یک از دو نوع گرایش (فقهی-کلامی یا حدیثی-اخباری) در این دوره رواج بیشتری داشت و این گرایش ها دانش آموزان را چگونه بار می آورد؟ آیا مردم تحت تأثیر گرایشات حدیثی-اخباری دگم اندیش می شدند یا تحت تأثیر گرایش کلامی اهل منطق؟ طالبان دانش چرا هیچ یک در علوم دیگر مثل هیأت و ریاضیات و هندسه که جزء دروس اولیه آنها بود به بالاترین رتبه نمی رسیدند و فقط فقه و اصول است که به نظر می رسد در یک روند تکاملی قرار گرفته است؟ علت این بی رغبتی چه بود و چرا استعدادها به حرام و حلال معطوف می شد؟ نقش علما در روند فکری و علمی جامعه و تعیین سمت و سوی نهادهای علمی و آموزشی جامعه و علوم عقلی و نقلی و نظام آموزشی جامعه چه بوده است؟ آیا موارد فوق که غالباً اسیر دسته بندی ها و معطوف به یک قشر خاص می شد به توسعه اجتماعی کمکی کرد؟ اگر فرض بر این گذاشته شود که علما در حفظ امت موفق بودند این مسأله پیش می آید که این امت در چه مسیری حرکت می کرد؟ توسعه یا زوال؟

ابن جوزی (وفات 598 ه.ق) علوم عقلی و فلسفه را علم تعطیل خواند و فیلسوفان را متهم به دهری گری کرد و گفت آنها زمین را به سان ستاره ای در میان فلک پنداشتند.[1] از همان زمان یعنی از اول قرن هفتم سقوط آغاز شد. چه انحطاط سیاسی اجتماعی را عامل انحطاط علمی و دینی بدانیم و چه انحطاط علمی و دینی را عامل انحطاط سیاسی اجتماعی به شمار آوریم در هر صورت آنچه را نمی توان از نظر دور داشت این است که جهان اسلام در این دوره(اوایل ایلخانی احتمالاً) از نظر علمی و دینی به شدت آسیب دیده بود.[2]

 


[1] ‏علی اصغر حلبی، تاریخ فلاسفه ایرانی از آغاز اسلام تا امروز، ویرایش ۳ (تهران: زوار، ۱۳۸۱)، 65.

[2] ‏علی اکبر علیخانی و رستم فلاح، «ابن قیم جوزیه (۷۵۱-۶۹۱ ه.ق)»، کتاب اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ نوشته علی اکبر علیخانی و همکاران، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۰، 23.