گویی تاخت و تاز مغولان در عرصه های فرهنگی نیز متجلی شده و امروزیان را علیه بزرگان دیروز شورانده است. موضوع فراتر از این است که ابن ادریس حلی شیعی، شیخ طوسی شیعی را نقد کرده باشد. ابن تیمیه در یكى از سخنرانىهایش از عمربن خطاب یاد نموده و او را مورد انتقاد تند قرار داد و چون مطالب اهانت آمیز او درباره خلیفه به سمع یكى از علماى وقت به نام «شیخ ابراهیم» رسید به مقام رد و انكار ابن تیمیه برآمد؛ به طورى كه او نتوانست مخالفت شیخ ابراهیم را نادیده بگیرد لذا شخصاً به نزد او رفت و از جسارتى كه نسبت به عمربن خطاب كرده بود در محضر او اعتذار و استغفار كرد و اظهار ندامت نمود.[1] ابن تیمیه مخالف صوفیه نیز بود و آیات قرآنی را در رد آنها و عقایدشان پیدا می کرد.[2]
گفته اند و شنیده ایم ابن تیمیه از جمله علمایی است که هتاکی را در عالم اسلام باب کرد. او در منهاج السنه نسبت به علّامه حلّى و شیعه و گاهى امامان شیعه جسارت نموده است و در جاى جاى این كتاب و در فصول مختلف آن، تحت عناوین «حماقات الشیعه» و «الإمام المنتظر و خرافاتهم فیه» و... از این کار مضایقه نکرده است.[3] اما این نظرات نباید گمراه کننده باشد.
امروزه برخی، ابن تیمیه را پیشگام محمد بن عبدالوهاب و آل سعود و تکفیری ها می دانند در صورتی که این نظر یکسویه و بسیار گمراه کننده است. در همان روزگاری که ابن تیمیه می زیست شیعیان شعرهای رکیک درباره اهل تسنن می سرودند و در اجتماعات و مجالسِ وعظ ابوبکر و عمر و عثمان را دشمنان علی(ع) می شمردند. به تبع آن علمای تسنن فتوا می دادند که قتل یک شیعه به مراتب بهتر از قتل هفتاد کافر حربی است. بازخورد این دشمنی ها و کینه ها خود را در روابط بین ایران و عثمانی در دوره صفوی نشان داد و ضربات مهلکی به پیکره توسعه ایران وارد نمود و علمای تشیع و تسنن هر دو در این قضیه متهم هستند چراکه نتوانستند طریقه اعتدال را بپیمایند و جامعه را درگیر یک دوقطبی بیمارگونه کردند. توسعه بنیادگرایی در دنیا به دلیل شکست ساختار تاریخی دین است اما قطعاً نمی توان در اندیشه زوال، علما را تنها عامل دانست. مسأله اینجاست که علما چطور می توانستند مانع از زوال شوند و نشدند؟
سوء استفاده هایی از تعالیم علما توسط حکومت ها صورت می گرفت. مثلاً دولت ممالیک مصر در شام با استفاده از فتاوی ابن تیمیه به کشتار شیعیان می پرداخت.[4] در حالی که علما می توانستند به تقریب دعوت کنند به نزاع دعوت می کردند. دعوت به تقریب، دعوت به این نیست که طرف های منازعه آنچه در دست دارند رها سازند بلکه دعوت به پالایش دل ها از بغض و کینه است. مقصود از دعوت به تقریب، از بین بردن اختلاف نیست زیرا اختلاف امری لازم برای حیات و منشأ تحول است.[5]
[1] نجمی، تاریخ حرم ائمه بقیع و آثار دیگر در مدینه منوره، 35.
[2] علی اکبر علیخانی، «ابن تیمیه (۷۲۸-۶۶۱ ه.ق)»، کتاب اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ نوشته علی اکبر علیخانی و همکاران، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۰، 283.
[3] محمدصادق نجمی، تاریخ حرم ائمه بقیع و آثار دیگر در مدینه منوره، ۵ (تهران: نشر مشعر، ۱۳۸۶)، 34.
[4] قدرت الله نیازی، تاریخ فقه و فقها، ۲ (همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۹)، 106-105.
[5] حسن عباس حسن، ساختار منطقی اندیشه سیاسی اسلام، ترجمهی مصطفی فضائلی (قم: مؤسسه بوستان قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، ۱۳۸۳)، 44.
+ نوشته شده در ۱۳۹۸/۱۱/۱۴ ساعت ۱۱:۵۴ ق.ظ توسط آزاد
|