مهره ناپیدای ما تقریب بود
فقهیان مجتهد هم در امور مدنی اجتهاد می کردند و هم در امور قضایی و حقوق مدنی و هم در امور سیاسی و اقتصادی و نیز امور فردی و اخلاقی نظریه پردازی می کردند. تمام این امور و تکاپوها عملا همان اصلاح و اصلاحات در جوامع اسلامی بود. جز نظریه پردازانی چون ماوردی و بعدتر ابن ازرق اندلسی، عالمان و سیاستمدران نامداری چون خواجه نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی با اندرزنامه ها و سیاست نامه ها در تغییرات و اصلاحات سیاسی و مدنی ایفای نقش می کردند. البته عالمان و متفکران دیگر (در کلام و فلسفه و عرفان) نیز همین نقش را به گونه ای غیر رسمی و متفاوت بر عهده داشتند که می توان به غزالی و کتاب «احیاء علوم الدین» او اشاره کرد.[1] اما چرا این امور منجر به بهبود شرایط نمی شد؟ اگر علما با روحیه ای اسلامی و حقیقت جو به بررسی مسائل اختلافی می پرداختند هر آینه دشمنی متقابل میان گرایش های مختلف اسلامی از بین می رفت.[2] اما در مدارس اصول فقهی فرق گوناگون اسلامی و علوم زمان را تدریس می کردند و این نقش عمده ای در تأمین مدارج ترقی یک فرقه و بر زمین زدن و تضعیف فرقه ای دیگر بر عهده داشت.[3] در دوره میانه مغولی شاهد نوعی تکثرگرایی هستیم که زیاد دوام نمی آورد. مورد جالبی که در مورد تقریب بین ادیان در آن دوره وجود دارد مورد شمس الدوله یهودی در شیراز بود که که با وجود یهودیت، با مسلمانان به ملاطفت و نرمی رفتار کرده و علمای دین را احترام گذاشته بود. او بعداً حتی در شغل خود ابقاء شد و در زمان جانشین ارغون همچنان وزارت اشراف خود را حفظ کرد.[4] از زمان غازان خان که بار دیگر اسلام رسمیت و استحکام یافت کشمکش متوقف نشد بلکه جنگ مذهب ها و فرقه ها جای جنگ ملت ها و دین ها را گرفت. مذاهب و فرقه های گوناگون اسلامی به رقابت پرداختند تا هر یک سلطان را به آیین خود بگروانند و مصدر امور گردند. در خلال این اختلافات و اختلالات بار دیگر شمنی ها و بودایی ها دست از آستین به در آوردند تا شاید آب رفته را به جوی بازگردانند اما نتوانستند. بنابراین جنگ های فرقه ای ادامه پیدا کرد که در خلال آن گاهی حنفی ها، گاهی شافعی ها و یک بار شیعیان توفیق یافتند که اولجایتو را به دین خود بگروانند.[5]
[1] یوسفی اشکوری، «افسانه «تراژدی پروتستانتیسم اسلامی».»
[2] حسن، حسن عباس، ساختار منطقی اندیشه سیاسی اسلام، ترجمهی مصطفی فضائلی (قم، مؤسسه بوستان قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، ۱۳۸۳)، 43.
[3] بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، 2:533.
[4] همان، 2:427-426.
[5] همان، 2:477.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...