأثیرگذاری فرهنگ ایران در این دوره به حدی می‌رسد که مهرپرستی از جانب سربازان رومی‌به روم راه پیدا می‌کند.(اسلامی‌ندوشن،1376: 49) پارت ها هیچ گاه در حکومت داری به پای پارس ها نرسیدند، اما در عوض در عرصه های فرهنگی نمونه بودند. اوستا و آیین زرتشت که از شمال شرق به تمام کشور رسید ارمغان خطه خراسان به مردم ایران است که در دوران پارت ها آن جام گرفته  و نخستین بار در این دوره کشور ایران به نام ”ایران“ خوانده شد.(مسکوب ،1371: 17)

اما با هجوم اعراب به داخل ایران ذخایر فرهنگی عظیمی‌محو شد. کاخ های زیادی سرنگون شد. کتاب های زیادی طعمه حریق شد از جمله چند مجلد ارزشمند از اوستا و کتبی مربوط به ادبیات پارسی میانه که اکنون تنها نامشان باقی مانده است.(خبره زاده ،2535: 321)  با این وجود خللی در فرهنگ ایران ایجاد نشد و فقط این فرهنگ از دوران پیشین به دوران پسین راه پیدا کرد.(اسلامی‌ندوشن،1376: 49)  در این بین خراسان جایگاه ویژه ای داشت. در عین حال که عصیان در ذات خراسان بود شکیبایی نیز صفت بارز خراسانیان بود. همین دوگانگی، ابتدا فاتحین عرب را نسبت به خراسان دچار دلواپسی کرده بود تا جایی که عمر، ابوموسی اشعری را از حمله به خراسان نهی کرد و آرزو کرد کاش بین اعراب و خراسان کوه هایی از آهن و دریاهایی از آتش و هزار سد مثل سد اسکندر وجود داشت.(ابن اعثم کوفی،1372: 261)

ابومحمد بن مسلم بن قتیبه مولف کتاب ادب الکاتب و کتاب المعارف بعدها در شرح پیشینه ای از خراسان می‌گوید: اینان در دوران شاهنشاهی، سرکش بودند و باج و خراج نمی‌پرداختند. هم اینان فیروز بن یزدجرد بن بهرام پادشاه پارس و خسرو بن قباد بن هرمز را کشتند. هم اینان سلطنت را از امویان، آن هم از خلیفه ای از بنی امیه که از همه سالخورده تر و پرآزموده تر و با تدبیر و پر توش و توانتر و پر سپاهتر و دبیر و وزیری از همه خردمندتر داشت گرفتند و به سفاح دادند.(ابن الفقیه ،1349: 162-161)

 

2- خراسانیان در مواجهه با اعراب

محمد بن علی بن عبدالله رهبر خیزش عباسی، هنگامی‌که خواست داعیانش را به شهرها بفرستد در وصف خراسان گفت: «تعداد خراسانیان زیاد و خواست های گوناگون آنها را از هم جدا نکرده است.»(ابن الفقیه ،1349: 162) اما به نظر می‌رسد خراسانیان در ابتدای فتوحات اعراب، دچار نوعی بی تفاوتی و خودباختگی نا امید کننده و در عین حال عذاب آور شده بودند. قدرت تصمیم از ایشان سلب شده بود، لذا یزدگرد را یاری نکردند. با این حال نسبت به اعراب هم دید خوبی نداشتند. بی حوصله بودند از اینکه دوباره سیستمی‌طبقاتی داشته باشند و این بی حوصلگی آنها را سست کرده بود. شاید آنها فقط در پی تازگی بودند و صلح با اعراب را به عنوان راهی برای رسیدن به این هدف پذیرفتند. اما این تازگی دیری نپائید که رنگ کهنگی به خود گرفت و خراسانیان را بیش از همه خسته کرد.

پشتیبانی برخی از خراسانیان از قارن شاید نوعی جبران سستی گذشته و ابراز پشیمانی بوده باشد. در شرایطی که زنان ایرانی همچنان به عنوان صیغه به مسلمانان واگذار می‌شدند و خراسانیان برای تسهیل سکونت مسلمین باید گندم و جو فراهم می‌کردند(چوکسی ،1381: 40) خشونت از پی غیرت، قابل توجیه بوده است.

در پی فتوحات اعراب، دهقانان یا همان حاکمان ایرانی شهرها و مناطق، تثبیت موقعیت خود را بر اظهار همدلی و همکاری با شورشیان و مبارزان ترجیح می‌دادند.(رئیس السادات ،1380: 25) شاید آنها در دل از این رضایت احساس جالبی نداشتند، اما به نظر می‌رسد شرایط آن روز برای تصمیم گیری بسیار شرایط حساسی بوده و در پس زمینه فکری ایشان، این باور وجود داشته که باید در پشت جبهه گیری های خشن چاره ای اندیشید که جسم و روح ایرانیان تواماً با خطر مرگ مواجه نگردد. شاید آنها به این نکته پی برده بودند که « نیرویی برتر از نیروی این دو جنگاور نیست: یکی زمان و دیگری شکیبایی. »(از سخنان تولستوی) البته این تمام ماجرا نیست و باید خیانت دهقانان را در عوامل دیگری نیز جستجو کرد. عواملی نظیر سابقه دینی، اجتماعی و البته اقتصادی. تناقضات اساسی اجتماعی سرشت جامعه فئودالی خراسان را تهدید کرده بود(افشارآرا ،1380: 58) متصدیان مذهبی اصول آیین زرتشت را فراموش کرده و به فروع دین اهمیت می-دادند و آداب خشک و خسته کنند را ترویج می‌کردند و چون از حمایت دولت برخوردار بودند عده کثیری از مذهب رسمی‌منزجر شده و آرزوی نجات می‌کردند.(صدیق ،1351: 32) همچنین از نقطه نظر فرد ایرانی سیستم مالیاتی اعراب همان سیستم زمان ساسانیان بود.(دنت ،1354: 169) پس چه دلیلی داشت که دهقانان از کسانی حمایت کنند که شاید قصد احیای حکومتی شبیه حکومت ساسانی را داشتند. در مقابل آنها می‌دانستند احیای دوباره سیاست ایران به مسأله ای بغرنج و لاینحل تبدیل شده بود و لازم بود که ایرانیان از راه فرهنگ و علوم که سوابق درخشانی در تاریخ داشتند فعالیت کرده و مسأله سیاست را به زمان مساعدتری محول نمایند.(حقیقت ،1385: 12) نباید فراموش کرد که همین دهقانان و شعوبیه بودند که از عهد طاهریان و سامانیان نظر به علاقه ای که به استقلال سیاسی و اقتصادی ایران داشتند و برای جلوگیری از سرازیر شدن مالیات ها و شمش های طلا به مرکز خلافت عباسی با تمام قوا در حفظ استقلال کشور و نگهداری از اسناد و مدارک و گنجینه های فرهنگی ایران کوشیدند و با تشویق و ترغیب آنها بود که مردانی چون دقیقی و فردوسی طوسی در راه احیای تاریخ و زبان و ادبیات فارسی سعی و تلاش کردند و فردوسی 35 سال از عمر گرانبهای خویش را در راه تنظیم شاهنامه صرف کرد.(راوندی، 1367: 43)

با روی کار آمدن بنی امیه زور و خفقان بیشتر شد و روی قشر مستضعف عرب و عجم فشار زیادی وارد کرد. به همین جهت مستضعفان جامعه به هر قیام و شورشی علیه رژیم می‌پیوستند. پایمال کردن حق مردم مخصوصاً در خراسان که به لحاظ تاریخی با فرهنگِ غالب، نامتجانس و ناسازگار بود منجر به دریافت اهمیت نیروی انسانی در تحول و تکامل جامعه شد.(الخطیب ،1378: 11-10)

فقر و فلاکت و بدبختی و تحقیر مردم زیادتر شد تا جایی که عموم مردم، ستم سیاه سلطنت ساسانی را بر حکومت بیگانگان ترجیح می‌دادند و در آرزوی بازگشت سلطنت روزشماری می‌کردند.(الخطیب ،1378: 110) این بینش در مردم خراسان به علت ناعدالتی های گسترده اقتصادی بارزتر بود. علاوه بر این خراسانیان فرصتی برای عقده گشایی پیدا نکرده بودند و این بر ناراحتی آنها می‌افزود.

روحیه خراسانی ها بعضی وقت ها با تغییر حاکم دستخوش شادیها یا غم های گاه و بی گاه می‌شد. مثلاً وقتی خلیفه هشام، اشرس بن عبدالله السلمی‌را بر خراسان مسلط کرد مردم خراسان خوشحال شدند چون او مردی نیکوخصال بود.(ابن خلدون ،1363: 142) اکثر مردم خراسان همچون تماشاچیانی شده بودند که فقط شاهد زد و خوردهای پیاپی در میادین مختلف بودند، اما خطر همچنان زیر پوسته جامعه خراسان خود را نشان می‌داد. حتی رفرم فریبنده خلیفه عمربن عبدالعزیز نتوانست این خطر ریشه ای را در جامعه خراسان که همچون آتش زیر خاکستر بود برطرف سازد، چون به هر حال هدف خلیفه حفظ وحدت تازیان و بقای امپراطوری اموی بود و خلیفه رسیدن به چنین مقصدی را در دلجویی روبنایی از ایرانیان می‌دید.(الخطیب ،1378: 94) اما خراسانیان آگاه دریافته بودند که فقط حکم گوشتی قربانی را دارند و وقت آن رسیده بود که خود پا به میدان بگذارند. نصر بن سیار به عنوان آخرین امید در خراسان آبادانی فراوان ایجاد کرد و در حکومت داری و جمع آوری خراج شایستگی هایی از خود بروز داد.(ابن خلدون ،1363: 158) اما اینها باعث نشد جنایات سابق از چشم خراسانیان بیفتد. دیگر کار از کار گذشته بود و خراسان آماده تحول عظیمی‌بود.

 

3- نقش ابومسلم در اتحاد فرهنگی خراسان

خراسان به دلیل دور بودن از مرکز خلافت و باز بودن دست والیان همچنین بزرگی و ثروت و باز بودن دایره فتوحات عامل جاذبه شدید برای والیان اموی بود.(رئیس السادات ،1380: 62) ابومسلم نیز از این جاذبه ها آگاه بود، اما جاذبه اصلی و مهمتر برای او محبوبیت و احساسات عمیقی بود که نسبت به خراسانیان در دل داشت. احساساتی که ریشه اش در فرهنگی طولانی و هویتی تاریخی نمایان بود. ضمن آنکه خراسان به دلیل موقعیت جغرافیایی، کمتر تحت تأثیر فرهنگ های مهاجم قرار می‌گرفت و حتی از این لحاظ مستقل بود. همان آتشی که مدت ها قبل از ابومسلم در دل خراسانی ها شعله افکنده بود اینک به ابومسلم سرایت کرده بود، اما او عزمش را جزم کرد که آن آتش را به جان بنی امیه بیندازد.

ابومسلم همت زیادی برای دعوت مردم خراسان بست؛ او هر یک از یاران خود را در لباس بازرگان به قسمت های مختلف خراسان فرستاد تا برای او بیعت بگیرند.(دینوری ،1371: 385) اکنون دعوت گسترده تر از آن شده بود که کسی بتواند جلویش را بگیرد. مردم توسط مبلغین که اکنون در سراسر خراسان نفوذ یافته بودند(ابن اثیر ،1371: 281) دیری نگذشت که از مرو و بخارا و سمرقند و نخشب و چغانیان و مرورود و پوشنگ کسانی که از جور عاملان بنی امیه به ستوه آمده بودند دعوت فرستادگان بنی عباس را به جان پذیرفتند.(زرین کوب، 1330: 26) دسته دسته و فوج و فوج قبول دعوت می‌کردند و بر عده آنها افزوده می‌شد. به گفته دینوری حتی کوه و دشت هم با ابومسلم بیعت کردند.(دینوری ،1371: 385) مدت ها خراسان آمادگی های اجتماعی و فرهنگی را برای قیام، زیر پوسته های جامعه کسب کرده بود، اما نهایتاً نیاز به جرقه ای برای شعله ور شدن حس انتقام بود. این حس انتقام در دو بعد هویتی توسط ابومسلم و عقیدتی توسط یحیی برانگیخته شد.

ابومسلم از حس تنفر خراسانیان به اعراب آگاه بود، لذا پیاپی سربازان خراسان را مردان شجاع ساسانی ملقب می‌کرد که هیچ سپاهی جلودارشان نیست و از خدمات شایسته آنها در زمان ساسانیان که رومی‌ها و هیاطله را شکست داده بودند یاد می‌کرد. قحطبه سردار ابومسلم به اهمیت ملیت و دین در کنار یکدیگر به عنوان عوامل محرک سپاهیان پی برده بود لذا برای روحیه دادن به آنها گفت این ولایت متعلق به پدران نخستین شما بود که به دلیل عدالت و خصلت های نیکشان همواره بر دشمنان پیروز می‌شدند اما همین که ستم کردند قدرتشان سلب شد و زبونترین قوم روی زمین بر آنها مسلط شدند و زنانشان را به همسری گرفتند و فرزندانشان را به بندگی گرفتند و کسانی آمدند که بر پرهیزکاران خاندان پیامبرشان ظلم کردند و خدا شما را بر آنها مسلط داد که بوسیله شما انتقام بگیرید تا عقوبتشان سخت تر شود که شما از آنها انتقام می‌خواهید.(طبری ،1375: 4566)

در اینجا می‌بینیم که قحطبه چگونه از پیوند دادن عوامل مختلف برای تحریک سپاهیان بهره می‌برد. وقتی به پدران نخستین اشاره می‌کند حس تملک را در آنها بر می‌انگیزد. وقتی به زنان اشاره می‌کند حس غیرت را و وقتی به خاندان پیامبر اشاره می‌کند احساسات مذهبی و در نهایت حس انتقام را در نیروهایش برانگیخته     می‌کند. در حقیقت همین ها بود که شرایط آمادگی فرهنگی خراسان برای قیام بر ضد امویان را فراهم کرده بود و اینک داشت به مرحله اجراء گذاشته می‌شد.

اهمیت کار ابومسلم را می‌توان در بلند کردن توده ها و انگشت گذاشتن روی نقطه حساس آنها که همان هویت طلبی بود دانست. او مزدور استخدام نکرد و با همان نیروی مردمی‌اهدافش را پیش برد.

اینگونه ایرانیان انتقام شکست جنگ های قادسیه و نهاوند را به خوبی در کنار رودخانه زاب به وسیله سربازان شجاع خراسانی از اعراب گرفتند.(بیات ،1356: 138)

 

4- نقش زبان فارسی در اتحاد مردم خراسان

خراسانیان دیر به عربی تن دادند. دیوان خراسان تا دوره حکومت نصر بن سیار به زبان فارسی در اختیار دبیران زرتشتی بود.(ملایری، 1379: 122) امر دبیری در خراسان با کاتبی عرب زبان که زبان مردم بومی‌را           نمی‌فهمیده غیر ممکن بوده است و دبیر که وسیله ارتباط بین امیر و مردم و همچنین مترجمی‌برای او بوده باید به فارسی مسلط بوده باشد.(ملایری، 1379: 20) « ایران بعد از اسلام بدون زبان فارسی گسیخته و پراکنده می‌ماند و درست روشن نیست که چه سرنوشتی پیدا می‌کرد. آنچه استمرار این کشور خوانده می‌شود قبل از هر چیز استمرار زبان و فکر اوست. »(اسلامی‌ندوشن، 1354: ص 41) در نهضت هایی که به وجود آمد خراسان بزرگ و سیستان مقام اول را داشت. زیرا محل وقوع حماسه های محلی و داستانهای تاریخی بود به همین دلیل حیات ادبی از آن جا شروع شد و زبان فارسی در آن جا نضج گرفت به همین خاطر نیز نهضت های سیاسی ایرانیان در آن جا آغاز رشد کرد.(صدیق ،1351: 43) این بیانگر این است که اگر مقاومت مردم به صورت های گوناگون نباشد چگونه ملتی فرهنگ و زبان خود را که ضامن استقلال است از دست می‌دهد.(راوندی ،1382: 63) قبل از پیدایش ادب فارسی در خراسان، کتب زرتشتیان به زبان پهلوی در فارس تدوین شد، اما به نظر    می‌رسد سرچشمه فارسی دری خراسان بوده و از آن جا به تدریج تمام ایران را در بر گرفته است.(مسکوب ،1371: 20)

مردم برای تسکین دردهایشان از شعر فارسی استفاده می‌کردند و در آمال و آرزوهایشان ظهور یک منجی را طلب می‌کردند که  آنها را از زیر بار سلطه اعراب که زن، جزیه و غذا را پیشه خود کرده بودند نجات دهد. دکتر زرین کوب نمونه ای از این اشعار را در کتاب دو قرن سکوت ذکر می‌کند:

«کی باشد که پیکی آید از هندوستان               که آمد آن شاه بهرام از دوده کیان

کش پیل هست هزار و بر سراسر هست پیلبان       که آراسته درفش دارد بآئین خسروان» (زرین کوب، 1330: 10)

در خراسان، حیات فرهنگی پر جنب و جوش پدید آمد و به این ترتیب بزرگان ایران سیاستی را اتخاذ کردند که بر مبنای آن ابتدا از لحاظ زبانی به زمامداران عرب نزدیک می‌شدند و همین که ضعف سیاسی آنها آشکار می‌شد به شعوبیان و ناسیونالیسم ایرانی گرایش پیدا می‌کردند.(ریپکا، 1381: 208) گفتن شعر به عربی توسط ایرانیان را می‌توان نوعی دگرگونی مقطعیِ فرهنگی دانست. فرهنگ پذیری از حاصل تماس مستمر و مستقیم میان گروه هایی از افراد فرهنگ های مختلف به وجود می‌آید که در نهایت منجر به دگرگونی در الگوهای فرهنگی یکی از دو گروه می‌گردد؛ پس فرهنگ پذیری را نباید با دگرگونی فرهنگی همسان گرفت.(آزاد ارمکی، 1387: 93-92) فعالیت شاعران زیر نظر و حمایت مخدومان بود و شاعر مجبور بود مدیحه های مبالغه آمیز در وصف آنان بسراید و بر وفق مراد آنان از تمسخر دشمنان و رزم و بزم سخن بگوید، ولی نانی که شاعر از این راه می‌خورد طعمی‌تلخ داشت و آه های سوزانش در شعر گواه بر این معنی است. با این حال شعر فارسی روحی داشت که حتی در غالب عربی جریان داشت و شاعر ایرانی حتی وقتی به عربی می‌نگاشت فارسی را در شعرهایش جا می‌گذاشت و فارسی در آن روزگار سرشار از غم و اندوه بود. شعر به عنوان یک سنگر و یک زره بر تن ایرانی به او کمک می- کرد تا منویات نهانی، سرائر نگفتنی و خار خار درونی خود را به بیان آورد و خود را اینگونه تخلیه نماید.(اسلامی‌ندوشن ،1376: 149)  شاید اینگونه می‌خواست به هم کیشانش علامت دهد و دائم در گوش آنها زمزمه کند تا در ذهن آنان این نکته یادآوری شود که متعلق به فرهنگ دیگری هستند. ابومسلم پس از تکه تکه کردن نامه مروان توسط تبرِ جنگی- اش، جوابی با زبان شعر که بی شباهت به اشعار حماسی ایرانی نیست برای او فرستاد با این مضمون: « بلاغت را اثرات شمشیر از بین برد. اکنون شیرها از هر طرف شما را محاصره کردند. »(اولياءالله ،1348: 54-52)

هنگامی‌که آتش جنگ بین امویان و خراسانیان به سرکردگی ابومسلم در حال برافروختن بود، عمال خلیفه به منظور تضعیف خراسانیان اقدام به برگرداندن دیوان خراسان از فارسی به عربی شدند.(ملایری ،1379: 170)  این نشان می‌دهد که عمال اموی هم به اهمیت زبان فارسی در اتحاد مردم پی برده بودند و آن را خطری جدی برای خود قلمداد می‌کردند. در خراسان برعکس بقیه ایالات، دفاتر و محاسبات دیوانی تا اواخر امویان به فارسی بود و اکثر دبیران، زرتشتی باقی مانده بودند.(دنت، 1354: 24)  البته اقدام نصر بن سیار در درازمدت جواب داد، اما در کوتاه مدت باعث خشم بیشتر خراسانیان و اتحاد بیشتر آنها برای پاسداری از زبان فارسی شد. بعد از امویان روند برگردانی به عربی ادامه یافت و زبان ملی از کار افتاد. اما این بار نیز شکست باعث نا امیدی نشد. می‌شد از زبان عربی کمک گرفت. می‌شد آموخت و به صاحب زبان گفت: ما هر چند عجم هستیم اما زبان شما را بهتر از شما بکار می‌بریم. در راستای این سیاست از جانب ایرانی ها، عربی نویسی باب شد. منظور رسیدن به مقصد بود؛ مرکب هرچه بود گو باش.(اسلامی‌ندوشن ، 1376: 45)

البته بعد ها در دوره عباسی ایرانیان توانستند زبان فارسی را تا اندازه ای به اعراب تحمیل کنند؛ طوری که یک شاعر منظومه‏هايى در مدح هارون الرشيد سرود كه همه قوافى آن فارسى بود و آشكار است كه خليفه آن را درمى‏يافت. یا شعر دیگری سروده شد که 47 لغت داشت و سيزده‏تاى آن فارسى بود. این درآميختگى بااهميت يافتن خراسانيان در دستگاه خلافت در آغاز دوران عباسى آشكار مى‏شود؛ وانگهى اين دودمان را ايرانيان مسلمانان خراسان‏ بر سر كار آورده بودند و بنابراين شگفت نبود كه اين استان شرقى چنين پرنفوذ شد. از نظر ارزش ادبی، ادبیات عباسى بسيار با ادبيات اموى تفاوت يافته بود.(راوندی، 1382: 62) گویی ايرانيان مصمم شده بودند كه ازين پس عرب و تمدّن و خلافت و سلطنت او را مطيع ايران و ايرانى گردانند چنانكه حتى در طرز لباس خليفه نيز دخالت كردند.(صفا، 1378: 15)

شکیبایی ایرانیان در تحمل تجاوز مثال زدنی است، اما در نزد ایشان تسویه حساب دیر یا زود داشته لیکن سوخت و سوز نداشته است. بر همین اساس بود که ابومسلم کار بنی امیه را ساخت، خواجه نصیر کار بنی عباس را و فردوسی کار سلطه فرهنگی دمشق و بغداد را.(اسلامی‌ندوشن ، 1376: 235)

 

5- خراسان؛ ترکش خداوند

شریک بن عبدالله گوید: « خراسان ترکش خداوند است. هر گاه بر مردمی‌خشم گیرد از این ترکش به تیرشان بزند. »(ابن الفقیه ، 1349: 161) ناله ها و فریادهایی که مدت ها مانند بغض در گلوها گیر کرده و مثل نفس در سینه ها حبس شده بود، رفته رفته تبدیل به کینه و نفرت شد و به مرور پخته تر و کهنه تر شد تا اینکه مقدمه یک انقلاب را آماده کرد.(زرین کوب، 1330: 11-10) زه کمان خداوند کشیده شده بود و تیر آماده پرتاب بود. کاسه صبر خراسانیان لبریز شده بود و تحریکات داعیان کارساز افتاده بود. هدف مشخص بود. اکنون باید ترکش خداوند پرتاب می‌شد. مردم روستاهای خراسان با کافرکوب ها به جان اعراب افتادند و این کافرکوب ها چوب های خاص ایرانیان بوده است.(طبری ، 1375: 3372)  این عرب ستزی گسترده جزء برنامه های رهبر دعوت عباسی یعنی ابراهیم بن محمد بود که در نامه ای برای ابومسلم نوشته بود هر كه را در خراسان به عربى سخن مى‏كند بكشد.(طبری ، 1375: 4614)  مردم به عصیان کشیده شدند. سامانِ محیط بیرون، دیگر جوابگوی انتظارات درونی آنان نبود، آشفتگی فرهنگی جامعه را به هم ریخته بود و عدم تعادل میان دریافت درونی جامعه و امکانهای بیرونی زندگی، مردمِ خراسان را عاصی کرده بود.(اسلامی‌ندوشن ، 1354: 92) نصر بن سیار که از قیام ابومسلم ترسیده بود نامه ای به بنی ربیعه نوشت و در این نامه شعری گفت که هواداران ابومسلم را اینگونه توصیف می‌کند: « اگر کسی از آیین ایشان از من بپرسد همانا دین و آیین ایشان کشتن اعراب است. »(دینوری ، 1364: 403) البته نهضت یحیی نیز که در جامعه خراسان ریشه های عمیق داشت.(الخطیب ، 1378: 182) طوری سرکوب شده بود که طاقت ها را در خراسان تاب کرد و دل های خونین بسیاری را آماده نمود و به قدرت ترکش خداوند افزود. این یک واکنش بازویی بود که نخستین بار با قتل عمر به دست فیروز ابولوءلوء و در پی آن پس از کشتار ایرانیان مقیم مدینه از جمله هرمزان با قیام مختار ثقفی که ایرانیان در آن نقش مهمی‌داشتند ادامه یافت و با قیام ابومسلم به سرانجام رسید.(اسلامی‌ندوشن ، 1376: 47-46) در همه این موارد انگیزه های عرب ستیزی به وضوح نمایان است.

در دهه های اخیر، علوم روانشناسی موفق به درک علمی‌عارضه ای شده است که اختلال روحی پس از حادثه نامیده  می‌شود. اختلال پیچیدۀ روحی پس از حادثه به در هم شکستن روانی فرد و از دست دادن احساس امنیت، اطمینان و ارزش شخصی منتهی می‌شود و همچنین در فرد آسیب دیده گرایش به پذیرش مجدد و مکرر آسیب به وجود می‌آورد. اختلال پیچیدۀ روحی پس از حادثه بطور کلی حس انسجام درونی را از فرد می‌رباید و در نتیجه به تغییر شخصیت او منجر می‌شود.(عدالت، 1389: 240) در بعد تاریخی می‌توان مصداق هایی برای این گونه اختلالات ذکر کرد. به نظر می‌رسد حادثه هجوم اعراب منجر به درهم شکستن روانی جامعه ایرانی شد و این عارضه در مورد خراسان بیشتر نمود می‌یابد. آسیب هایی که خراسانیان از حکومت ساسانی دیده بودند آنها را به پذیرش مجدد آسیب در غالب پذیرش اعراب سوق داد. در ابتدای هجوم اعراب به خراسان، حس انسجام اجتماعی از جامعه خراسان رخت بر بست اما به مرور زمان خراسانیان تغییر شخصیت دادند و عرب کُشی را آغاز کردند.

 

6- عوامل اقتصادی و ارتباط آن با فرهنگ

ویل دورانت فرهنگ را تا حد زیادی مدیون بازرگانی دانسته و با اشاره به خط نویسی، این پدیده را محصول و نتیجه تجارت می‌داند.(دورانت ، 1365: 130)

فرهنگ، نتیجه برخورد دو نوع نیاز مادی و معنوی انسان است و رابطه آن با اقتصاد و فکر دینی خیلی ظریف است. فرهنگ، رابطه این دو است و در عین حال کوشیده است تا راه خود را از هر دوی آنها جدا نگهدارد. (اسلامی‌ندوشن ، 1354: 77)

مردم خراسان بهره کشی را در دوران ساسانی تجربه کرده بودند. فرق بهره کشی مستقیم در دوران ساسانی و بهره کشی مضاعفِ اعراب چیزی بود که اولی مردم را نسبت به هجوم تازیان در دفاع از ساسانیان بی تفاوت کرده و دومی ‌توده های خشمگین را آماده کرد تا علیه بنی امیه متحد شوند. این آمادگی از سال صدم با ورود داعیان بنی عباس چون آتش زنه به همه روستاها و شهرها آشوب در انداخت. قبل از آن نیز مردم خراسان در قیام هایی علیه قتیبه، وکیع، یزید بن مهلب و حتی جراح بن عبدالله اعتراضات علنی و ضمنی خود را ابراز کرده بودند. (رئیس السادات، 1380: 159)

در خراسان، برانگیختگی فرهنگی رابطه مستقیمی‌با فقر مردم داشت، لذا عوامل اقتصادی را می‌توان عامل محرک احساسات وطن پرستانه دانست. البته نباید فراموش کرد برای رسیدن به این آمادگی، جامعه نباید دچار بحران فرهنگی باشد چونانکه « هرگاه فقر زیاد یا ثروت زیاد مستولی بوده، فرهنگ در وضع نامساعدی قرار گرفته است. »(اسلامی‌ندوشن ، 1354: 83) عامل برجسته در کامیابی جنبش همانا حمایت روستائیان و مردم فرودست خراسان بود.(افشارآرا، 1380: 83) شورش در خراسان از روزگار عثمان آغاز شده بود و پس از قتل عثمان خراسانیان از دادن جزیه به عمال وی استنکاف ورزیدند و مستعد قیام شدند.(رئیس السادات ، 1380: 45)

دنیل دنت مورخ معاصر اعتقاد دارد انقلاب خراسان جنبه های اقتصادی ندارد و از نصر بن سیار به عنوان بهترین و عادل ترین حکام خراسان در زمان امویان یاد می‌کند و به عقیده او اصلاحات مالیاتی نصر در خراسان سیاست عادلانه ای درباره موالی بوجود آورده است و اینگونه نظر فان فلوتن را که می‌گوید کمر ایرانیان زیر بار سنگین مالیات دوتا شده بود و در این فرصت آماده انقلاب بودند نقض می‌کند.(دنت، 1354: 180)  اگر نظر دنیل دنت را که بر اساس دلایل موجه ایراد شده بپذیریم به نقش فرهنگی انقلاب خراسان بیشتر پی می‌بریم و عوامل فرهنگی در اتحاد خراسان در نظرمان پر رنگ تر جلوه می‌کند. ضمن اینکه باید در نظر داشت در پی فتوحات اعراب همه گروه های مخالفی که پدیده ای به نام عرب را نمی‌توانستند تحمل کنند و هرگز حاضر به کنار آمدن با آنها نمی‌شدند به همراه یزدگرد به خراسان آمده بودند ولی شرایط طوری رقم خورد که مجبور شدند کنار بیایند. از این میان اشراف، روحانیون و بزرگانی بودند که عداوتشان را همچنان حفظ کرده بودند و آمادگی فکری، روحی و روانی برای قیام را نشر می‌کردند.

 

7- مبارزات فرهنگی با تأکید بر شعوبیه

در سرزمین های شمال شرقی ایران حیات فرهنگی پر جنب و جوش پدید آمد و به این ترتیب بزرگان ایران سیاستی را اتخاذ کردند که بر مبنای آن ابتدا از لحاظ زبانی به زمامداران عرب نزدیک می‌شدند و همین که ضعف سیاسی آنها آشکار می‌شد به شعوبیان و ناسیونالیسم ایرانی گرایش پیدا می‌کردند.(ریپکا، 1381: 208)

« ایرانی در دوران بعد از اسلام پس از تلاش ها و نهضت ها و آویز و گریزها، چون نا امید شد که سیادت سیاسی گذشته را زنده کند همه استعداد و نیروی خود را در زمینه دیگری به کار گرفت که نه کمتر کارساز بود و آن فرهنگ بود. (او) بر آن شد که فرهنگ را جانشین فرمانروایی سیاسی کند. »(اسلامی‌ندوشن ، 1376: 45) در ادامه مبارزه با بنی امیه، ایرانیان، نهضت اجتماعی و ادبی شعوبیه را به وجود آوردند و در پی آن نهضت هایی علیه آیین اسلام و تخریب آن که در واقع نوعی مقاومت منفی با حکومت اسلامی‌بود شکل گرفت نظیر زنادقه.(خبره زاده ، 2535: 264) شعوبیه جهت بالا بردن قداست خود گاهی دست به جعل روایات می‌زد و با این کار حتی برای خود مشروعیت دینی کسب می‌کرد مثلاً در روایات آنها داریم هنگامی‌که دختر یزدگرد وارد مسجد مدینه شد نور فره ایزدی او بر نور نبوت محمدی برتری یافت.(عبداللهی، 1386: 777) اعمالی نظیر نگارش کتاب، ترجمه آثار پهلوی به عربی، شعر شعوبیه، فلسفه، خطابه، فرقه سازی و حتی جعل اخبار و احادیث و هرآنچه می‌توانست به ابراز شخصیت ایران و ایرانی کمک کند. همچنین ظهور مکتب های فکری نظیر قرمطی، زندیق و بعدها خرمدین از این قبیل اند.(اسلامی‌ندوشن ، 1376: 47-46)

هدف اصلی شعوبیه از ترجمه آثار تاریخی، اخلاقی و ادبی از پارسی میانه به عربی محافظت از ارزش های فرهنگی و جلوگیری از افتادن آنها به دست نسیان و فنا بود. در واقع آنها می‌خواستند از طریق این ترجمه ها، عظمت، غنا و قدمت تمدن خویش را به رخ بکشند.(خبره زاده ، 2535: 324)

شعرای شعوبیه که شعله های غرور ملی شان زبانه می‌کشید گهگاه به منظور بزرگداشت عجم به هر چیزی که عربی بود هتاکی می‌کردند و آن را مورد تحقیر و نکوهش قرار می‌دادند مانند اشعار بشار بن برد طخارستانی که از متقدم ترین شعوبیان بود.(خبره زاده ، 2535: 325) نفوذ این اشعار در بین مردم باعث روشنگری می‌شد و تبدیل به یک عامل خطرناک در جهت برانگیختگی مردم برای طغیان می‌گردید.

شعوبیان از قساوت امویان در قتل زید بن علی و فرزندش یحیی استفاده کردند و با شیعه متحد شدند و همین عامل مخالفان حکومت را گرد هم جمع کرد. بهره برداری سیاسی تبلیغاتی از تشیع به کار شعوبیه رونق بخشید. حمایت از بنی هاشم یکی از تدابیر سیاسی آنها در براندازی سیادت اعراب بود که در انظار رنگ حمایت از دین گرفته بود. آنها به ظلمی‌که به حسین (ع) و خاندان او در کربلا شده بود اظهار تنفر می‌کردند.(عبداللهی ، 1386: 768) از اوایل اسلام مذهب تشیع در نتیجه سیاست های نژادپرستانه حکومت بنی امیه با ملی گرایی ایرانی عجین شده بود و ایرانیان به سمت امام علی(ع) و خاندانش که میان عرب و عجم تفاوتی قائل نبودند سوق پیدا کردند و نقطه مشترک آنها که یکی مظلومیت و دیگری مبارزه با ظلم بنی امیه بود منجر به همزادپنداری و اتحاد آنها شد.

در پایان دوره اموی بیشتر فقها، قضات و حتی عمال از موالی بودند.(زرین کوب، 1330: 13) فلسفه نیز به میدان آمده بود. جهم بن صفوان در پرتوی دفاع از عقاید اسلامی، فلسفه دینی، تعقلی خود را پی- ریزی کرد و اساس کار فلسفه معتزله شد. چیزهایی که جهم می‌گفت پاسخی بود به اسلام خشک و قالبی زمامداران اموی خراسان. جهم بن صفوان خواه ناخواه اذهان مردم به خصوص فرهیختگان را برای انقلاب آماده می‌کرد و چهره ای از اسلام به نمایش می‌گذاشت که به زندگی روشن و رفاه لبخند می‌زد و با زندگی روزمره مردم داشت. کلام او آنچنان شورانگیز بود که مردم را به گفتن الله اکبر در معابر و مساجد وا می‌داشت و علیه رژیم اموی فریاد انقلاب سر می‌دادند.(الخطیب، 1378: 197-196)

عباسیان در زیر لوای خراسان به خلافت رسیدند و پایه های خلافت آنان را به خصوص در دوران قدرت و شکوفایی آن، وزیران و دبیران ایرانی استوار ساختند.( افشارآرا، 1380: 82-81) پایه های حکومت آنقدر محکم بود که عباسیان را به این باور رسانده بود که خلافت از میان ما بیرون نخواهد رفت تا آنگاه که او را به عیسی بن مریم تسلیم نمائیم.(ابن خلدون ، 1363: 207)

از نظر ارزش ادبی، ادبیات عربی در زمان عباسی بسیار با ادبیات اموی تفاوت یافته بود. ادبیات عرب در زمان اموی بیشتر در حیطه نفوذ بیابانگردان بود و صنعت بیابانی و پیکارجویی و درشتخویی داشت، اما شعر جدید عربی گوناگونی فراوان یافت و از نظر فنی صیقلی شد و در آن اندیشه های فلسفی راه یافت. منظومه هایی که در مدح هارون الرشید سروده می‌شد قافیه های فارسی داشت و آشکار است که خلیفه آن را در می‌یافت.(راوندی، 1382: 62)

بطور کلی انقلاب خراسان که باعث سقوط بنی امیه شد اگر منشاء اثر دیگری نبود، لااقل دگرگونی وضع اجتماعی ایرانیان را در بر داشت به این معنی که ایرانیانی که تا دیروز مورد اهانت بودند بر اثر همین انقلاب از حضیض ذلت، خود را به اوج عزت رسانید و در بالاترین مقامات کشوری جای گرفت.(بیات، 1356: 138)

 

 

 

نتیجه گیری

 

این پژوهش حول موضوع اصلی با عنوان بررسی عوامل و شرایط آمادگی فرهنگی خراسان برای قیام بر ضد امویان شکل گرفت و در پی جواب این سوال بود که چه عواملی باعث شدند خراسانیان آمادگی های فرهنگی و فکری لازم جهت قیام علیه امویان را پیدا کنند؟ پس از بررسی های به عمل آمده مشخص گردید که یک عامل مهم و اساسی، عدم فرصت مبارزه توسط خراسانیان در جریان فتح آن دیار به دست اعراب بود که یک رشته از عقده ها را در دل ساکنان خطه خراسان ایجاد نموده بود. این درون ریزی ها با خصوصیات خراسانیان سازگار نبود. از هنگام ورود یزدگرد به خراسان به تعداد مبارزان راه آزادی در خراسان افزوده شد و این محل تبدیل به خواستگاه ناراضیان گردید. تجمع ناراضیان عقیدتی و حکومتی و هویتی در خراسان امید به رهایی را تقویت    می‌کرد. عامل دیگر، زنده بودن آداب و رسوم و زبان فارسی در خراسان بود که به اتحاد بیشتر مردم برای قیام نهایی کمک می‌کرد. خراسانیان با اتکا به این باور که گاهی اوقات شمشیر جوابگو نیست و نیاز است از روش های فرهنگی زخمی‌بر پیکره حکومت نژادپرست زده شود، توانستند گامی‌به جلو بردارند. جنبش های فکری، شعوبیه و فرهیختگان خراسانی نقش اصلی را در راستای این هدف ایفا کردند و زمینه های فرهنگی و خودباوری لازم برای قیام علیه امویان را در مردم ایجاد نمود. در این میان نباید نقش تشیع را نادیده گرفت. ظلمی‌که به اهل بیت پیامبر (ص) روا داشته می‌شد خراسانیان را بیش از دیگران نسبت به حاکمان اموی خشمگین می‌کرد، چرا که آنها از جنایت های این دشمن مشترک آگاه بودند و در یک راه گام می‌نهادند، به همین دلیل برای مظلومان خاندان پیامبر (ص) سوگواری و ابراز تأسف می‌کردند. با اینکه عوامل اقتصادی نیز در جنبش خراسان نقش داشت، اما عصیان خراسانیان بیشتر از آنکه از ضعف مالی ناشی شود از آگاهی های فرهنگی نسبت به گذشته درخشان خویش و هویت طلبی آنان نشأت گرفته بود. لذا توانستند با سلاحی بُرنده تر از شمشیر به جنگ با قدرت بزرگی چون بنی امیه بروند و آن سلاح، ایمان و خودباوری بود. اتحاد بین عناصر ملی و دینی در جریان مبارزات از مهم ترین دلایل پیروزی ایشان محسوب می‌شود.

 

 

 

منابع و مآخذ

 

  1. آزاد ارمکی، تقی (1387)؛ جامعه شناسی فرهنگ در ایران. تهران: علم.
  1. اولياءالله، محمدبن حسن (1348)؛ تاریخ رویان، مصحح: منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
  1. ابن اثیر، عز الدین علی (1371)؛  کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، مترجم: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، جلد14. تهران: موسسه مطبوعاتی علمی.
  2. ابن اعثم كوفى (1372)؛ الفتوح، مترجم: محمد بن احمد مستوفى هروى، محقق: غلامرضا طباطبائى مجد، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
  1. ابن الفقیه، ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق همدانی (1349)؛ ترجمه مختصر البلدان (بخش مربوط به ایران)، مترجم: ح.مسعود، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
  1. ابن خلدون (1363)؛ العبر تاریخ ابن خلدون، مترجم: عبدالمحمد آیتی، جلد 2، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
  1. ابن ندیم (1343)؛ الفهرست، مترجم: محمدرضا تجدد، تهران: ابن سینا.
  1. اسلامی‌ندوشن، محمدعلی (1376)؛ ایران و تنهائیش، تهران: شرکت سهامی‌انتشار.
  1. اسلامی‌ندوشن، محمدعلی (1354)؛ فرهنگ و شبه فرهنگ، تهران: توس.
  1. افشارآرا، محمدرضا (1380)؛ خراسان و حکمرانان یا تاریخ استانداری خراسان از آغاز تا پایان عصر قاجاریه، مشهد: محقق.
  1. الخطیب، عبدالله مهدی (1378)؛ ایران در روزگار اموی، مترجم: محمودرضا افتخارزاده، تهران: رسالت قم.
  1. بیات، عزیزالله (مرداد و شهریور 1356)؛ «قیام ملی ایرانیان علیه خلفای بنی امیه»، مجله بررسی های تاریخی، شماره 71، صص 119 تا 138 ، پایگاه مجلات تخصصی نور/نورمگز، (تاریخ: 1/12/1390)http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=284505
  1. چوکسی، جمشید کرشاسپ (1381)؛ ستیز و سازش زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین، مترجم: نادر میرسعیدی، تهران: ققنوس.
  1. حقیقت، عبدالرفیع (1385)؛ جنبش شعوبیان (آزادمردان ایرانی) از سده اول تا پنجم هجری، تهران: کومش.
  1. خبره زاده، علی اصغر (2535)؛ جدال نور و ظلمت؛ مبانی فرهنگ ملی، تهران: مجتمع آموزش صنعتی کشور.
  1. دنت، دانیل (1354)؛ مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، مترجم: محمدعلی موحد، تهران: شرکت سهامی‌انتشارات خوارزمی، چاپ 2.
  2. دورانت، ویلیام جیمز (1365)؛ تاریخ تمدن (مشرق زمین)، مترجم: احمد آرام، جلد 1. تهران: انقلاب اسلامی.
  1. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود (1364)؛ اخبارالطوال، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، چاپ 1 و 4.
  1. رئیس السادات، سیدحسین (1380)؛ تاریخ خراسان در سده نخست هجری، مشهد: جلیل.
  1. راوندی، مرتضی (1382)؛ تاریخ اجتماعی ایران، جلد 8. تهران: نگاه.
  2. راوندی، مرتضی (1367سیر فرهنگ و تاریخ تعلیم و تربیت در ایران و اروپا، تهران: نگاه، چاپ 2.
  1. ریپکا، یان (1381)؛ تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، مترجم: عیسی شهابی، تهران: علمی‌و فرهنگی.
  2. زرین کوب، عبدالحسین (1330)؛ دو قرن سکوت، تهران: جامعه لیسانسه های دانشسرای عالی.
  1. صدیق، عیسی (1351)؛ دوره مختصر تاریخ فرهنگ ایران، تهران: شرکت سهامی‌طبع کتاب، چاپ 11.
  2. صفا، ذبیح الله (1378تاریخ ادبیات در ایران، جلد 1. تهران: فردوس.
  1. طبری، محمد بن جریر (1375)؛ تاریخ طبری، مترجم: ابوالقاسم پاینده، جلد 8 و 10 و 11. تهران: اساطیر، چاپ 5.
  1. عبداللهی، علی (تیر 1386)؛ «سایه های شعوبیه»، مجله چیستا، شماره 240، صفحات 762 تا 779،   پایگاه مجلات تخصصی نور/ نورمگز،(تاریخ: 1/12/1390)http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=167785
  2. عدالت، عباس (مهر و دی 1389« تأثیر پایدار فاجعه مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی‌ایران »، مجله بخارا، سال سیزدهم، شماره 77و 78، صص 227 تا 262.
  1. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین (1374)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مترجم: ابوالقاسم پاینده، جلد1. تهران: انتشارات علمی‌و فرهنگی، چاپ 5.
  1. مسکوب، شاهرخ (1371)؛ چند گفتار در فرهنگ ایران، تهران: زنده رود.
  2. ملایری، محمدمهدی (1379)؛ تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، جلد 1و 6. تهران: توس.
 

 

 

 

 

علما، اقتصاد و فرهنگ دوره ایلخانی

دو نظریه معاصر درباره اقتصاد و فرهنگ می‏تواند مدخل ورود به بحث اصلی باشد:

ماکس وبر: رشد فرهنگی کشورها منجر به توسعه اقتصادی خواهد شد.

مارکس: رشد اقتصادی کشورها منجر به توسعه فرهنگی خواهد شد.

اگر هر دو نظر وبر و مارکس را بپذیریم این مسئله اساسی پیش می آید که چرا نه اقتصاد دوره ایلخانی  منجر به توسعه فرهنگی شد و نه رشد فرهنگی تیموری منجر به توسعه اقتصادی شد؟ پاسخ این است که پدیده هایی مثل سیاست، فرهنگ، اقتصاد یا حتی دین هیچکدام لزوما بر دیگری همیشه و همه جا تفوق و برتری ندارند(در واقع هر دو نظریه دارای ایراد است) ولی علمای این دوره همواره دین را بر دیگر پدیده ها برتری می دادند و علت عدم تحول اساسی همین است. یک تمدن ترکیبی از بعد مادی و معنوی است و گاه افراط در هر یک به تعطیلی تمدن می انجامد. حقیقت این است که پدیده های نامبرده(اعم از فرهنگی و سیاسی و اقتصادی) باید در عرض یکدیگر حرکت کنند و ایراد آن نظریات این است که آنها را در طول یکدیگر مورد کنکاش قرار داده است.