سلطان ابوسعید، از سلاطین مقتدر تیموری، احترام زیادی برای سادات قائل بود. سلطان ابوسعید گورکان در تعظیم شیوخی نظیر شیخ نورالدین محمد مبالغه تمام می فرمود.[1] وی در آخرین روزهای حیات خود، زمانی که از‌ اوزون‌ حسن‌ شکست خورده بود، سعی کرد‌ از‌ سادات‌ برای نجات خود استفاده کند. برای این منظور امیر سید غیاث‌الدّین محمّد پادشاه زاده آمل را برای وساطت نزد اوزون حسن‌ فرستاد.‌ اوزون‌ حسن وی را مورد احترام قرار داد و حاضر‌ شد به خاطر سیّد با سلطان ابوسعید صلح کند. در این هنگام سیّد ابراهیم قمی همراه مادر سلطان، برای‌ این‌ منظور‌ به نزد ابو سعید فرستاده شد. اوزون حسن که از‌ ضعف سلطان آگاه شده بود، علیرغم قولی که به سیّد غیاث‌الدّین داده بود، از پذیرش قطعی صلح خودداری‌ کرد‌ و برای دلجویی از سیّد غیاث‌الدّین به انتقاد از ابو سعید پرداخت‌ که‌ حاضر نشده بود حکومت ساری را به سید بدهد و سپس فرمان حکومت گیلان را برای‌ سیّد‌ نوشت.[2]

سلطان اتابک افراسیاب پسر اتابک احمد احترام زیاد درباره شیخ الشیوخ ایذه مرعی می داشت و به زیارت او می آمد. بزرگان دولت و منتقدان پایتخت نیز هر صبح و شام به زیارت او می آمدند.[3]

تیمور به رغم سرسختی هایش ارادت خود را به ساحت سادات و صوفیان و پیشوایان دین پنهان نمی کرد.[4] البته نه آنهایی که برای حکومت خطرناک تلقی می شدند نظیر فضل الله استرآبادی بنیانگذار حروفیه یا نورالدین نعمت الله و یا سید محمد نوربخش که همگی به خاطر کثرت مریدان مطرود شدند. مسلّم است که سادات همگی وابسته‌ به‌ دربار‌ تیمور نبودند، بلکه بسیاری از بزرگان آنها در این زمان، بدون هیچ‌ گونه‌ وابستگی به حکومت، مقابل حکومت بودند. پس هرگاه‌ برای‌ خود طریقتی برپا می‌کردند، یا در میان‌ مردم‌ آنقدر‌ صاحب نفوذ می‌شدند که موقعیت تیمور را‌ به‌ خطر می‌انداختند، با آنها مخالفت می‌شد، مانند سیّد نعمت‌اللّه ولی کرمانی که در‌ ابتدا‌ تیمور از او استقبال کرد،‌ ولی‌ چون تعداد‌ زیادی‌ از‌ مغولان و سایر مردم پیرو او‌ شدند،‌ تیمور احساس خطر کرد و او را ناگزیر کرد تا سمرقند را‌ ترک‌ کند.[5] تیمور که سیاستش میدان دادن و کمک به علویان بود نخست از وی حمایت کرد اما پس از چندی از قدرت او نگران شد و گفت دو پادشاه در یک شهر نگنجد. لذا نعمت الله از آنجا به کرمان رفت و تا پایان عمر در ماهان اقامت گزید.[6] برخی از مطرود شدگان در میان شاهزادگان طرفدار پیدا کردند.

شخص اتابک ابوبکر بن سعد در تعظیم علما و زاهدان مبالغه می کرد و می گفت لشکریان من صالحان و درویشان اند و خزینه ها در عمارت مساجد و رباط و مدرسه ها حرف می کرد و مدت 30 سال پادشاهی کرد. در عمارت خود مسجد و حمام بنا کرد. شیخ صدرالدین مظفر باغنوی شیرازی همنشین او بود.[7]

سلطان جلال الدین شاه شجاع(درگذشته 786 ه.ق) 29 سال پادشاهی کرد و با علما و اهل فضل در نیکوترین ترتیب بود و بر شأن ایشان اعتقاد و اعتمادی تمام داشت چنانکه مدارس معمور و محافل معین و مزین می داشت و معالم عربیت زنده کرد و کتب ادبیات در زمان او رونقی عظیم داشت و در مجالس علما حاضر می شد و حاجت ضعیفان و مسکینان قضا می کرد و مجالس او از علما خالی نمی بود.[8]

 


[1] ‏واعظ، اصیل الدین عبدالله، مقصدالاقبال سلطانیه و مرصد الآمال خاقانیه، مایل هروی (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۱)، 108.

[2] ‏طهماسبی، «نقش سیاسی، اجتماعی سادات در دوره تیموری»، 112.

[3] ‏ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه‌ی موحد محمدعلی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹)، ج 1، 204.

[4] ‏کسائی، نورالله، «هرات از طاهریان تا تیموریان»، مقالات و بررسی ها، ش. 60-59 (۱۳۷۵)، 97.

[5] ‏طهماسبی، «نقش سیاسی، اجتماعی سادات در دوره تیموری»، 108-107.

[6] ‏یوسفی و رضایی جمکرانی، «تصوف تشیع گرای قرن نهم»، 176-175.

[7] ‏ابن جنید شیرازی، عیسی، تذکره هزار مزار؛ ترجمه شدالازار (مزارات شیراز) (شیراز، کتابخانه احمدی شیراز، ۱۳۶۴)، 267.

[8] ‏همان، 474-473.