تردید در نقل و قول های تاریخی نتیجه عدم اعتماد به حافظه راوی است که خودم به عنوان یک مورخ تجربه زیسته ای دارم دارم که شاید براتون جالب باشه. سریال برکینگ بد رو احتمالاً همه تون دیدید. من دو بار دیدم با اختلاف بیش از 5 سال. وقتی برای بار دوم سریالو دیدم متوجه شدم بعضی صحنه ها تغییر کردند. در واقع تغییر نکرده بودند ولی من چون بار اول که سریالو می دیدم دوست داشتم اون صحنه به اون شکل رقم بخوره به مرور زمان در حافظه من به همون شکلی که خودم دوست داشتم تثبیت شده بود. در واقع ذهن من خودش ناخودآگاه سریالو کارگردانی کرده بود و برخی صحنه ها طولانی تر، حماسی تر و دراماتیک تر شده بود. یادمه سکانس مربوط به آخرین دیدار اسکایلر و والتر وایت به طرز رمانتیکی شامل این تغییر شده بود. دیدار والتر وایت با صاحب کارواش هم با یک پاسخ کوبنده از طرف والتر وایت همراه بود و صحنه آخر که اسلحه از داخل ماشین شلیک کرد دیالوگاش فرق داشت... ولی وقتی سریالو برای بار دوم می دیدم با تعجب از خودم می پرسیدم پس کو؟ چی شد؟ اول فکر کردم نسخه سانسور شده رو دارم تماشا می کنم ولی بعد متوجه شدم اینطور نیست بلکه من با یک خطای ذهنی مواجه شدم. حالا تصور کنید به جای 5 سال، چند دهه بعد می خواستم داستان سریال رو برای نوه هام تعریف کنم. فکر می کنم کل داستان در یک جهان موازی شکل می گرفت. حالا تصور کنید کسانی که با فاصله های طولانی و نقل و قول هایی که از هزارتوی زمان گذشته روایت هایی رو برای ما به عنوان تاریخ به یادگار گذاشتند چقدر به خطا رفته اند. روایت هایی با چندین واسطه، پر از اغراق و پرگویی و از اساس جعلی! بعد بشر با اتکا به این داده ها جنگ راه میندازه

یک کاربر توئیتر به نام @BlueJakk نوشته:

اولویت ما در دیدن دنیای پیرامون: از درون به بیرونه! یعنی اونچه #مغز می‌بینه لزوما همونی نیست که چشم میبینه. مثلا اگر چیزی مطابق انتظارمون باشه، مغز به میزان زیادی دست از توجه به داده‌های حاصل از #چشم میکشه و توجهش را به پیش‌بینی خودش از آینده معطوف میکنه!

در کتاب مغز آنچه همگان باید بدانند نوشته گری ال ونک نشر نویسه پارسی صفحه ۲۷ هم نوشته:

روانشناسان اجتماعی نشان داده اند که انسانها در برابر کاشت خاطرات کاذب که بعداً به عنوان خاطرات سرکوب شده یا واپس رانده برای تجربیاتی که هرگز رخ نداده اند به یاد می آیند کاملاً آسیب پذیر هستند.