نقش نظامیه ها در اضمحلال علمی و اجتماعی دوره سلجوقی
چکیده:
در مورد مدارس نظامیه دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. اما قصد ما از تحقیق پیش رو تبیین ضعف های نظامیه در بعد علمی و اجتماعی است. مدارس نظامیه فارغ از ویژگی های مفیدی که نمی توان آنها را نادیده گرفت تأثیرات منفی زیادی بر جای گذاشتند و منجر به رویدادهای ناگواری در عرصه های علمی و اجتماعی شدند. نظامیه ها موجبات افول سرزندگی جامعه را فراهم نمودند و سرعت سقوط تمدن اسلامی پیش از حمله مغول را افزایش دادند. در این پژوهش، تأثیرات نظامیه در این روند رو به زوال واکاوی شده و این سوال مطرح می گردد که هرج و مرج های این دوره از کجا نشأت گرفته و چه سرانجامی را برای دولت سلجوقی به ارمغان آورد؟ یافته های تحقیق حاکی از آن است که نقش خواجه نظام الملک طوسی و تعصبات خشک مذهبی او در بروز این بحران ها پر رنگ تر از بقیه عوامل است چرا که سیاست های او در تبیین اهداف غلط نظامیه باعث شد روح علم اندوزی از مدارس رخت بر بسته و جایش را به تنش ها و درگیری های شدید عقیدتی دهد.
کلید واژه: نظامیه، خواجه نظام الملک، سلجوقیان، شافعی، بغداد، نیشابور
مقدمه:
مدارس نظامیه در نیمه دوم قرن پنجم ه.ق توسط خواجه نظام الملک طوسی، وزیر متنفذ آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی در چندین شهر بزرگ افتتاح شد. هدف، مقابله با اندیشه فاطمیان مصر ، گسترش تعالیم شافعی و تربیت شاگردانی بود که آینده دولت سلجوقی را تأمین کنند. لذا این مدارس در اشاعه مذهب شافعی، سرکوب مذاهب دیگر و محصور کردن علوم عقلی و فلسفی نقش اساسی داشتند. نظامیه ها در واقع اتاق فکری بودند که قشریون برای ضربه زدن به دگراندیشان از آن استفاده می کردند. فقدان آزادی و انحصار دانش در نظامیه ها باعث شد استعدادها در نطفه خفه شوند و هیچ شخصیت برجسته ای از این نهاد بیرون نیاید. با توجه به درگیری ها و هرج و مرج هایی که از نظامیه های نشأت می گرفت می توان این نهاد را ناموفق و عامل فروپاشی سلجوقیان نامید. سلجوقیان می پنداشتند هدف وسیله را توجیه می کند بنابراین نظامیه ها را وسیله ای کردند برای رسیدن به اهداف زیاده خواهانه خود؛ لذا رنگ و بوی علم و دانش از نظامیه ها رخت بربست و موجبات اضمحلال فرهنگی را در جامعه فراهم نمود و به اختلافات فرقه ها عمق بخشید بطوریکه تنش و زد و خورد در تمام بلاد اسلامی به ویژه در خراسان و اصفهان و بغداد تبدیل به امری رایج گردید. اهل سنت با شیعیان نزاع می کردند، معتزله مورد هجوم اشعریه بودند و فرقه های اهل تسنن با یکدیگر درگیر بودند. آتش این معرکه ها مستقیم یا غیر مستقیم از نظامیه ها بر می خواست. سوال اینجاست که نظامیه ها و تحولاتی که در پی ایجاد آنها شکل گرفت چه نقشی در بی تفاوت کردن مردم نسبت به آینده مرزهای سرزمینشان ایفا کرد و چگونه دست بیگانگان را برای تجاوز به قلمروی سلجوقی باز گذاشت.
ریشه یابی علل ایجاد نظامیه در قلمروی اسلامی
کمی پس از آمدن فاطمیان به مصر، ساختن نهادهایی که اسماعیلیان قرار بود در آنجا آموزش ببینند آغاز شد. حاکم بالله بر این بود که این نهاد برای آموزش همه اندیشه ها و دیدهای آزاد فرقه ای بنیاد یافته بوده است و برای این که به این دعوی آب و رنگی دهد از برخی از استادان و فقیهان سنی دعوت کرد تا پای به پای فقیهان شیعی در آنجا به تدریس پردازند ولی دیری نپایید که آنان را کنار زد و حتی برخی را کشت. بدین گونه این نهاد به چهره مدرسه ای برای باورهای اسماعیلی درآمد و دربست به دست داعی الدعات افتاد تا بر آن نظارت کند و استادانش را برگمارد. [1] بعدها نظامیه ها به عنوان قطب مخالفی در برابر این گونه اقدامات در جامعه اسلامی ایجاد شد.
در آن روزگاران که خلفای فاطمی مصر در سایه تبلیغات استادانه نظریه پردازهای بزرگ خود، شام و بخشی از عربستان را تحت سلطه خود آورده بودند و حتی در مکه و مدینه اذان به طریق شیعه داده میشد، جنبش سیاسی نیرومندی که از ماوراءالنهر به خراسان بزرگ رخنه کرده بود به سبب آمدن ترکمنهای سلجوقی (غزهای یبغو) با تکیه به سیاستمدان ایرانی پدید آمد. سلجوقیان بزرگ تحت رهبری سیاسی ایرانیان، چون عمید الملک کندری و جانشین او خواجه نظام الملک به اندیشه توسعه طلبی فاطمیان پایان بخشیدند.[2]
از پایگاههای آموزشی شیعیان بغداد از جمله دار العلم شریف رضی و دار العلم شاپور بن اردشیر که در دوره آل بویه رونق و فعالیت داشت در این دوره خبری نیست. همزمان با نخستین یورش سپاهیان سلجوقی بر بغداد و درگیریهای شدید شیعی سنی در سال 448 هـ خانه و کتابخانه شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی در محله شیعهنشین کرخ به غارت رفت و خود او به نجف اشرف گریخت، و تا سال 460 که زنده بود موفق شد بزرگترین و کهنترین پایگاههای شیعی را در کنار بارگاه علی(ع) تأسیس کند بنیاد عظیمی به نام حوزه علمیه نجف اشرف که تاکنون حدود یکصد هزار سال فعالیت داشته است.[3]
دار العلم و کتابخانه شاپور ابن اردشیر نیز در اشغال بغداد در سال 451 توسط سپاه طغرل بیک سلجوقی (429-455 هـ)به آتش کشیده شد[4] و از این تاریخ با غلبه مذاهب اهل سنت تحت حمایت سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی پایگاههای آموزشی شیعه مدارس خصوصی یا خانه دانشمندان بوده است. [5] واکنشهای مذهبی-سیاسی آلب ارسلان نشان میدهد که او به اندیشههای مذهبی و سیاسی نظام الملک احترام میگذاشته و تحت تأثیر او بوده است.به طوری که نظام الملک در مقابله با جریانات سیاسی-مذهبی با قدرت عمل میکرد. [6]
عدم توجه به برخی از رشته های علمی
خواجه طوس که مایههای دینی و تعصبات شدید مذهبی را با فنون سیاست و رسوم ملکداری درآمیخته بود، بر آن شد که با تأسیس مدارس شافعیه که به نظامیه شهرت یافت به همان شیوه به مبارزه برخیزد که فاطمیان مصر یکصد سال پیشتر با تأسیس جامع ازهر مصر آغاز کرده بودند. از این دوره آموزشهای دینی و مسائل جدلی در برنامههای درسی پایگاههای آموزشی رواج و رسمیت یافت و شیوه تفکر سنتی جایگزین تفکر علمی و توجه به علوم عقلی شد و فلسفه و تا حدودی علوم طبیعی و ریاضیات عالی از برنامههای درسی نهادهای آموزشی رخت بربست و یا به مجالس درسی خصوصی در خانههای دانشمندان و یا معدودی از مدارس مردمی محدود شد.با این ترتیب دیگر نه علم برای علم بود و نه استادان و دانشپژوهان آزادی فکری و استقلال شغلی داشتند.چرا که تنگنظریها و تعصبات ارباب سیاست و پیشوایان مذاهب که غالبا از بانیان اینگونه مدارس و تعیینکننده خطوط فکری و رشتههای علمی بودند راه پیشرفتهای علمی را سد کرد و رقابتهای مذهبی و زدوخوردهای فرقهای و تشتت آراء و افکار اصالت علمی را از بین برد و درنتیجه بروز جنگهای داخلی وحدت دینی و ملی از این قلمرو وسیع رخت بربست و سرانجام راه برای تاخت و تاز تاتار وحشی و سقوط بلاد اسلامی هموار شد و از ان تاریخ رکود فکری و سیر نزولی بسیاری از رشتههای معارف بشری آغاز شد.آغازی که هنوز هم پایانش را انتظاری نیست.[7]
در نیمه دوم قرن پنجم با ظهور امام محمد غزالی مبارزه شدیدی بر ضد فلسفه آغاز گردید و آثار فارابی و ابن سینا را به باد انتقاد گرفت.[8] غزالی نیز حفظ دستگاه خلافت و سلطنت را ضروری دانسته و از دید او بقای دین بی بقای سلطنت میسر نبوده است.[9] غزالی از هنگام ورود به نظامیه بغداد دوستار دربار عباسی و مجری منویات خواجه نظام الملک بود و با اندیشه فلاسفه و باطنیان فاطمی مصر می جنگید. او با فعالیت هایش توانست از نفوذ فلسفه مشایی در اسلام و به خصوص در محافل اهل سنت جلوگیری نماید.[10] غزالی زمانی که در نظامیه تدریس میکرد، فضايح الباطنيه را به دستور ابو العباس احمد مستظهر باللّه (478- 512) در رد عقاید اسماعیلیان نوشت.[11] شعرای اسماعیلیه نیز بنا به مقتضای عقاید خود،اشعاری در هجو مخالفان مذهبی خود میسرودند. ناصر خسرو و خاقانی از آن جمله هستند. [12]
در علوم عقلی مبارزات ضد فلسفی غزالی(م-505 هـ) چنان ضربهای بر پیکر فلسفه در قلمرو اهل سنت وارد ساخت که تا قرنها بعد در بغداد کسی نتوانست از فلسفه سخن گوید.در زمان ناصر خلیفه(576-622 هـ) حکیم عبد السلام بن جنگی دوست جبلی را به اتهام فلسفه زندانی کردند و به دستور خلیفه برای ابن المارستانیه منبری نهادند و او بر آن منبر فلسفه و فلسفهگرایان را لعن و کتابهای فلسفی را پاره میکرد و در آتش میانداخت و کار جهل و بیخبری به جایی رسیده بود که کتاب هیأت ابن هیثم نیز در شمار کتب ضاله درآمد و به آتش افکنده شد کمال الدین ابو الفتح بن یونس (م-639 هـ) را با آنهمه معلومات به خاطر غلبه علوم عقلی براندوختههایش به بد دینی متهم میساختند.[13]
امر مبارزه با فلسفه در تمام نظامیه ها با شدت هرچه تمام تر دنبال می شده. علاوه بر غزالی ابن غیلان یکی از فقهای نظامیه مرو فیلسوفان را متهم به فساد و کفر کرد. سیاست هایی که از نظامیه ها نشأت می گرفت دست اقشار مختلف را برای اعمال خشونت برضد فلاسفه باز می گذاشت.[14]
رفتار خشونت آمیز خواجه عبدالله انصاری و پیروان او نسبت به یکی از فلاسفه هرات در سال 478 چنان آتش فتنه و هرج و مرج را دامن زد که خواجه نظام الملک ناچار کس فرستاد و شیخ انصاری را به خارج هرات تبعید نمود تا فتنه بیارامد.[15] علاوه بر صوفیان این خشونت ها به دربار خلیفه عباسی هم راه پیدا کرده بود. ناصر خلیفه (622-576) یکی از دانشمندان فلسفی به نام الرکن عبدالسلام را گرفته محبوس کرده و کتب او را با دستان خود در آتش سوزاند. این بود نمونه ای از فجایعی که از جانب خلفای عباسی و نگهبانان این دستگاه نسبت به متفکران و اندیشمندان معمول گردید و یکی از نتایج سوء لطمه های جبران ناپذیری که از پرتو مدارس نظامیه و خلافت عباسی و ایادی آن نسبت به این رشته از علوم و معارف اسلامی وارد آمد.[16]
این پایگاههای فقیهپرور مجمع دنیاپرستانی شد که پس از فراغ از تحصیل به مناصب افتا و قضا و ریاست مذهبی و امامت مساجد جامع و وعظ و تدریس و دیگر مشاغل دولتی آن زمان دست مییافتند و چون علوم دیگر مورد تأیید و تشویق نبود یا مانند فلسفه به شدت ممنوع بود جز موارد نادر به علوم دیگر نمیپرداختند،حتی دانش پزشگی که از رشتههای معتبر و مورد توجه مردم بود چندان هوادار نداشت.[17]
نیشابور، این شهر کهنسال و زادگاه نخستین مدارس اسلامی باوجود کثرت مدارس دینی و ظهور فقیهان و متکلمان بزرگ چون امام الحرمین جوینی و شاگردش امام محمد غزالی از پرورش استعدادها و نبوغ دانشمندان در دیگر رشتههای علمی خبری نیست. ریاضیدان و منجم بزرگ چون حکیم عمر خیام(م-517 یا 526 هـ)که از پروردههای پیش از عصر سلجوقی است تنها بخاطر نزدیکی با خواجه نظام الملک از تندباد اتهامات سر به سلامت برد.[18]
عدم ارتباط و تبادل فرهنگی با سایر جوامع بشری
در دوره اسلامی، پیش از تأسیس نظامیه ها غیر از جامع الازهر قاهره دو مرکز مهم علمی و تحقیقاتی دیگر یعنی موسسه علمی و درمانی جندی شاپور و بیت الحکمه بغداد وجود داشت که هر یک در انتقال علوم ایرانی و سریانی و هندی به فرهنگ نوخاسته اسلامی نقش موثری ایفا نمود. چنین اثری در مدارس نظامیه که از مهم ترین موسسات تعلیمات عالیه زمان خود بوده است دیده نمی شود. در نظامیه ها زمینه ای برای تبادل فرهنگ و تمدن جوامع غیر اسلامی و پیروان سایر ادیان و مذاهب و آگاهی از پیشرفت های علمی دنیای آن روزگار فراهم نبود در حالی که جندی شاپور محل برخورد و آمیزش افکار و آرای علمی دانشمندان مختلف از شرق و غرب جهان آنروز بود و بیت الحکمه زمینه جذب شدن آثار علمی و فلسفی یونان و ایران و هند را در اسلام فراهم کرد[19] لذا می توان مدعی شد که معروفیت نظامیه ها ناشی از تبلیغات گسترده حکومت، فراوانی و شکل کلاسی آنها بود نه سطح علمی آن. با این وجود توجه بیش از حد خواجه نظام الملک به این نهاد باعث شد نظامیه ها سرمشقی شوند برای دارالعلم های اروپا که قدیمی ترین آنها در ایتالیا به نام دانشگاه سالرنو از آن جمله است.[20] غرب توانست با الگوبرداری صحیح از نظامیه ها موجب رونق علم و دانش در اروپا شود که تا کنون نیز ادامه دارد، در مقابل، شرق که خود بنیانگذار این نهادها بود نه تنها نتوانست از آن بهره بگیرد بلکه با سیاست های غلط موجب تشنج در جامعه اسلامی شد. ظاهر از آن ما شد و محتوا به آنها رسید.
مدارس نظامیه در شمار آن دسته از مراکز علمی نبوده است که نوابغ بشری را از هر نژادی وملیتی در خدمت به علم به سوی خود جذب نماید بلکه با اعمال محدودیتهای علمی و مذهبی نادیده گرفتن بسیاری از رشته های دانش بشری وضع دانشمندان و دانش پژوهان غیر شافعی پیشرفت علوم و اندیشه های آزاد را در مسیر رکود و انحطاط قرار داد و عواملی را که در قرنهای نخستین اسلامی باعث پیدایش وتحرک نیروی ابداع وابتکار شده بود تا حدود زیادی از بین برد و توجه دانشمندان را به شیوه سنت گرائی و تقلید و شرح وتحشیه ویا تفسیر بر آثار پیشینیان معطوف ساخت.
انحصار دانش و بهره گیری های سیاسی
منظور اصلی از تأسیس مدارس نظامیه تربیت افرادی بود که بتوانند پس از فراغت از تحصیل از وجودشان در مشاغل حساس دولتی و اجتماعی به نفع مقاصد دولت بهره برداری نمایند و آنان را مجری برنامه های دولت که اهم آن مبارزه با پیروان سایر مذاهب به ویژه اسماعیلیه و شیعه بود پرورش دهند بنابراین غالب کسانی که قصدشان جنبه های مادی و مزایای اجتماعی بود مدارس نظامیه را موجب وصول به این اهداف می دیدند بنابراین مدارس نظامیه به دست کسانی افتاد که قصدشان از تحصیل علم دستاویزی بود برای نیل به مقامات دنیوی و احراز مشاغل عالیه دولتی. توفیقات علمی قبلی از این بابت بود که ساحت مقدس علم با نظرات و اهداف سیاسی و یوغ اسارت مذهبی آلوده نشده بود. سیاستی که نظام الملک در پیش گرفت و نظامی را که در این زمینه به مورد اجرا گذاشت تمام عواملی را که از قرن های نخستین اسلامی باعث پیشرفت علوم و باروری اندیشه شده بود از بین برد و انحطاط تدریجی علم و اندیشه را بر خلاف اصل تکامل و ناموس خلقت در جهان اسلام موجب گردید.[21]
با ظهور غزنویان و سپس استقرار سلجوقیان، آزاد منشی دوران بیت الحکمه عباسیان و دربارهای سامانیان و آل بویه به تدریج جای خود را به سیاست های جناحی مذهبی و سرکوب و تبعیض علیه مذاهب و مکاتب دیگر، چون سنی، شیعه یا معتزله داد و دوسونگری در جهت گیری سیاسی و مذهبی بیش از پیش جایگزین خردگرایی شد. به این صورت، اسماعیلیه که در برابر جهت گیری های جناحی سلاجقه به رویارویی با حکومت برخاسته بودند به حمایت از علم و فلسفه ادامه دادند در حالیکه مدارس نظامیه که در زمان سلجوقی در سراسر ایران برای تدریس معارف اسلامی دایر شدند از آموزش علوم ریاضی و طبیعی سر باز زدند که این خود به افت نسبی علوم در این دوران منجر گشت.[22]
سلجوقیان با حضور در بغداد هم به دنبال کسب مشروعیت و هم تثبیت موقعیت خود بودند. این فرآیند نیازمند به هم تنیدن دو حوزه قدرت و دانش بود. قطب مخالف آنها اسماعیلیان بودند. اسماعیلیان در نظر سلاطین سلجوقی هم خصم مذهبی بودند و هم خصم سیاسی. در بعد مذهبی سلجوقیان ناگزیر از تشبث به حربه تکفیر علیه اسماعیلیان بودند. سلجوقیان برای مهار تهدیدات معرفت شناختی و نظامی اسماعیلیان سیاست نظام مند نمودن علوم دینی و رواج برداشت دولتی از اسلام از طریق مدارس نظامیه را پیش گرفتند.[23]
هنگامی که حکومت موضوع معینی پیشنهاد می کرد یا بنیادی خاص می ساخت، استادان استخدام می شدند و ماهانه دریافت می داشتند. این نخستین نشان دخالت حکومت در کار آموزش بود.[24] هنگامی که جهان اسلام زیر پوشش نظامیه در آمد در هر مدرسه استادی حقوق بگیر به کار گرفته می شد.[25]
ابن الحاج در این باره می آورد: علمای ماوراء النهر، وقتی از تاسیس مدارس در شرق آگاه شدند،برای به بند کشیدن «علم » به ماتم و عزا نشستند و گفتند;ارباب همت های والا و مردمان پاک سیرت، علم را از آن جهت ارج می نهادند که معتقد به شرف و کمال آن بودند و علم را به خاطرعلم دوست می داشتند و در سایه چنین نیات و اهداف عالی توانستند دانشمندانی مفید و سودمند برای جامعه به ارمغان آورند. آن گاه که در برابر علم و تعلیم و تدریس مزد و مقرری تعیین کنند،افراد سودجو و فرومایه و پست عنصر، بدان روی می آورند. مسلماافراد پاک سرشت و بلند همت از روی آوردن به چنین تعلیم و تعلم انتفاعی گریزان می شوند.[26]
نظامیه ها در کمرنگ کردن زبان فارسی نیز نقش مهمی ایفا کردند. تفاوت فتواى علماى ماوراء النهر درباره زبان فارسى و كاربرد آن در علوم و معارف اسلامى كه يادگارى از دوران شكوفائى علم و انديشه در جهان اسلام بود، با نظر علماى قرنهاى بعد كه جهان اسلام مىرفت تا آن دوران شكوفائى را پشتسر گذارد و به دوران تعصّب ناشى از جدال و احتجاجات مذهبى گام نهد، دورانى كه نمونههاى آن را در نوشتههاى غزّالى مىتوان يافت، يك تفاوت ساده و سطحى نبود، بلكه تفاوتى بود ژرف و خطير كه نهتنها در سرنوشت زبان فارسى بلكه در مجموعه فرهنگ اسلامى ايران و همچنين در تفكّر دينى و بينش مذهبى مردم اين سرزمين اثرهاى نامطلوب گذاشت. به نظر علماى ماوراء النهر، چنانكه گذشت، زبان فارسى در سرزمينهاى فارسى زبان براى بيان اصول و مبانى اسلامى و تحقيق و تدقيق در آن همان حكم را مىداشته كه به زبان عربى در سرزمينهاى عربى زبان داشته است، و به استناد دلائلى كه ذكر كردهاند بيان همه علوم و معارف اسلامى و حتى ترجمه كلام خدا به زبان فارسى نهتنها روا بلكه يك تكليف بوده است. زيرا به نظر آنان همه مسلمانان در اين حق كه همه اصول و مبانى اسلام و همه مباحث آن را به زبان خود بخوانند و بدانند و همه مراحل تعليم و تعلّم آن را از نخستين مرحله تا آخرين مراحل علمى و تحقيقى آن در زبان خود در اختيار داشته باشند، يكسانند و ازاينلحاظ فرقى بين زبان و غير عربى زبان نيست، ولى به نظر علماى متأخر اين امر صورتى ديگر يافته و مسلمانان از لحاظ وقوف بر دقائق علوماسلامى به دو طبقه اهل علم و خلق عوام تقسيم مىشدهاند. آنها كه مىتوانستهاند معانى باريك و دشوار را از عبارات بلند و منغلق كتب تازى طلب كنند، اهل علم بهشمار مىرفتهاند و آنها كه چنين توانائى را نداشتهاند در زمره خلق عوام بودهاند، هرچند در رشتههاى ديگر از علوم و معارف بشرى در زبان خود مقام و منزلتى والا يافته باشند.[27]
در این دوره وا اسفای تفتیش عقاید آزادی و آزادگی استاد و دانشجو به تظاهر و تقیه گرائید و در قبال معدود دانشمندانی چون فصیحی- استر آبادی(م-516 هـ)که تشیع خویش را انکار نکرد و از تدریس در نظامیه و مسکن و مزایای آنجا محروم ماند. دنیاپرستان و فرصت- طلبان بسیار بودند که اصالت و حرمت دانش را به هیچ گرفته برای دست- یافتن به کرسی تدریس در نظامیه و برخورداری از مزایای اعضای این مدارس تک حزبی و حکومتی هر روز از بام مذهبی به بام مذاهب دیگر در پرواز بودند. احمد بن علی بن برهان حنبلی،ابو بکر ابن جبیر سلامی و ضریر نحوی از جمله نوشافعیانی بودند که برای چند صباح تکیه بر کرسی تدریس در نظامیه از مذهب پیشین خود دست کشیدند[28]
تشدید مجادلات مذهبی و ایجاد تفرقه در جوامع اسلامی
بزرگترین ضربات و لطمه های جبران ناپذیری که از پرتو مدارس نظامیه بر پیکر جامعه اسلامی وارد شد همانا ایجاد تشتت و تفرقه بین جوامع اسلامی و تشدید مجادلات مذهبی و فرقه ای بود که مسلمانان را از آرمان های عالیه انسانی خود دور نمود و آنچنان بنیان وحدت و همبستگی آنان را سست و متزلزل ساخت که پس از آن در برابر کوچکترین تهاجم خارجی تاب مقاومت نداشته به هرگونه حکومت ستمکارانه داخلی و خارجی تن در دادند. خواجه نظام الملک سعی کرد با تأسیس نظامیه و استثمار دانشمندان و تربیت فقهای جدلی از پیشرفت سایر مذاهب جلوگیری کند اما حوادثی که اتفاق افتاد این حقیقت را آشکار کرد که تعصب شدید مذهبی او نه تأمین عدالت را موجب گردید نه تقویت شریعت را.[29]
این اختلافات در ابعاد مختلفی نمود یافت:1-در بعد فرهنگی،مبارزه با تشکیل مجالس مناظره،تألیف کتابهای کلامی و عقیدتی در تأیید و یا رد یکی از مذاهب و تأسیس مدارس و اختصاص آن به پیروان مذهبی خاص صورت گرفت و فعالیتهای فرهنگی و علمی محدود به حوزههای دینی شد و علوم عقلی از رونق افتاد.2-در بعد سیاسی،توطئهچینی بر ضد رقبای مذهبی،در دیوان و دربار افزایش یافت و موجبات ترور و تبعید مخالفان سیاسی را فراهم ساخت.این امر،جامعه را از حضور وحدت و استقلال سیاسی محروم کرد.3-در بعد نظامی،کشتار مخالفان مذهبی و ترور شخصیتهای سیاسی و مذهبی رواج یافت و امنیت اجتماعی از جامعه دور شد.[30]
آنچه نقش سرنوشت ساز را ایفا کرد و شرایط را برای فاجعه مغول هموار نمود انحطاط سیاسی و اجتماعی ایران در اثر درگیری های روزافزون حنفی ها و شافعی ها بود که با مرگ ملکشاه و تجزیه حکومت سلجوقی تشدید شد و پس از مرگ سلطان سنجر اوج گرفت. فرهنگ دوسونگری و برخوردهای جناحی ترکان سلجوقی که جای سیاست های مداراجویانه تر دوران سامانیان و آل بویه را گرفته بود به این منازعات دامن می زد که موجب تضعیف شدید همبستگی مسلمین و ویرانی های قابل ملاحظه ای در شهرها شد.[31]
پراکندگی مذهبی در قلمرو حکومت سلجوقیان بسیار متنوع بود.بیشتر مردم خراسان و ماوراء النهر و غزنین حنفی بودند.در خوارزم معتزلیان عدلی مذهب اکثریت داشتند.در آذربایجان و همدان و اصفهان و قزوین شافعی مذهبان غلبه داشتند.مردم گیلان و دیلمان، زیدیمذهب بودند.تعدادی از مردم لرستان و خوزستان و نهاوند از معتقدان به مشبهه و مجسمه بودند،در مشاهد ائمه و مشهد امام رضا(ع)،قم،کاشان،سبزوار،قسمتی از طبرستان و ری و بعضی از نواحی قزوین،پیروان شیعه اثنیعشری اکثریت را تشکیل میدادند.[32]
رقابت های مذهبی در این دوره چنان بالا گرفته بود که از حد مجادلات علمی بین فقها و رؤسای مذاهب تجاوز کرده به دسته بندی و تحزب میان پیروان آنان منجر می گردید و کار به زد و خورد می کشید.[33]
افت اقتصادی نیز ریشه در منازعات مخرب حنفی ها و شافعی ها بر سر تسلط بر منابع موجود منجمله اماکن عمومی، مساجد و امامت جمعه در شهرهای بزرگ ایران بود.[34]
اختلافات مذهبی گاهی به قتل علما و صاحب منصبان میانجامید. اسماعیلی صابونی از خطبا و مفسران بزرگ نیشابور،در تعصبات مذهبی کشته شد. [35] عین القضات همدانی با اینکه شافعی بود و مرد توانایی در قضاوت بود به خاطر انتقاداتش کشته شد و خواجه عبدالله انصاری حنبلی نیز به دلیل نقدی که بر مکتب اشعریه ایراد کرد 5 بار به مرگ تهدید شد.[36]
بغداد
آغاز بنای نظامیه بغداد در سال 457 ق بود. این نظامیه بزرگترین دارالعلم اسلامی بود که سرمشق موسسات علمی اسلام و دانشگاه های بزرگ دنیا گردید. در قرن ششم هجری به تقلید نظامیه بغداد، نظامیه خوارزم و مرو را بنا کردند.[37]
تا آنجا كه مىدانيم، از آغاز خلقت تا به امروز هيچ شهرى از جهت كثرت عمران و وسعت و آبادانى به پايه بغداد نرسيده است. چنين شهرى در اواخر دولت عباسى دستخوش فتنه و آشوب اوباش و اراذل گرديد، و فساد مفسدان سبب آشفتگى اوضاع آن شد، چنانكه حكام را دچار دردسر و رنج گردانيد. بسا به فرمان حكام سپاهيان در فرو نشاندن آشوب وارد ميدان مىشدند، و جماعتى از آنان را مىكشتند، ولى حتى اين كشتارها آن سان كه بايد سودمند نمىافتادند.گاه نيز اين نزاعها ميان اهل مذاهب گوناگون، چون شيعه و سنى، در باب امامت و متعلقات آن، و ميان حنبليان و شافعيان و غير ايشان، در باب اعتقاد و تصريح حنبليان به تشبيه در ذات و صفات پديد مىآمد. در هر حال اين اختلافات به آشوب در ميان عوام منجر مىشد.[38]
کشتار و ترور و تبعیدهای سیاسی از دیگر پیامدهای اختلافات مذهبی بود.اختلافات مذهبی در دورهء سلجوقی به کشتارهای عظیمی از پیروان فرق مختلف میانجامید. این اختلافات در بغداد همیشگی بود و بیشتر میان مردم محلهء کرخ که شیعه مذهب بودند و دیگر مردم بغداد میافتاد.[39] مدارس نظامیه و مجالس وعظ به جای نزدیک ساختن پیروان مذاهب و از بین بردن موارد اختلاف، خود بزرگترین عامل ایجاد تشتت و تفرقه بین مذاهب و برانگیختن احساسات مردم بود. [40]
هنوز دیرگاهی از تأسیس نظامیه بغداد نگذشته بود که ابونصر قشیری به سال 469 ق در جلسه وعظی در این مدرسه به حمایت از اشعری مذهبان و ابطال عقاید حنبلیان سخن گفت و چنان فتنه عظیمی برپا نمود که جمعی از فریقین بهلاکت رسیدند.[41] از متعصبین نسبت به قشیری شیخ ابواسحاق و شیخ الشیوخ و غیرهما از اعیان بودند و میان دو گروه امور عظیمی جریان پیدا کرد. [42] اشعری های نظامیه در مسجد باب النبوی به شریف ابوجعفر حمله ور شدند ولی خود در محاصره هواداران ابوجعفر قرار گرفتند. اشعریان خلیفه را به حمایت از حنبلی ها متهم می کردند و شیعیان در این زمان از خلیفه فاطمی، مستنصر جانبداری می نمودند.[43]
پدید آمدن این حادثه را به وزیر فخرالدوله بن جهیر نسبت داده اند. چون نظام الملک این خبر را شنید بر او گران آمد و بار دیگر سعدالدوله گوهر آیین را به شحنگی بغداد فرستاد[44] و از قشیری خواهش کرد تا به نیشابور بازگردد. اختلاف شافعیان و حنبلیها تا زمانی که علمای شافعی تنها مدرسان مجاز مدارس نظامیه بودند و تا زمانی که بانی نظامیه با اندیشهء خاص سیاسی-مذهبی خود در قید حیات بود و شیمشیر خود را حایل مخالفان شافعی قرار داده بود و از تیغ تیز آن در این راه سود میجست، همچنان باقی بود.[45]
ابو القاسم بکری مغربی فقیه شافعی مذهب دیگری بود که عامل فتنه مذهبی در بغداد گردید. او بر کرسی وعظ مینشست و پیروانش گوشههایی از کتاب الصفات ابی یعلی را میخواندند و او به رد مطالب آن میپرداخت و دشمنی حنبلیها را تحریک میکرد.[46] او در نظامیه بغداد ضمن دفاع از طریق اشعری به عیب جویی از حنبلیان پرداخت و در پی آن بین حنبلیان و شافعیان فتنه ای بروز کرد.[47] این رویداد در سال 475 ق رخ داد. بکری وقتی وارد عراق شد خواجه متمايل باو گرديد و روانه بغدادش كرد و مستمرى وافرى براى او برقرار داشت، و او در مدرسه نظاميه به وعظ اقدام كرد و در حين وعظ سخن از حنبليها بميان آورده و عيبجوئى از آنها كرد. سپس او يك روز بخانه قاضى القضاة ابى عبد اللّه دامغانى واقع در نهر القلائين رفت در آنجا بين يكى از هواخواهان او و گروهى از حنبليها مشاجرهاى رويداد كه منتهى به فتنه گرديد، هواخواهانش افزون شدند، و كوى بنى الفراء در فشار گذاشته شد و كتب آنها را گرفتند، از جمله كتاب «الصفات» از ابى يعلى بود. اين كتاب را پيش روى ابو القاسم بكرى واعظ، در حاليكه او بر كرسى وعظ نشسته بود ميخواندند و وى به تشنيع آنها (حنبليها) ميپرداخت و سخن ميراند، او را با حنبليها دشمنيها و فتنهها برفت و از جانب ديوان به «البكرى» ملقب شد.[48]
در سال 456 ق بین شیعیان بغداد و اهل سنت فتنه ای بروز کرد و نتیجه آن شد که پسر خلیفه با جمعی از دستیارانش و عده ای از اوباش بر محله شیعه نشین کرخ تاختند و آنجا را به آتش کشیدند و خونها ریختند و به فحشا و هتک حرمت نوامیس مردم پرداختند. این حادثه ابن علقمی وزیر شیعی مذهب را سخت آزرده خاطر ساخت چنانکه برخی از مورخان عرب پنداشته اند هم او بود که به انتقام از خلیفه در خفا موجبات سقوط بغداد را به دست مغول فراهم نمود.[49]
در سال 478 ق اختلاف مذهبی در بغداد فتنهای بزرگ به وجود آورد مؤید الملک پسر نظام الملک از شحنهء بغداد کمک گرفت. «آنها به اتفاق لشکریان حاضر شدند و مردم را زدند و گروهی بین آنها کشته و از هم جدا شدند»[50] در فتنهء سال 478 ق شهر بغداد«وزیر ابو شجاع گروهی از سپاهیان را فرستاد تا آنها را از ریختن خون و گناهی که دامنگیر فتنهجویان میشود،نهی کرد.آن گروه نتوانستند از عهده آنها برآیند و مصیبت بزرگ شد»[51] این اختلافات در سال بعد نیز بارها تکرار گردید. [52]
ابن خلدون با دید جامعه شناسانه خود، مجادلات مذهبی این دوره را حاصل خارج کردن خلفا از عرصه سیاست دانسته و آل بویه و سلجوقیان را در این قضیه دخیل می داند؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت از دیدگاه ابن خلدون نظامیه ها جزء عوامل جانبی بروز فتنه هستند چراکه سنگ بنای این تشنج ها قبل از ظهور سلجوقیان در بغداد پی ریزی شده بود.[53] اما با نگاهی به گذشته می بینیم آل بویهء شیعی مذهب با این که بر خلیفهء عباسی مسلط گشتند،با توسل به تسامح مذهبی،سعی در جلب قلوب پیروان مذاهب مختلف نمودند.به همین جهت دورهء صفاریان، سامانیان و آل بویه دورهء آرامش و امینت نسبی در ایران و دورهء شکوفایی علم و دانش در رشتههای مختلف علوم عقلی و نقلی بوده است؛تا جایی که از دوره آل بویه تعبیر به رنسانس اسلامی میشود. [54]
در بغداد چنان قدرتى نبود كه بتواند بدين نزاعها پايان دهد. در بغداد شحنهاى بود كه تا آنگاه كه فتنه به عامه سرايت نكرده بود، مىتوانست اقدامى كند، نه آنگاه كه همه مردم را در بر مىگرفت. از سوى ملوكشان نيز اقدامى در خور صورت نمىگرفت، زيرا بيشتر سرگرم كارهاى بزرگتر بودند و مردم در نظرشان بسى خردتر از آن بودند كه امور عظام را رها كنند، و به امور آنان پردازند به همين علل، اين فتنهها پى در پى پديد مىآمد، تا به ويرانى بغداد منجر گرديد.[55]
خراسان
نظامیه نیشابور با اینکه چند سالی زودتر از نظامیه بغداد تأسیس شد ولی از نظر مدرسان و فقها و کیفیت کار به نظامیه بغداد نمی رسیده است. تأسیس این نظامیه با نخستین سال های سلطنت آلپ ارسلان مقارن بوده است. در این سال ها بود که لعن بر اشاعره و شافعیه خراسان با دستگیری و قتل عمیدالملک وزیر متعصب و حنفی مذهب در سال 456 ق خاتمه یافت و نوبت به دولت خواجه نظام الملک رسید و او امام الحرمین را که بر اثر سختگیری بر ائمه شافعیه مجبور به ترک وطن شده بود به نیشابور فراخواند تا به تدریس مشغول شود. [56]
در سال 488 در نیشابور فتنه ای بین حنفیان و شافعیان از یک طرف و کرامیه از طرف دیگر پدید آمد. پس از زد و خورد و تلفات بسیار، عاقبت شافعیان و حنفیان بر کرامیه پیروز شدند و مدارس آنها را ویران کردند.[57] در فتنه دیگری در همین شهر که در سال 556 بین حنفیان و شافعیان روی داد هشت مدرسه از مدارس حنفیان و هفده مدرسه از مدارس شافعیان ویران شد و پنج کتابخانه آتش گرفت و هفت کتابخانه هم غارت شد.[58]
خصومتها و اختلافات مذهبی در شهرهای مختلف ایرانزمین به کشتارهای وسیعی از مردم انجامید.در نیشابور به سال 489 ق در زمان برکیارق، بسیار بلا و آفت از آن جهت به مردم قصبه تعدی کرد. [59] در سال 515 ق در زمان محمد بن ملکشاه،در روز عاشورا در کنار مرقد امام هشتم(ع) آشوبی برپا شد.علت آن اختلاف فردی علوی با یکی فقهای طوس بود.طرفداران آن دو نیز وارد معرکه شده،کار به نزاع و کشتار کشید. عضد الدین فرامرز بن علی،حاکم شهر،برای حفظ امینت،دیواری به دور زیارتگاه حضرت امام رضا(ع) کشید تا به هنگام نزاع و کشمکش درامان بماند[60]
برکیارق بعد از مجد الملک، چون در سال 494 ق مورد سوءقصد نافرجام فداییان اسماعیلی قرار گرفت،فرمان قتل باطنیه را صادر کرد. مردم اصفهان به دستور ابو القاسم مسعود بن محمد خجندی فقیه شافعی، برای از بین بردن آنان کورههای آدمسوزی به راه انداختند.«باطنیه را دستهدسته و منفرد گرفته،میآوردند و آنها را در آتش میانداختند»[61] با مرگ برکیارق در سال 498 ق،اسماعیلیه قدرت یافته،به ایجاد ناامنی دست زدند.آنان به کاروانهای حج-که از ماوراء النهر و خراسان عازم بودند-حمله میکردند و به قتل عام میپرداختند.ابو جعفر نشاط از بزرگان شافعی در این ماجرا به قتل رسید. [62]
در اختلاف مذهبی اهالی سبزوار به سال 532 ق در عصر سنجر،خلایق بسیار از هر دو جانب کشته آمد.اختلاف مذهبی مردم نیشابور در طول دورهء سلجوقیان ادامه داشت.پس از حملهء غزان در عصر سنجر و اسارت او نیز هر شبی فرقهای از محلی حشر میکردند و آتش در محلهء مخالفان میزدند. در سال 554 ق میان علویان و شافعیان در نیشابور اختلاف بالا گرفت. شافعیان بیشماری به قتل رسیدند و خانهء امام الحرمین و بازار و مساجد شافعیان به آتش کشیده شد و حلقههای درس شافعیان تعطیل گردید.[63]
اين واقعه براى عموم مردم مصيبتى بزرگ پيش آورد. بعد مؤيد فقيه براى انتقام گرفتن از دشمنان خود گروهى را از طوس و جوين و اسفرائين و ساير نقاط گرد آورد.اين عده يكى از پيروان نقيب ذخر الدين را كه شخصى بود معروف به ابن حاجى اشنانى به قتل رساندند.علويان و كسانى كه با ايشان بودند از اين واقعه بر آشفتند و در سال 554 ه.ق كارشان با شافعيان به زد و خورد كشيد.جنگ به منتهى درجه شدت خود رسيد و مدارس و بازارها و مساجد را آتش زدند.گروه بسيارى از شافعيان كشته شدند.فقيه مؤيد به قلعه فرخك پناهنده گرديد و پس از رفتن او شافعيان از پيكار فرو ماندند.محافل درس شافعيان در نيشابور بر هم خورد و شهر ويران شد و تعداد كشتهشدگان فزونى يافت.[64]
اگرچه این منازعات در ابتدا مانع از اتحاد حنفی ها و شافعی ها در برابر حملات غزها از شرق ایران به نیشابور نبود، به تدریج دامنه درگیری های جناحی چنان بالا گرفت که در واکنش به حمله جدید غزها به نیشابور در نیمه دوم قرن ششم هجری (قرن دوازدهم میلادی) طرفداران این دو طریقت بجای اتحاد در برابر مهاجمان چنان به جان هم افتادند که ویرانی وسیعی ببار آورد. نیشابور با چنان شدتی تخریب شد که مردم چند سال بعد ناگزیر شهر جدیدی در نزدیکی ویرانه های شهر قدیم بنا کردند.[65]
مؤید آی به در 566 به نیشابور تاخت و جمعی از اهل فساد و کسانی را که مرتکب غارت و تخریب شده بودند کشت. در این واقعه نیشابور به کلی ویران گردید و مسجد عقیل که مجمع اهل علم بود با کتابخانه معظم آن و هشت مدرسه از حنفیه و هفده مدرسه از شافعیه بکلی خراب شد. پنج کتابخانه به تاراج رفت و کتاب های آن به ناچیزترین بها به فروش رسید. [66]
بعد از فتنه غز در نیشابور اختلافات مذهبی بالا گرفت و مردم شهر را به سبب مخالفان مذاهب حقاید قدیم بود.هر شب فرقتی از محلتی حشر میکردند و آتش در محلت مخالفان میزدند تا خرابها که از آثار مانده بود اطلال شد و قحط و وبا به ایشان پیوست،تا هرکه از تیغ و شکنجه جسته بود به نیاز بمرد[67] مدارس بسیاری متعلق به حنفیه و شافعیه ویران گردید.این اختلافات با اهانت ائمه و صحابه و بزرگان دین میانجامید. خرابیهای شهرها و آبادیها،کشته شدن تعداد بسیاری از مردم،پیامدهای مهم اختلافات مذهبی بود که امنیت را از جامعه دور کرده و آن را دچار مشکلات اقتصادی میکرد.[68]
گاهی اتفاق میافتاد،پیروان فرق یا مذاهب مختلف اسلامی در مقابل دشمنی مشترک متحد میشد. این مسأله در اتحاد حنفیان و شافعیان و نیشابور در مقابله با کرامیان نمود مییابد.«خصومیت افتاد در نیشابور میان طایفه کرامیان و دیگر طوایف و اصحاب امام ابو حنیفه و اصحاب شافعی مطلبی رضی اللّه عنهما جمله شدند» این اتحاد به پیروزی آنان انجامید و مدارس کرامیه خراب و بسیاری از آنان کشته شدند.[69]
در فاصله شصت سال کشتار و خرابی غزان تا حمله مغول در 618 ه که کار نیشابور یکباره ساخته شد و سکنه قتل عام شدند آنقدر کینهها و دشمنیهای مذهبی عمیق بود که از این مردمان نیمجان به قول راوندی: «هر شب فرقتی از محلتی حشر مینمودند و آتش در محلت مخالفان میزدند تا خرابیها که از آثار غزان مانده بود اطلال شد»[70]
رشیدالدین فضل الله در این باره می گوید: «و چون غزّان برفتند مردم شهر را بسبب اختلاف مذاهب حقايد قديم بوذ، هر شب فرقتى از محلّتى حشر مىكردند و آتش در محلّت مخالفان مى زذند تا خرابها كه از آثار غزّ مانده بوذ اطلال شذ، و قحط و وبا بذيشان پيوست تا هركه از تيغ و شكنجه جسته بوذ بنياز بمرد، و قومى علويان و سران غوغا شهرستان كهندز آباذان كرده بوذند و بر برجها منجنيقها نهاذه بقيّتى كه از ضعفا مانده بوذند پناه با ايشان داذند، و مؤيّد اى ابه شاذياخ كه سراى سلطان بوذ و سراى امرا و باره قديم داشت آباذان كرد و آلاتى كه در شهر از آجرّ و چوب مانده بوذ باز آنجا نقل كردند، و بعد از دو سه سال نشابورى بذان مجموعى و آراستگى چنان شذ كه هيچكس محلّت خوذ بازنشناخت»[71]
در اواخر سلطنت سنجر شهر مرو با غلبه ترکمانان غز و شکست و اسارت سنجر(548 هـ) آسیب فراوان دید،راوندی مینویسد«غزان مرو را که دار الملک بود از روزگار چغری بک[پدر آلپ ارسلان]و چندین گاه به ذخایر و دفاین و خزاین ملوک و امرای دولت آگنده بود سه روز متواتر غارتیدند...اغلب مردم شهر را اسیر کردند و بعد از غارتها عذاب میکردند تا نهانیها مینمودند و برروی زمین و زیرزمین هیچ نگذاشتند.[72]
پس از حمله غزان بسال 548، شهر نيشابور ويران شد و چندى بعد شادياخ كه در جانب راست نيشابور واقع بود جاى آنرا گرفت و چون باز در حمله مغولان ويران گشت اينبار نيشابور به محل قديم خود عودت يافت.[73]
اصفهان
پس از تأسیس نظامیه در اصفهان،جلال الدین ملکشاه(467- 485 هـ)مدرسهای برای دو فرقه حنفیه و شافعیه در این شهر ساخت که لجاجت خواجه در نامگذاری این مدرسه و برخورد این وزیر معتصب شافعی با پادشاه حنفی سند گویائی است از طرز تفکر حاکم بر رجال مدرسهساز آن روزگار.[74]
سلطان ملكشاه در اصفهان مدرسهيى بنا كرد در محله كرّان. چون خواستند كه بنويسند كه در اين مدرسه كدام طايفه باشند از سلطان بپرسيدند، گفت اگرچه من حنفى مذهبم اما اين چيز از براى خداى تعالى ساختهام. قومى را محفوظ و مخصوص كردن و طايفهيى را ممنوع و محروم داشتن وجهى ندارد، بنويسند كه اصحاب هر دو امام در اين مدرسه ثابت باشند على التساوى و التعادل، و چون سلطان مذهب امام ابو حنيفه داشت خواستند كه نام امام ابو حنيفه پيش از امام شافعى نويسند، خواجه نگذاشت و مدتى آن كتاب موقوف ماند و سلطان ميفرمود تا خواجه را رضا نباشد هيچ ننويسيد. عاقبت قرار بر آن گرفت كه بنويسند وقف على اصحاب الامامين امامى الائمة صدرى الاسلام اما خواجه مدارسى را كه خود ساخته و نظاميه ناميده بود همه جا وقف بر اصحاب امام شافعى كرد. [75]
در دار السلطنه سلجوقی اصفهان هم تحصیل علوم و برنامههای مدارس مانند دار الخلافه بغداد بود.تعصبات مذهبی و جدال دائمی بین آل صاعد حنفی و آل خجند شافعی که از رؤسای مذهبی شهر بودند از یکسو و فعالیتهای سری و زیرزمینی اسماعیلیه و درگیری شیعیان و اشعریان که غالبا از منبرهای مساجد جامع و کرسی درس مدارس مایه میگرفت مجال هرگونه تفکر و پرداختن به تحقیق و تنبع را از مردم گرفته بود. سررشته نظامیه اصفهان در دست خاندان متنفذ شافعی مذهب خجندی بود که از حمایت بیدریغ خواجه نظام الملک و فرزندان او برخوردار بودند و شهرگاه و بیگاه در آتش تعصبات و خودکامگیهای آنان میسوخت. و از نظامیه آنان هم پس از دو سه قرن فعالیت هیچ اهل دلی بیرون نامد. [76]
قدرت اسماعیلیان آنقدر افزایش یافته بود که بیمحابا اقداماتی بر ضد بازرگانان مذهبی و سیاسی انجام میدادند.در سال 325 ق در اصفهان عبد اللطیف بن خجندی رئیس شافعیان را را به قتل رساندند. [77]
قزوین و ری
در قزوین شعیان در اقلیت بودند.حاکم قزوین دستور قتل مردی شیعه مذهب را به علت مخالفت با صحابه داد؛زیرا آن مرد معروف بود به شتم صحابه و لوحکی که بر وی نماز کردی در گردنش کردند. اما خطر اسماعیلیان موجب اتحاد میان پیروان شیعهء امامی و اهل تسنن گردید. خواجه حسین حمدانی، پیشوای شیعیان شهر،مردم و ترکان را به قتل اسماعیلیان تحریک نمود و در این مورد فتوی داد،خواجه بلقاسم کرجی نیز که سنی بود،مردم را به اتحاد با شیعیان و مقابله با اسماعیلیان دعوت کرد. علما در ایجاد اتحادی از این نوع قدمهایی مثبت و مؤثر برمیداشتند. ابوعلی سنجی نخستین کسی است که میان روش عراقیان«شافعیمذهب»و روش اهل خراسان(حنفیمذهب)جمع کرده است در شهر ری نیز حنفی و شافعی مذهبان با شیعیان هر سه فرقه با اسماعیلیان در اختلاف به سر میبرند.[78] ابو المظفر خجندی از فقهای شافعی در سال 497 بعد از وعظ در شهر ری به دست مردی علوی کشته شد.[79]
نقش خواجه نظام الملک در آثار مخرب نظامیه ها
به عقیده بسیاری از مورخان و تذکره نویسان اسلامی چون ابن خلکان و شمس الدین ذهبی و جلال الدین سیوطی، خواجه نظام الملک یکی از سیماهای درخشان تاریخ اسلام از بنیان گذاران مدارس عالی بشمار میآید. با نگرشی کوتاه به علل بوجود آمدن این دانشگاهها، عیان میگردد که پایه گذاری این مراکز علمی فرهنگی یقیناً با نگرانیهای خواجه از تبلیغات دینی و علمی اسماعیلیان داشته مرتبط بوده است پس زمانی که دانشگاه الازهر توفیق پیروزی تبلیغات فاطمیان را به دنیای اسلام اعلام میداشت، خواجه تأسیس مدارس عالی نظامیه را به عنوان بهترین روش در برابر تبلیغات دامنهدار فاطمیان اتخاذ نمود. [80]
اما بروز تشنج هایی که مکرر ذکر شد از تأثیرات سوء سیاست مذهبی نظام الملک و نتایج نامطلوبی بوده است که در اثر تأسیس و گسترش دامنه فعالیت مدارس نظامیه دامنگیر علوم و معارف اسلامی شده است. [81]
نظام الملک با الگوی جامعهء ساسانی درصدد ایجاد وحدت مذهبی در جامعهء سلجوقی برآمده بود و میخواست در سایهء این وحدت،ایران را به وحدت سیاسی برساند.از آنجا که او نیز دستپروردهء همین اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بود،توانست از تعصبات خشک ناشی از اختلافات مذهبی دوری جوید و جامعهء در جریان توفان اختلافات،دچار ضعف سیاسی گردید. به این ترتیب،باید گفت دوره سلجوقیان:1-اختلافات مذهبی در اشکال درونمذهبی و برونمذهبی بروز کرده و 2-اختلافات مذهبی وارد محدوده سیاست و اجتماع شده بود.[82]
به نظر می رسد خواجه با شناختی که از روزگار خویش داشت، تسامح مذهبی را بیشتر از انحصار آن موجب هرج و مرج می دید و نمی توان مدعی شد که وی کاملاً تابع تعصباتش بوده و منطق را نادیده انگاشته است. هیچ دولت مردی، هرج و مرج را بر آرامش ترجیح نمی دهد. نباید فراموش کرد هر حکومت برآیند خواسته های مردمان همان سرزمین است. درست است که نظام الملک در تشدید تعصبات مذهبی نقش مهمی ایفا کرد اما نمی توان گفت تعصبات فقط خاص حاکمان بود، بلکه در جامعه نیز ریشه داشت.
البته برخی محققین اعتقاد دارند که خواجه نظام الملک به چیزی غیر از قلع و قمع مخالفان خود نمی اندیشیده است. این محققین به ذکر فریب دادن دواتگر حسن صباح توسط خواجه و گرفتن دفتر دخل و خرج مملکت توسط او اشاره می کنند و عقیده دارند هر چه هست دست پخت خود خواجه است، چه شور و چه شیرین. [83] خواجه نظام الملک در کتاب معروفش، سیاست نامه از شیعیان، خرم دینان، سپیدجامگان و سرخ جامگان به بدی یاد کرده و بعضاً آنها را همدست می شمارد و ایشان را با مزدکیان مقایسه می کند[84] و اینگونه حساسیت ها را بین مخالفان فکری اش بالا می برد.
نتیجه گیری:
از مدارس نظامیه می توان به عنوان ابزار قهریه ای نام برد که نظام الملک در جهت حفظ و توسعه ایدئولوژی دولت سلجوقی از آن استفاده کرد. او در ابتدای کار حفظ خلافت اسلامی در برابر اسماعیلیان را بهانه کرد و اینگونه نظامیه ها به پایگاه مبارزات فرهنگی و تبلیغاتی تبدیل شد. این سیاست در مواردی جواب داد ولی به مرور زمان و در دراز مدت باعث بروز فتنه های فرقه ای گردید و تمام بلاد اسلامی به خصوص شهرهای بزرگی چون بغداد، اصفهان و نیشابور را دستخوش تشنج و درگیری کرد طوریکه دعوا و زد و خورد از مسائل رایج آن روزگار گردید. بنابراین ضعف های ناشی از سیاست گذاری غلط دامن گیر روح علم اندوزی در نظامیه ها شد و دانش جای خود را به تنش داد بنابراین جامعه افسرده شده و مردم به تصوف و انزوا کشیده شدند و بساط علم و دانش از جامعه اسلامی رخت بربست. درگیری های زیاد باعث شد مردم نسبت به آینده خود بی تفاوت شوند و در برابر هر هجومی ساکت بنشینند. سرانجام نیز ضربات پیاپی و بنیان برانداز ترکمانان غز و تاتار شالوده سلجوقیان را از هم پاشید و این حکومت در سراشیب سقوط قرار گرفت.
منابع و مآخذ
[1] شبلی، احمد: تاريخ آموزش در اسلام: آغاز تا فروپاشي ايوبيان در مصر ، ترجمه محمد حسین ساکت، تهران، نگاه معاصر، 1387، صص 347-346.
[2] آلیاری، حسین: « نظامیه در عهد نظام الملک »، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره 151 و 152، تابستان و پاییز 1373، صص 12-1، پایگاه مجلات تخصصی نور، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=60160 (1/8/91).
[3] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، مجله مقالات و بررسیها ، شماره 47 و 48، تابستان 1368، صص 120-95 ، پایگاه مجلات تخصصی نور، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=54598 (1/8/91).
[4] صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، چ8، تهران، فردوس، 1378، ج2، ص 251.
[5] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[6] ترکمنی آذر، پروین: « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، مجله شناخت، شماره 51، پاییز 1385، صص 74-53، پایگاه مجلات تخصصی نور، http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/282556 (1/8/91).
[7] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[8] صفا، ذبیح الله، همان، ص 285.
[9] شجاعی زند، علی رضا: « نیم نگاهی به اندیشه زوال»، مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 73 و 74، آبان و آذر 1382، صص 24-18، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=67109 (1/8/91).
[10] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان.
[11] رشیدالدین فضل الله همدانی: جامع التواریخ، تاریخ سامانیان و بویهیان و غزنویان، تصحیح محمد روشن، تهران، میراث مکتوب، 1386، ص 179.
[12] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[13] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[14] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان.
[15] راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، چ2، تهران، نگاه، 1382،ج9 ، ص 243.
[16] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان.
[17] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[18] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[19] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان.
[20] زرین کوب، عبدالحسین: کارنامه اسلام، ویرایش دوم، چ 13، تهران، امیرکبیر، 1362،ص 45.
[21] همان. صص 287-286.
[22] عدالت، عباس: « تأثیر پایدار فاجعه مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران »، مجله بخارا، سال سیزدهم، شماره 77و 78، مهر و دی 1389.
[23] صفی، امید و فاضلی، مجتبی: سیاست/دانش در جهان اسلام، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1389،ص 16.
[24] شبلی، احمد: تاريخ آموزش در اسلام: آغاز تا فروپاشي ايوبيان در مصر ، ترجمه محمد حسین ساکت، تهران، نگاه معاصر، 1387،ص199.
[25] شبلی، احمد: تاريخ آموزش در اسلام ، همان، ص 200.
[26] الهامی، داوود: « تاریخچه نظام آموزش اسلامی »، مجله پیام حوزه، شماره 22، تابستان 1378،ص 23.
[27] ملایری، محمدمهدی: تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران، توس، 1379، ج1 ، ص 104.
[28] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[29] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان، ص 287.
[30] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[31] عدالت، عباس: « تأثیر پایدار فاجعه مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران »، همان.
[32] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[33] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان، ص 16.
[34] عدالت، عباس، همان.
[35] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[36] صفی، امید و فاضلی، مجتبی: سیاست / دانش در جهان اسلام، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1389، ص 348.
[37] راوندی، مرتضی: سیر فرهنگ و تاریخ تعلیم و تربیت در ایران و اروپا، چ2، تهران، نگاه، 1367، ص 58.
[38] ابن خلدون: العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بی جا، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363،ج2 ،ص 739.
[39] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[40] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن ، همان، ص 17.
[41] بنداري، فتح بن علي و عمادالدين کاتب، محمد بن محمد: تاريخ سلسله سلجوقي، ترجمه محمدحسين جليلي کرمانشاهي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1356، ص 60
[42] ابن اثیر، عز الدین علی: کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، 1371، ج 23 ، ص 82-81.
[43] لائوست، هانری: سیاست و غزالی، همان، ص 67.
[44] ابن خلدون: العبر تاریخ ابن خلدون، همان ، ص 732.
[45] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[46] ابن اثیر، همان، ج 23 ص ، 103-102.
[47] سلطانزاده، حسین: تاريخ مدارس ايران از عهد باستان تا تاسيس دارالفنون، تهران، آگاه، 1364، صص 121-120.
[48] ابن اثیر، همان، ج23 ، صص 103-102.
[49] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، چ3، تهران، امیرکبیر، 1374، ص 110.
[50] ابن اثیر ، همان، ج23 ، ص 84.
[51] ابن اثیر ، همان، ج23 ، ص 121.
[52] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[53] رک ابن خلدون: العبر تاریخ ابن خلدون، همان، ج2 ، ص 739.
[54] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[55] ابن خلدون: العبر تاریخ ابن خلدون ، همان، ج2 ، ص 739.
[56] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، چ3، تهران، امیرکبیر، 1374، ص 86.
[57] سلطانزاده، حسین: تاريخ مدارس ايران از عهد باستان تا تاسيس دارالفنون، تهران، آگاه، 1364، صص 121-120.
[58] ابن اثیر ، همان، ج 27 ، ص 99.
[59] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[60] ابن اثیر ، همان، ج 24 ، صص 207-206.
[61] ابن اثیر ، همان، ج 23 ، ص 289.
[62] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[63] همان.
[64] ابن اثیر، همان، ج27، ص 34.
[65] عدالت، عباس: « تأثیر پایدار فاجعه مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران »، همان.
[66] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، چ3، تهران، امیرکبیر، 1374، ص 84.
[67] رشیدالدین فضل الله همدانی: جامع التواریخ، تاریخ سامانیان و بویهیان و غزنویان، همان، ص 68.
[68] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[69] همان.
[70] راوندی، محمد بن على بن سليمان: راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، تصحیح محمد اقبال و مجتبى مينوى، چ2، تهران، امیرکبیر، 1364، ص 182.
[71] رشیدالدین فضل الله همدانی: جامع التواریخ، تاریخ سامانیان و بویهیان و غزنویان، همان، ص 68.
[72] راوندی، محمد بن على بن سليمان: راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، همان، ص 180.
[73] صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، چ8، تهران، فردوس، 1378، ج 2 ، ص 858.
[74] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[75] صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، چ8، تهران، فردوس، 1378، ج 2 ، ص 141.
[76] کسائی، نورالله: « از نظامیه تا مستنصریه »، همان.
[77] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[78] همان.
[79] همان.
[80] آلیاری، حسین: « نظامیه در عهد نظام الملک »، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره 151 و 152، تابستان و پاییز 1373، صص 12-1، پایگاه مجلات تخصصی نور، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=60160 (1/8/91).
[81] کسایی، نورالله: مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، چ3، تهران، امیرکبیر، 1374، ص 21.
[82] ترکمنی آذر، پروین : « سلجوقیان: اختلافات مذهبی و پیامدهای آن »، همان.
[83] رک هدایتی، ابوالفضل: « سلوک سیاسی نظام الملک »، مجله حکومت اسلامی، شماره 13، پاییز 1378، صص 238-210، پایگاه مجلات تخصصی نور، http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=118876 (1/8/91).
[84] رک نظام الملک، حسن بن علی: سیرالملوک، تهران، نگاه، 1390، صص 316-277.
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۶/۰۸ ساعت ۱۱:۳۰ ق.ظ توسط آزاد
|