یک بار در کلاب هاوس از کسی که به نظر می رسید تجربه ای عرفانی داشته خواستم درباره اون با من صحبت کنه؛ چون می خواستم کسی رو پیدا کنم که در این رابطه بتونم راحت باهاش حرف بزنم ولی واکنش این فرد این بود که نمی تونم وارد جزئیات بشم. من البته ایشونو نمی شناختم ولی هم بهش حق دادم هم نه. چون از یک طرف می دونیم هنوز بیان این چیزها، تابو هست؛ اما از طرف دیگه ممکنه نگفتنش، برای القای حس اسرارآمیز بودن و خاص بودن باشه و ریا ایجاد کنه. یعنی نگفتنش بیشتر از گفتنش می تونه ریاکاری باشه. بنابراین ما اگه از تجربیات مون میگیم یکی برای خنثی کردن بعضی حس های دروغینه و یکی برای تابوشکنی هست. طبق دیده ها و شنیده ها ما وارد عصر جدیدی شدیم که سطحش خیلی بالاتره و این تجربه ها در آینده ای نزدیک، تبدیل به مسائلی عادی میشن. پس بهتره نترسیم و بگیم تا کم کم گوش مون عادت کنه.

تجربه من بر می گرده به یک رویا که در سنین حدود 17 ، 18 سالگی دیدم. در این رویا من دو نفرو با لباس عربی دیدم که پشت شون به من بود و بدون اینکه کسی بگه متوجه شدم شخص سمت راست که قدش بلندتر بود، پیامبر اسلام و شخص سمت چپ که قدش کوتاه تر بود علی بن ابی طالب هست. همین زمان علی دست چپ خودشو بلند کرد و به جایی اشاره کرد؛ انگار می خواست به من جایی رو نشون بده. به اون سمت نگاه کردم و دیدم جایی در دوردست، یک سری رشته کوه هست که به ابرها چسبیدند طوری که انگار یکی شده بودند. بعد از خواب بیدار شدم و مدتی به فکر فرو رفتم ولی در نهایت به نتیجه ای نرسیدم و موضوع رو رها کردم تا اینکه حدود 20 سال بعد در شهر نوشهر (نزدیک چالوس) اون منظره رو دیدم؛ کوه های جنگلی زیبایی که در مه فرو رفته بودند؛ نمیگم این دقیقاً همونی بود که توی خواب دیدم ولی احساس کردم این همونه. دلیلش هم اینه که در این تاریخ، یک جور بیداری رو تجربه می کردم؛ یعنی حداقل خودم اینجوری فکر می کردم به دو دلیل: یکی اینکه از سال قبلش مدام اعداد تکرارشونده ای رو روی ساعت مشاهده می کردم. مثلاً: 04:01 ، 05:01یا اعدادی که بعد فهمیدم بهشون میگن اعداد آینه ای مثل 10:01. و دوم اینکه همون سال یک اتفاق عجیب برای من افتاد. من برای اینکه ایمان خودم رو بسنجم کاری کردم که باعث شد ساق پام از 2 نقطه بشکنه و علاوه بر این، یکسری رنج های روحی شدید رو متحمل شدم که به شخصیت و گذشته خودم بر می گشت. وقتی این نشانه ها و این رنج ها رو کنار هم گذاشتم احساس کردم دستی از بیرون داره منو تکون میده که بیدار شم. وقتی شما خواب هستید و یه نفر می خواد شما رو بیدار کنه هم اذیت می شید و هم متوجه میشید که تا قبل از این، خواب بودید و دیگه وقت بیدار شدنه. از اون زمان با تعالیم یکسری از عرفای معاصر آشنا شدم که خیلی بینش من رو تحت تأثیر قرار داد. (سوفیا ساناندا، اسپایرا، اکهارت، رابرت آدامز، ماهاراشی و...) قبلاً آشنایی من با عرفان محدود بود به شخصیت های سنت خودمون ولی از اون به بعد یه جورایی بین المللی شد و وارد یک دنیای بزرگتر شدم. با این وجود هنوز هم اصرار دارم نگاهم مینیمالیستی باشه و تا جای امکان می خوام از این تجربه، تقدس زدایی کنم. بیشتر نگاهم اینه که آگاهی من طی زمان بیشتر شده و همین مسئله، روی روان من هم تأثیر گذاشته و از طریق زبان نشانه ها داره با من حرف می زنه. حتی وقتی از یک نفر درباره تجربه دیدن ساعت ها پرسیدم گفت این ضمیر ناخودآگاه خودته که اونها را بهت نشون میده. گفت تو چون از تجربه عارفانه لذت می بری، ناخودآگاهت برات موادشو فراهم میاره. گویا ما یک ساعت درونی هم داریم که با ساعت بیرونی مچ هست و حتی این ساعتو می تونیم کوک کنیم. (کوک کردن این ساعت درونی رو بارها امتحان کردم و به حقانیتش پی بردم.) بنابراین تا اینجای کار من یک تجربه داشتم که سعی دارم واقع بینانه باهاش مواجه بشم نه جوگیرانه چون اگه یه کاراکتر معنوی از خودمون به نمایش بذاریم، این خودش افتادن در دام ایگو هست و باید مراقب باشیم دچار اشتباه و سوءتفاهم نشیم چون اگه خودمونو گول بزنیم بقیه رو هم ممکنه گمراه کنیم بنابراین تا قانع نشم که این تجربیات، منشأ روانی نداره، نمی تونم بپذیرم که وارد عالم معنا و عرفان شدم.

از طرف دیگه یک کورسویی هم برای خودم باز کردم و اون اینه که شاید واقعاً وارد این فاز معنوی شدم. در هر دو صورت می خوام بدونم دوستان چه تجربه مشابهی دارند که شاید بتونیم درباره منشأ اون به یک نتیجه گیری واحد برسیم. الان مسئله من فقط منشأ و ریشه یابی این تجربیات هست و اینکه از کجا میاد؟ و شاید کسی پیدا بشه که بتونه بگه کدوم تجربیات واقعی هست و کدوم توهم.

ممنون.


پی نوشت:

دوستان من متوجه شدم عبدالحسین خسروپناه در جوانی خواب دیده: آسمان شکافت و نوری بر سر من تابید، صدای امیرالمؤمنین(ع) بود که مطالبی را گفت از جمله اینکه چرا حوزه نمی‌روی؟!
اگر چنین باشد و چنین آدمی چنین خوابی دیده باشد می توان نتیجه گرفت اصولاً دیدن چنین خواب هایی هیچ اعتباری ندارد!