حافظ و مولوی دو کاراکتر متفاوت
حافظ و مولوی دو شخصیت متفاوت اما متقارن دارند. شاید براتون پیش اومده باشه. وقتی وارد یه مهمونی میشین یه عده هستند خیلی محجوب و سنگین نشستند طوریکه ابهت شون می گیردتون. حافظ از این دسته است. یه عده هم هستند خیلی با همه ردیفن طوریکه دوست داری بری یه گپ باهاشون داشته باشی. مولوی از این سنخه. توی همین مجلس ممکنه قماش مولوی، یهو شروع کنند به بزن و برقص و قماش حافظ رو هم بلند کنند. ![]()
حافظ خیلی پرستیژ داره و سعی می کنه از کلمات شیک و لطیف استفاده کنه ولی برای مولانا کلمات و ظرافت اونها زیاد مطرح نیست و حتی جاهایی از الفاظ رکیک استفاده می کنه...(کنیز و خر
)
دو تا بیت از هر کدوم میارم که هر دوشون یه چیزو میگن ولی به زبان خودشون:
حافظ میگه: روی جانان طلبی آینه را قابل ساز / زانکه هرگز گل و نسرین ندمد زآهن و روی
مولوی میگه: پس چو آهن گرچه تیره هیکلی / صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...