نقد سریال «باب المراد»

میلاد پرنیانی

 

مجموعه تلویزیونی «باب المراد»[1] محصول مشترک شش کشور ایران، سوریه، لبنان، عراق، کویت و بحرین، در سال 1393 توسط یک شرکت کویتی در ایران تهیه شده است. این سریال مراحل پایانی زندگی امام هشتم شیعیان و تاریخچه ای از زندگی امام نهم شیعیان را به تصویر می کشد و در خلال آن به حوادث مهم سیاسی اواخر قرن دوم هجری و اوایل قرن سوم هجری می پردازد.

سریال به لحاظ کیفی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و توقع بیننده را از یک محصول مشترک برآورده نمی کند. پرداختن به دو تن از مقدس ترین شخصیت های تاریخ اسلام، ناخودآگاه انتظارات را بالا می برد و حداقل خواسته مخاطب این است که شاهد اثری آبرومندانه باشد. اما کمبود امکانات و شتابزدگی در اغلب سکانس ها مشهود است و هیچ توجیهی نمی تواند پاسخگوی این ضعف باشد. علی القاعده یک محصول مشترک با این مضمون، نباید بدون برنامه ریزی دقیق زمانی و مالی استارت بخورد. این مسئله بیش و پیش از هر چیز حاکی از آن است که کشورهای مسلمان از انجام کارهای جمعی عاجز هستند، مگر آنکه بپذیریم از ابتدا عزم بر ساخت یک اثر عوامانه و درجه 3 بوده است. با وجود همه این نواقص سریال می تواند برای اکثریت قریب به اتفاق شیعیان که امامان خود را فقط به اسم می شناسند سیره ای مصور و قابل فهم ارائه کند. ضمن اینکه برای علاقمندان به تاریخ (منهای اضافات داستانی) از این حیث که می تواند قلم نقد را تیز کند، جذاب به نظر می رسد. از آنجایی که سریال حامل ایرادات محتوایی بی‏شماری است که منجر به مخدوش شدن برخی از چهره های تاریخی می شود نیاز است تا در این باب شفاف سازی صورت گیرد.

اولین انتقاد می تواند نگاه مطلق به کاراکترها باشد که یا کاملاً سیاه و در "جبهه شر" و یا کاملاً سفید و در "جبهه خیر" قرار دارند. سیاه و سفید دیدن کاراکترها علاوه بر لوث شدن داستان، به تحریفات تاریخی نیز دامن زده است. خلیفه عباسی "مأمون" چهره ای شیطانی، دو رو و خالی از عواطف انسانی تصویر شده که از هیچ ترفندی برای حفظ جایگاه خود به عنوان خلیفه مسلمین اهمال نمی کند. او خودش را ادامه دهنده راه کسانی چون معاویه می داند و در قتل امام رضا(ع) به شربت عسلی که عمروعاص به مالک اشتر نوشاند تأسی می جوید. او خود را منافق می داند و از این بابت شرم نمی کند. بدون شک این افراط و اغراق گویی، زائیده ذهن نویسندگان متعصب شیعه است که تفاوتی بین بنی امیه و بنی عباس نمی بینند و در روایت های خود جانب انصاف را رعایت نمی کنند. عدم استفاده از کارشناسان تاریخی خبره از جانب عوامل سازنده، این ذهنیت را تقویت می کند که سریال تعهدی به تاریخ احساس نمی کند و صرفاً برای خدمت به یک ایدئولوژی خاص ساخته شده است.

طبق روایت سریال، امین پسر بزرگ هارون الرشید، با توطئه مأمون توسط بهزاد(نواده ابومسلم خراسانی) کشته می شود. سپس همین شخصِ بی باک و انتقام جو چنان دچار واپاشی شخصیتی می شود که برای حفظ جانش مقابل خلیفه عباسی کرنش می کند و حاضر می شود فضل بن سهل(وزیر ایرانی مأمون) را به قتل برساند. پرسش این است که این روایت طبق کدام سند و مدرک تاریخی عرضه شده است؟ نام بهزاد از کجا آمده است؟ طبق گزارشِ تاریخ، قاتلین فضل بن سهل 4 تن از نزدیکان خود مأمون بوده اند. طبری نام این چهار تن را ذکر می کند: مسعود، سیاه قسطنطینی رومی، فرخ دیلمی و موفق صقلابی.[2] تاریخ کامل نیز آنها را 4 نفر اعلام می کند: غالب مسعودى اسود، قسطنطين رومى، فرج و موفق صقلابى اسلاو.[3] مأمون اعلان كرد هركس آنها را دستگير كند ده هزار دينار پاداش دريافت خواهد كرد. شخصی به نام عباس بن هيثم دينورى آنها را پیدا کرد و دست بسته نزد خلیفه فرستاد. آنها به مأمون گفتند: آیا خود تو نبودی که فرمان قتل او را به ما دادی؟ مأمون دستور داد گردن آنها را بزنند‏.[4]

با وجود این وضوح تاریخی چه نیازی به قصه پردازی های بی مورد بوده است؟ در این مورد خاص به ظن قوی تخریب چهره ابومسلم خراسانی منظور نظر فیلمسازان بوده که البته بسیار ناشیانه صورت گرفته است. آیا جز نواده ای خائن که وجود خارجی نداشته و نام او "بهزاد" است تمهید دیگری نمی توانستند بیندیشند؟ در هر حال اگر قصد مخدوش کردن چهره ایرانیان را داشته اند باید به سرمایه گذاران ایرانی این مجموعه تلویزیونی دست مریزاد گفت و در غیر این صورت باز هم کاری سطحی و غیر قابل قبول انجام گرفته است.

البته سریال در بعضی موارد نظیر آنچه درباره طاهر ذوالیمینین آمده است به حقایق تاریخی نزدیک تر شده. اینکه او دوستار علویان و اهل بیت بود صحیح است(هرچند در نیت او تردید وجود داشته باشد.) مهم تر اینکه او به تجربیات تاریخی ایرانیانی که چون خود او تاج بخشی کرده بودند آگاه بود. طاهر که سودای حکومت بر خراسان را در سر می پروراند و در عین حال نمی خواهد به سرنوشت سرداران قبلی دچار شود در دیالوگی خطاب به پسرش عبدالله می گوید:

باید اهداف بزرگی در سر داشته باشیم. ما نباید راهی را که ابوسلمه خلال، ابومسلم خراسانی، یحیی بن خالد، جعفر برمکی و فضل بن سهل رفتند برویم. آنها باید عبرت مان باشند. نباید مانند آنها عمل کنیم. اینکه قدرتمند شویم و خلافت را در دست بگیریم روش غلطی است. باید کاری کنیم مأمون خراسان را به غیر ما واگذار نکند. آنجا دژ ماست پسرم. مانند بابک خرمدین حکومتی مستقل و یا نیمه مستقل تشکیل می دهیم.

اما از دیگر مسائل عجیب سریال، پیروزی مأمون بر تئوفیل(امپراتور روم شرقی یا بیزانس) با حرز امام جواد(ع) است که بیش از آنکه تأثیر معنوی به مخاطب القا کند، بر گفته "ام فضل"(همسر امام و دختر مأمون) صحه می گذارد که در دیالوگی می گوید: «جواد یک ساحر است.» علت را می توان در رخنه خرافات به داخل مذهب جستجو کرد که باعث می شود هرگونه تلاش برای باورپذیر کردن داستان ناکام بماند. در واقع اعطای حرز به مأمون توسط امام جواد(ع) فاقد پشتوانه منطقی است و از طرفی عدم مهارت کارگردان، بدتر آن را تبدیل به یک گاف بزرگ و فاحش کرده است. وقتی در ساخت یک مجموعه تلویزیونی، بیش از آنکه به خود تاریخ عنایت شود به کتب حدیث اعتنا می گردد حاصلی جز این به همراه نخواهد داشت چراکه غالب این روایات مجعول هستند.

 

 


[1] Bab Almorad (TV Series 2014)

[2] ‏محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ۵، ترجمه‌ی ابو القاسم پاينده‏ (تهران: اساطیر، ۱۳۷۵)، ج 13، 5672.

[3] ‏ابن اثیر، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران‏، ترجمه‌ی عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت (تهران: مؤسسه مطبوعات علمى‏، ۱۳۷۱)، ج 16، 290.

[4] ‏همان، ج 16، 291-290.