یادبودی از شهید هدی صابر
تشکر می کنم از این عنوان شهید که قبل از اسم هدی صابر گذاشتید چون من خودم به شخصه اصلاً تو کتم نرفت و نمیره که هدی مرده. یکی از آگاه ترین و متشخص ترین آدم هایی بود که دیده بودم. البته این افتخارو نداشتم ببینمش ولی صداش هنوز توی گوشمه. من یک دوره ای با هشت فراز هزار نیاز زندگی کردم و عاشق صدای هدی بودم، عاشق اون لحن و اون اصالت و نجابت بودم. عاشق اون خوی ورزشکاری و مرام قهرمانی بودم.
شاید در تاریخ ما، اولین اعتصاب غذا در زندان توسط شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق) صورت گرفته باشد. تعالیم او آمیزه ای از فلسفه، عرفان و ملیت ایرانی بود که در اختیار حاکم حلب قرار گرفت اما دیری نپایید که فقهای زمانه او را تکفیر کردند و سهروردی به زندان افتاد. بنا به روایتی در زندان آب و غذا نخورد تا اینکه به شهادت رسید. این اولین اعتصاب غذای یک زندانی بود که با عشق برای اصلاح وضع موجود اقدام کرده بود. اما آخرین آن توسط هدی صابر انجام شد. گرایشات فکری هدی نیز آمیزه ای از تاریخ، فتوت و ملیت ایرانی بود. او با مهندس عزت الله سحابی دوستی نزدیک داشت. کسی که دوست و دشمن او را به مدارا و اخلاق می شناختند. اسطوره سیاسی هدا، دکتر مصدق بود و اسطوره ورزشی اش، جهان پهلوان تختی. در صداقت از مصدق و در مردانگی از تختی الگو می گرفت. او معتقد به کار میدانی بود و سال ها به کارآفرینی در مناطق حاشیه نشین شهر زاهدان اشتغال داشت. در سال های بعد از انتخابات 88 که هنوز فضا ملتهب بود دستگیر شد. در این زمان هاله سحابی فرزند مهندس سحابی نیز در زندان بود. هدی قصد داشت اعتصاب غذا کند ولی مهندس سحابی چون جدیت هدی را می شناخت به او پیام داد این کار را نکند. همان روزها بود که مهندس سحابی از دنیا رفت. هاله برای شرکت در مراسم پدر موقتاً از زندان آزاد شد. در روز تشییع جنازه، مأموران مقابل آنها ایستادند و با ضربه ای به پهلوی هاله، او را به شهادت رساندند. این خبر به قدری احساسات را جریحه دار کرد که عده ای نحوه مرگ هاله را با شهادت فاطمه زهرا مقایسه کردند. کسی نمی داند وقتی خبر به هدی رسید چه بر او گذشت اما دیگر دلیلی نداشت اعتصاب نکند. مردانگی او از نوع تختی بود. با شرایط نساخت و تا آخر ایستاد. ده روز در زندان اوین مقاومت کرد و به همان شیوه شیخ اشراق، به شهادت رسید. همچون سحابی، حتی جنازه اش رعشه بر اندام مزدوران رژیم تبهکار انداخت. حالا پس از گذشت ده سال کسانی به گدایی رأی آمده اند که دستشان به خون هداها و هاله ها آلوده است و روی فراموشی ما حساب باز کرده اند.
به هر حال هدی مردانه رفت و ثابت کرد این سبک زندگی، افسانه نیست و حتی توی زمانه ما ممکن هست. اما درباره هشت فراز هزار هدی یک فلسفه تاریخ خاص خودشو داشت که هم در اون خدا وجود داشت هم انسان به عنوان مرکز تحول. خدا در فلسفه تاریخ هدی، غایب نبود... تنها فرقی که داشت این بود که او خدای همه بود. در یکی از فرازها که گمان کنم درباره جنبش های چپ صحبت می کرد به چگوارا رسید و جمله ای با این مضمون گفت که علت محبوبیت او و اینکه عکسش رو روی لباس ها می زنند اینه که خداوند او رو گرامی می داشت. نگاهش جهانی بود. تحولات جهان و منطقه رو کامل بررسی می کرد و بعد می رسید به ایران. همیشه به رسم شاگرد و استادی ابتدا تریبون رو به مهندس سحابی می داد و با این مقدمه هم حرمت استاد رو نگه می داشت و هم اعتبار جلسات رو بالا می برد. می دونست تاریخ زنده یعنی چی؟ ذاتاً از اهمیت تاریخ شفاهی باخبر بود. خیلی مبادی آداب بود. گاهی نگاهش به تاریخ یکسویه می شد و انتقاد از خود یا گفتن محاسن دیگری رو رعایت نمی کرد و گاهی جناحی نگاه می کرد چه قبل از انقلاب و چه بعد از اون... ولی در کل از تاریخ گویی او حسابی آموختم. با تنباکو و جنگل و نفت و انقلاب به زبان هدی همونطور که عرض کردم زندگی کردم.
جاش سبز