پرسشی درباره کتاب مسئله اسپینوزا
یک روان درمانگر در رمان مسئله اسپینوزا (نوشته اروین یالوم) هست به نام فردریش که در حال درمان یک افسر نازی به نام آلفرد روزنبرگ هست. اینطور که من متوجه شدم در کتاب های یالوم همیشه راه حلی برای اختلالات روانی هست و روان درمانگر دائم تلاش می کنه و کلنجار میره تا بالاخره در یک نقطه ای بزنه به هدف. یعنی یالوم برای هر جور ضعف روانی می تونه نسخه بپیچه ولی این آلفرد روزنبرگ به نظر می رسه حریف قدریه، طوری که روان درمانگر رو به تنگ میاره و ناامید می کنه. جایی که آلفرد در اوج ناراحتی از عدم توجه هیتلر به او و به خاطر احساس کمبود از این بابت با فردریش صحبت می کنه، فردریش سعی می کنه بگه این کارایی که تو با یهودی ها می کنی درست نیست ولی آلفرد زیر بار نمیره و یالوم از قول فردریش که اینجا نقش روان درمانگر رو ایفا می کنه میگه: او به بیهودگی ادامه این کوره راه پی برد (یعنی روان درمانگر متوجه شد داره کار بیهوده ای می کنه) پرسشی که پیش میاد اینه که مرز امیدواری و ناامیدی یک روان درمانگر نسبت به درمان کجاست؟ آیا افکار نژادپرستانه افراطی نظیر اون چیزی که نازی ها بهش دچار بودند رو نمیشه درمان کرد؟ آیا اصلاً کار روان درمانگر درمان حل این معضلات هم هست؟ این پرسش خیلی به درد امروز ایران هم می خوره چون افکار پان به شدت در حال گسترش هست و به صورت یک بیماری یا خوره در اومده.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...