دخترک بیمار
دخترک بیمار بود
پسرک افسرده
دخترک از همه چی دل کنده
دل به غم بسپرده
غم رقیب پسرک
و مداوم کارش، غم خوردن
دخترک غمباز
پسرک غمباد
دال و زال شیفت عوض می کردند
دخترک می خواست درکش بکنند
پسرک اما در گوشه ای از کنج اتاق
کز کرده
تمرکز کرده
بر بخت بدش
چون ز عشقش مطرود
اشک چشمش چون رود
دخترک بیمار بود
پسرک بیمارتر
کاش بودش به کنار
تا که او گریه کند
غم ببارد به برش
شایدم شاد شود
و در آغوش شود
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت ۴:۱۶ ب.ظ توسط آزاد
|
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...